باز شدن

معنی کلمه باز شدن در لغت نامه دهخدا

باز شدن. [ ش ُ دَ ] ( مص مرکب ) ضد بسته شدن. گشایش یافتن. مفتوح شدن :
بروی خود در طماع باز نتوان کرد
چو باز شد، به درشتی فراز نتوان کرد.سعدی ( از ارمغان آصفی ).- باز شدن آسمان ؛ گشاده شدن آن. بی ابر شدن. صافی شدن. اِصحاء. صَحو. ( منتهی الارب ).
- بازشدن چشم ؛ واقف شدن. مطلع شدن. آگاه شدن. بازشدن دیده :
چو چشم و دل پادشه باز شد
جهان نیز بااو هم آواز شد.فردوسی.- || روشن شدن. نور یافتن :
بو دوای چشم باشد نورساز
شد ز بوئی دیده یعقوب باز.مولوی.- || دیده باز کردن. نگاه کردن. چشم انداختن. نگریستن :
کدام دیده به روی تو باز شد همه عمر
که آب دیده به رویش فرو نمی آید.سعدی ( بدایع ).دگر به روی کسم دیده باز می نشود
خلیل من همه بتهای آذری بشکست.سعدی ( طیبات ).- باز شدن خورشید یا ماه پس از خسوف یا کسوف ؛ بیرون آمدن از گرفتگی. انجلاء شمس. انجلاء قمر. انکشاف.
- باز شدن در ؛ انسفاق :
جز بدین حال کی شود بر مرد
بدو عالم در سعادت باز.ناصرخسرو.- باز شدن دل ؛ خوشحال شدن.خوشدل شدن. آرامش یافتن. مسرور شدن. رفع غم و کدورت شدن. فرح و انبساط دست دادن.
- باز شدن راه ؛ رفع مانع شدن از طی طریق ، ( تمام شدن برف ، مصون ماندن از دزد و قطاع الطریق و دشمن ).
- باز شدن غنچه و گل و امثال آن ؛ شکفتن. شکوفان شدن. بشکفتن :
گل شکفته شنیدی که باز شد به شجر.عنصری.چو نرگس شود باز چون چشم باز
شود پای بط بر چنار آشکار.ناصرخسرو.- باز شدن گوشه چشم به چیزی ؛ التفات کردن به وی. ( آنندراج ) ( مجموعه مترادفات ).
گوشه چشم رضائی به منت باز نشد
هم چنین عزت صاحبنظران میداری.حافظ ( از آنندراج ).- باز شدن هوا ؛روشن شدن. آفتابی شدن هوا پس از ابر و بارندگی و مه. بی ابر شدن آسمان.
- باز شدن یخ ( و هر چیز که منجمد شده باشد ) ؛ آب شدن. از حالت جمادبه میعان درآمدن. ذوبان.، بازشدن. [ ش ُ دَ ] ( مصدر مرکب ) دوباره منصوب شدن. باز بر سر کار آمدن : پس یوسف مر این شرابدار را گفت چون پیش ملک خداوندت بنشینی وبمرتبت خویش بازشوی مرا یاد کن. ( ترجمه طبری بلعمی ). || بازگشتن. رجوع. مراجعت :

معنی کلمه باز شدن در فرهنگ معین

(شُ دَ ) (مص ل . ) ۱ - گشاده شدن . ۲ - رفتن .

معنی کلمه باز شدن در فرهنگ فارسی

( مصدر ) گشاده شدن ( درو مانند آن ) گشود شدن مفتوح گردیدن .

معنی کلمه باز شدن در ویکی واژه

گشاده شدن.
رفتن.

جملاتی از کاربرد کلمه باز شدن

دوش جمعی پی نان جان در کف بر در دکه خباز شدند
جغدها یکسره طوطی گشتند بومها یکسره شهباز شدند
بسط: باز شدن و شادمانی دل است که به کوشش بدست نیاید. به زبانی دیگر بسط، واردی است که لطف و رحمت حق را دربردارد. رسایل شاه نعمت‌الله ولی
اولگا لارکینا، مدیر اتحادیه کمیته‌های مادران سربازان روسیه روسیه، نگرانی‌های خود را به رسانه تحقیقاتی روسیه مدوزا ابراز کرد که بسیاری از سربازان به اجبار به اوکراین فرستاده شده‌اند. لارکینا مدعی شد که سربازان روسی تحت فشار قرار گرفته‌اند یا مجبور به امضای قرارداد برای سرباز شدن شده‌اند، سپس به اوکراین فرستاده شده‌اند و اعضای خانواده ارتباط خود را با آنها از دست داده‌اند.
بنابراین در روزهای نسبتاً گرم و بارانی بهار که هم‌زمان با مرحله باز شدن گل‌ها است، خطر زیادی وجود دارد که گل‌ها مورد حمله باکتری قرار گیرند. در این زمان فعالیت حشرات نیز بیشتر شده و درصورت وقوع طوفان یا تگرگ احتمال بوجودآمدن زخم‌های فیزیکی نیز افزایش می‌یابد.
بزرگ، در عین حال ظریف بوده و موقعیت آن‌ها بر روی چهره به سوی پایینِ سرِ اسب متمایل است. منخرین از قابلیت باز شدن قابل توجهی به هنگام فعالیت بر خوردار است.
این دستگاه‌ها همچنین ممکن است به گونه‌ای تنظیم شوند که عملکرد تجهیزات دیگر را با توجه به تغییرات پیش‌آمده در محیط خانه تغییر دهند(کنترل پویا). مثلاً در صورت باز شدن در ورودی خانه چراغ راهرو روشن می‌شود. خانه‌هایی که از چنین امکاناتی بهره می‌برند گاهی خانه یا ساختمان هوشمند نامیده می‌شوند.
در حمام‌های قدیم، بوق‌هایی را که از شاخ ساخته می‌شد به صدا درمی‌آوردند و با این کار، باز شدن حمام را اعلام می‌کردند و به صدا درآمدن آن برای بار دوم به این منظور بود که از این پس، حمام زنانه است. مدیر اصلی گرمابه «اوسّای حمام» و در هنگام زنانه شدن «زن اوسّا» نام داشت.
سلمی و می گر از این ربع و دمن باز شدند آید از ربع و دمن بوی خوش سلمی و می
عمیدی نوری از آن پس به وکالت دادگستری پرداخت. پس از شهریور ۱۳۲۰ و باز شدن فضای مطبوعات به روزنامه‌نگاری روی آورد و مقالاتش ابتدا در روزنامهٔ‌های طوفان و ستارهٔ ایران چاپ می‌شد. سپس خودش روزنامه‌ای به نام داد را منتشر کرد و مقالات تندی علیه رضا شاه نوشت. روزنامهٔ داد به‌خصوص به علت مقالات عمیدی نوری با نام «پشت پردهٔ سیاست و زیرپردهٔ سیاست» خوانندگان بسیاری پیدا کرد.
شاهدان جمله مجاهد شده اند حقه بازان همه جانباز شدند
مردی برخاست از بنی کنانة گفت: من بروم و حقیقت این حال باز دانم، بگذارید مرا تا شما را خبر درست آرم. این مرد چون نزدیک لشگرگاه اسلام رسید رسول (ص) گفت مردی همی آید که عزیز قوم است از بنی کنانة و ایشان قومی‌اند که شتران قربانی را نشان هدی بر کرده بچشم ایشان بزرگ آید و آن را تعظیم نهند، این شتران را پیش وی باز برید. یاران احرام گرفته و شتران قربانی در پیش کرده، لبیک گویان پیش وی باز شدند. آن مرد چون ایشان را بدان حال دید گفت: سبحان اللَّه ما ینبغی لهؤلاء ان یصدّوا عن البیت. کسی را نرسد و نسزد که ایشان را از خانه کعبه منع کند. دیگری بیامد نام وی حلیس بن علقمة سید اعراب، و یاران را در آن حال بر آن صفت دید، بازگشت قریش را گفت کسی که قصد خانه کعبه دارد بر آن صفت که من دیدم شتران قربانی با قلائد آورده و قوام احرام گرفته و زیارت کعبه و طواف خانه در دل داشته از کجا روا بود منع ایشان کردن و باز گردانیدن. قریش گفتند تو مردی اعرابیی در این کار نبینی، خاموش باش که ترا سخن نرسد، اعرابی خشم گرفت گفت و اللَّه که من با شما درین کار همداستان نه‌ام ور شما محمد را از خانه بازگردانید، من آوازی دهم درین اعراب که زیر دستان من‌اند تا چندان بهم آیند که شما طاقت ایشان ندارید، قریش بترسیدند و راه صلح جستند. سهیل بن عمرو را فرستادند بنزدیک رسول تا صلح کند. رسول خدا چون سهیل را دید بنام وی فال زد بر عادت عرب، گفت سهّل لکم من امورکم و این صلح آن فتح است که رب العالمین فرمود در ابتداء سورة: إِنَّا فَتَحْنا لَکَ فَتْحاً مُبِیناً قوله: لَقَدْ رَضِیَ اللَّهُ عَنِ الْمُؤْمِنِینَ إِذْ یُبایِعُونَکَ تَحْتَ الشَّجَرَةِ فَعَلِمَ ما فِی قُلُوبِهِمْ، من الصدق و الوفاء و صحة العقائد و نصرة الرسول، فَأَنْزَلَ السَّکِینَةَ عَلَیْهِمْ یعنی الصبر و سکون النفس الی صدق الوعد و قوة القلب حتی اطمأنّت الی اطاعة الرسول، وَ أَثابَهُمْ فَتْحاً قَرِیباً یعنی فتح خیبر، وَ مَغانِمَ کَثِیرَةً یَأْخُذُونَها من اموال یهود خیبر و کانت خیبر ذات عقار و اموال فاقتسمها رسول اللَّه (ص) بینهم، وَ کانَ اللَّهُ عَزِیزاً حَکِیماً.
و گفت: چگویی در کسی که در بیابان ایستاده بود و در سر دستار ندارد در پا نعلین و در تن جامه و آفتاب در مغزش می‌تابد وآتش از زیر قدمش بر می‌آید چنانکه پایش را بر زمین فرا نبود و از پیش رفتن روی ندارد و از پس باز شدن راه نیابد و متحیر مانده باشد در آن بیابان.
به فرمی از خودرو می‌گویند که بین سدان و هاچ بک است. در این حالت صندوق عقب از نظر ظاهر مجزا است ولی از نظر باز شدن در صندوق عقب همانند هاچ بک می‌باشد و شیشه عقب با صندوق عقب پیوسته‌است و شیشهٔ عقب این خودروها قوس بیشتری نسبت به سدان‌ها و هاچ‌بک‌ها دارند.
مَزَیِّن را از توحید پرسیدند گفت آنک بدانی که اوصاف او جداست از اوصاف خلق، بصفات قدیم محدثات ازو جدا باز شدند.
بدانید رَحِمَکُمُ اللّه که مسلمانان پس از رسول صَلَّی اللّه عَلَیْهِ وَسَلَّمَ نام نکردند اندر زمانۀ خویش فاضلترین ایشانرا بنام عَلَم جز صحبت رسول صَلَّی اللّه عَلَیْهِ وسَلَّم از بهر آنک هیچ نام نبود فاضلتر از آنک ایشانرا اصحاب رسول صَلَواتُ اللّه وَسَلامُهُ عَلَیْهِ خواندند و چون اهل عصر ثانی اندر رسیدند آنرا که با صحابه صحبت کرده بودند تابعین نام کردند و آن بزرگترین نامی دیدند. پس آنک از پس ایشان آمدند أتْباع التابعین خواندند. پس ازین مردمان مختلف شدند و رتبتها جدا باز شد، پس آنرا که ایشان خاص بودند و عنایت ایشان بکار دین بزرگ بود ایشانرا زهّاد و عبّاد خواندند پس بدعتها ظاهر شد و دعوی کردن پیدا آمد با طریق هرکسی از هر قومی دعوی کردند کی اندر میان ما ایشان زاهدانند و خاصگان اهل سنّت جدا باز شدند و آنک ایشان انفاس خویش مشغول نکردند بدون خدای عزّوجلّ و نگاهداران دلها خویش از آیندگان غفلت بنام تصوّف این نام برایشان برفت و باین نام شهره گشتند این بزرگان پیش از آنک سال بر دویست کشید از هجرة. و یاد کنیم نام جماعتی از پیران این طائفه از طبقات اول تا بدین وقت متأخران از ایشان و یاد کنیم سیرتهای ایشان و سخنان ایشان که دلیل کند بر اصول ایشان و آداب ایشان اِنْ شاءَ اللّهُ تَعالی.
ساختار دست سانی (شیمی) از اتصال مفصل‌های مستقیم به گره‌های مرکزی به وجود می‌آیند که این گره‌ها می‌توانند دایره یا شکل‌های هندسی دیگری داشته باشند. اثر آکستیک توسط پیچیدن یا باز شدن این مفصل‌ها در اطراف گره‌ها در پاسخ به اعمال نیرو به دست می‌آید. نسبت پواسون ساختارهای دست سانی منفی یک است.
سخن گوئیم اندر نام امر باری سبحانه که کلمه چراست تا مومن راه جوی را بیداری افزاید . گوئیم که کلمه چهار حرف است و معینش آنست که بردارندگان وحدت ایزد چهارند : دو روحانی و دو جسمانی . ازو کاف دلیل است بر تایید عقل . از بهر آنک اصل همه هستها اوست و معدن همه گوهر های علوی و سفلی است و اندر عقل است تخم صورتهای روحانی و جسمانی . چنانک اتفاق است میان دانایان که همه بودنیها از کن پیدا شد پیش از آنک کاف بنون رسید و عقل رسید ، و عقل کافی است مر هر چه را زیر اوست ، و زبر سوی عقل هیچ چیز نیست . و عقل کامل است ، یعنی تمام است که اندرو نقصان نیست . و عفل کل مبدع است که بدو بنموده شود بر خلق نصیب ایشان از وحدت به مقدار مرتبت ایشان . و عقل کل کلام خدای است بحقیقت. و آنک گفتند که مران کلام ایزد است آنست معینش آن بود که اساس پیوسته است بعقل . و لام ماننده شد بنفس کل ، از بهر آنک بنفس لازم آمد لمیت ، که آن اصل خطابهاست . و به نفس لامع باشد اعنی بدرفشید نور عقل اندر عالم جسمانی از شخصهای جزیی و او را لازم آمد لوم اعنی ملامت اگر مخالف شود مر عقل را ، چنانک ایزد تعالی گفت ، قوله : و لا اقسم بالنفس اللوامه . گفت : سوگند نخورم به نفس ملامت کننده . و نفس لوح ایزد است که بیابند اندر نفسها بر مقدار درجات ایشان . و میم از حرف کلمه ماننده شد بناطق ، از بهر آنک ناطق ملک عالم جسمانی است ، همی دارد آنرا چنانک خواهد . و تدبیر همی کند اندر کار بندگان ایزد بوحی چنانک بیند . چنانک خدای تعالی همی گوید ، قوله فقد آتینا آل ابراهیم الکتاب و الحکمه و آیتنا هم ملکا عظیماً همی گوید : بدادیم فرزندان ابراهیم را کتاب و حکمت و بدادیمشان پادشاهی ، بزرگ . و معرفت ایزد بناطق باشد مر خلق را و مهدی باشد ناطق . و مسجد اقصی باشد ناطق ، اندرو پرستند مر خدای را . و هاء از کلمه مانند اساس است . از بهر آنک او هادی است خلق را و هدیه ناطق است بامت . و میم و هاء اندر بسته شد بکاف و لام گشاد گانند دلیل اند بر آنک اصلین روحانی اند و اساسین جسمانی اند . و لام و هاء از کلمه موافق اند لام پسین را و ها را از الله، و ها کاف مختلف اند الف و لام را از الله ، دلیل است بر آنک میان ترکیب و تالیف اختلاف نیست ، و تایید با تالیف مختلف اند از جهت ناطقان، ازیرا که هر ناطقی که آید بر مقدار صفاء خویش بر دارد ، و شریعت بر مقدار زمان خویش نهد و ترکیب اندر هر زمانی ترکیب است ، همچنین تالیف شرایع مختلف است و تاویل بر حال خویش است و اندرو اختلاف نیست ، و جمله . حساب حروف کلمت نود و پنج است دلیل است بر آنک آنچ ظاهر شد ازاز کلمه ایزد پنج روحانی است چون اصلین و جد و فتح و خیال . و نه سفلی است چون اساسین و هفت امام ، و همچنین همه چیزها اندر چهار معنی اوفتاد برابر چهار حرف کلمه چون ذات و همت و قول و کتاب ، و مانند این چهار ترکیب و بتایید و تالیف و تاویل . و تایید برابر ذات است ، از بهر آنک عقل را نماید به تایید و دلیل کند بر هر چیزی که او را ذات است و تایید از معدن عقلی است . هم چنین چیزهای که آنرا معنی است خمه آنست که عقل بیرون داد . اما همت برابر ترکیب است ، از بهر آنک مرکب صناعی جز بهمت نفس مرکب نشود و همت و فکرت از معدن نفس است ، هم چنین همت ها را نفس بیرون داد تا صورت بست . و قول برابر تالیف است ، از بهر آنک تالیف صورت سخن باشد ، و تالیف باز ناطق است . و کتاب برابر تاویل است و برابر نبات ، و تاویل نفس صورتهای عقل است اندر دلهای جویندگان ، و اندر عالم هیچ چیز نیست که کتاب نپذیرد چون کل و نبات و معادن . گوئیم که چون خردمند بنگرد اندر بقاء نوع مردم بر حال خویش و اجرام علوی را بر حال خویش باید که شخصیتهای مختلف را همی بیرون آرد بعددی راست اندر صورت او بداند که مرین شخصها را حاصلی نیست جز این همی ببیند . و حاصل چیز ببقاء اندر است ، پس پیدا شودش که بازگشت مردم به بقاست ، و گر چنین نبودی اندر پدید آوردن شخصها از پس یکدیگر چه فائده بودی؟ و خردمند که این کار کرد بدین دائمی همی بیند داند که آن کار کن را که این کار همی کند اندرین کار غرضی سخت بزرگ است ، و نیز داند که غرض به حاصل همی آید تا این کار بدین پیوستگی می کند . اما کار جز از کشیدن منفعت از بهر بازداشتن مضرت لازم نیاید . و گر این دو معنی بر گرفته شود کاری بازی باشد و اندر صنعت بر حکمت عالم پیداست که بازی از آفریدگار دور است . و لکن چنان نباید دانستن که ایزد بی همتا را که برتر از صفات است و از صفات پذیر و از صفات ناپذیر کشیدن منفعت است یا دور کردن مضرت . و نیز بباید دانستن که آن کار که منفعت به خویشتن کشد و مضرت از خویشتن دور کند آن آفریده باشد نه آفریدگارمحض ، و این سخن را ایزد تعالی بر سبیل رمزاند و قرآن یاد کرده است و اندر انجبیل نیز یاد کردست . اما آنچ در قرآن است ، قوله تعالی یا ایها الذین آمنوا ان تنصروا الله ینصرکم و یثبت اقدامکم . همی گوید : ای گروندگان اگر شما خدای را یاری دهید خدای شما را یاری دهد و پایهای شما بر جای بدارد . و تاویل این آیت آنست که اگر نفس کلی بپذیرفتن علم توحید فرمان برید او مر شما را به تایید یاری دهد و باقی شوید . و دیگر جای همی گوید ، قوله تعالی : و اقرضوا الله قرضاً حسناً . همی گوید : و مر خدایرا وام دهید وامی نیکو . تاویلش آنست که بطاعت مر فرستادگان او را پیش آیید تا او غرض خویش بحاصل کند اندر پدید آوردن خداوند قیامت و شما را بسرای جاویدی این وام باز دهد ، چه وام آن باشد که چیزی بستاند کسی که در آو وقت نباشدش ، ولکن سپس آن خواهدش بود آن چیز . پس هم چنین است حال نفس کل اندر رسیدن بمرتبتی که همی جوید که امروز آن نیست او را . و چون خداوند قیامت بیابد وی بدو بدان مرتبت رسد . و امروز کار کردن نیکان وام است بر خدای . خدای مومنان را توفیق دهاد بوام دادن مر خدای را و هم این سخن را در انجبیل یاد کرده و گفته است که ایزد مر خلق را بقیامت گرد کند . نیکان و بدان را – بیک جای ، و مر نیکان را گوید که نیک کردید بجای من ، گرسنه بودم مرا سیر کردید ، برهنه بودم مرا پوشیده کردید ، باز داشته بودم مرا رها کردید ، جواب دهند نیکان مرورا گویند : ربنا ! تو کی گرسنه بودی تا ما تو را سیر کردیم یا تشنه بودی تو را سیرآب کردیم یا برهنه بودی تا تو را بپوشیدیم یا باز داشته بودی که ما تو را رها کردیم ؟ ایزد تعالی گوید ایشان را که راست همی گویید . و لکن هر چه به نفسهای خویش کردید بجای من کردید ، پس بگوید مرا بد کرداران را که : بد کردید بجای من ، گرسنه بودم مرا سیر نکردید ، تشنه بودم مرا آب ندادید ، برهنه بودم مرا نپوشیدید ، باز داشته بودم مرا رها نکردید ، پاسخ دهند بدکرداران و گویند : ربنا ! تو کی گرسنه بودی که ما تو را سیر نکردیم ؟ و کی تشنه بودی که تو را آب ندادیم ؟ کی برهنه بودی که تو را نپوشیدیم ؟ و کی باز داشته بودی که تو را رها نکردیم ؟ ایزد تعالی مر ایشانرا گوید : راست همی گویید ، و لکن هر چه به جای نفس خویش کردید به جای من کردید : تاویل این مخاطبه و سخنها و جوابها آنست که این مخاطبه از نفس کلی باشد با نفسهای جزیی ، از بهر آنک نفس کلی بمرتبت خویش نرسد مگر از راه کسب کردن نفسهای جزیی اندر عالم طبیعی و پذیرفتن فائدهای عقلی بمیانجی محسوسات . ایزد تعالی آگاه کرد ما را از چگونگی برانگیختن نفسها اندران عالم لطیف ، قوله تعالی : و من آیاته ان خلقکم من تراب ثم اذا انتم بشر تنتشرون . گفت : و از نشانهای خدای آنست که بیافرید شما را از خاک پس شما مردمی گشتید کز شما نطفه پراکنده شود . و تاویل این آیت که مستجیب بر مثال خاک است که به باران زنده شود همچنان مستجیب به علم داعی از نادانی دانا شود . و باز به سخن خویش دیگری را زنده کند ، همچنانک مردم بخورد نبات را و نطفه پدید آرد کزو زنده دیگر آید . و میان نبات و میان حیات حسی انبازی نیست اندر ظاهر تا آن زمان که پیدا شود صورت حساس از خاک بمیانجی نبات، و اندر خاک نه زندگی است و نه روشنی البه ، و چون از خاک سیاه مرده صورت حساس زنده همی برانگیخته شود ممکن باشد برانگیختن صورتهای روحانی که پوشیده است اندر نفس ناطقه ، و این صورت روحانی سزاوارتر است به برانگیخته شدن بدان نسبت که میان علم و میان نفس ناطقه هست ، از بهر آنک هیچ کس را از اهل علم حقیقت شک نیست اندر آنک علم زندگانی است و زندیی که علم ازو جدا شود مرده گردد . و هر چند که علم ثواب است مر نفس را آن ثواب مر او را نه اندر عالم فانی است ، از بهر آنک این عالم نه معدن نفس است ، چه او نه از گوهر این عالم است . و چون مردم را ثواب واجب است و ثواب اندرین عالم نیست چاره نیست مرورا از بازشدن بعالی بقاء و صفاء . و دلایل عقلی بر اثبات ثواب آنست که هیچ چیزنیست اندر این عالم که مجموع تر است صلاح آن از اثبات ثواب و معاد؟ و گر کسی معاد را باطل کند ازو مفسدتر کسی نباشد ، و گر همه خلق ثواب و معاد باطل بینند همه مر یکدیگر را هلاک کنند . و ممکن نباشد چیزی که او را اثبات نباشد صلاحش بدین بزرگی باشد که صلاح ثواب و معاد است ، و خلق چنین بر هستی او یک سخن شوند . اگر کسی گوید که چیست از صلاح اندر اثبات معاد او را گوئیم که اندر اثبات معاد آرام اهل عالم است، باز شدن ایشان از یک دیگر از جهت رهبت و ترس ، و گر مردم را ترس نباشد زایش خلق برخیزد بدانچ مر یکدیگر را هلاک کنند ، و ایمنی نماند خلق را از یکدیگر ، و به نشاط جفت گرفتن نپردازند .
چون باز شدند سوی خانه شد در صدف آن دُر یگانه
در سال ۱۸۶۱، حرفه دندانپزشکی به‌طور رسمی برای زنان باز شد. اولین زنی که پس از باز شدن حرفه دندانپزشکی برای زنان، اجازه فعالیت به او داده شد روزالی فوگلبرگ بود.