معنی کلمات "فرهنگ عمید" - صفحه 36
- سهمگین
- سنی
- سه خوان
- سه فرزند
- سه لایی
- سه گان
- سه گوهر
- سُس
- سُل
- سِخ
- سپار
- سپارش
- سپاری
- سپاسدار
- سپاسگزار
- سپاسگزاری
- سوگوار
- سوی
- سویت
- سویچ
- سَخ
- سَرو
- سَل
- سُخ
- سون
- سوهان
- سوپر
- سوپرانو
- سوک
- سوگ
- سوگند
- سوزناک
- سوزنده
- سوزنی
- سوزه
- سوس
- سوسن
- سوسه
- سوسیالیست
- سیزده
- سیزدهم
- سیاهی
- سیبزمینی
- سیخ
- سیده
- سیاق
- سیاقت
- سیاه خانه
- سیاه رو
- سیاه مست
- سیاه نامه
- سیاه گلیم
- سیاهپوست
- سیاهک
- شور
- شورا
- شوربا
- شوربخت
- شوب
- شوبک
- شوخ طبع
- شوخ
- شوخی
- شو
- شوا
- شوارع
- شوال
- شوالیه
- شوان
- شواهق
- شوایب
- شِنگ
- شپشه
- شپیل
- شکارگاه
- شکارگر
- شوی دیده
- شوی
- شوید
- شوینده
- شيب
- شِد
- شونده
- شوهر
- شوک
- شوکا
- شوکت
- شوکه
- شکوب
- شکور
- شکوفنده
- شکوفه
- شکوه
- شکوهمند
- شکوهیدن
- شیرافکن
- شیذر
- شیرابه
- شیراز
- شیرازه
- شید
- شیدایی
- شیاع
- شیاف
- شیانی
- شیب
- شیبان
- شیوا
- شیوع
- شیوه گر
- شیوه
- شیلینگ
- شیم
- شیمه
- شین
- شیهه
- شیشه
- شیشهگری
- شیعه
- شیفتن
- شیلنگ
- ضماد
- ضمار
- ضمانت
- ضمانت
- ضمایر
- ضمن
- ضریح
- ضعف
- ضعیف
- ضغط
- ضلال
- ضلع
- ضرع
- ضرغام
- ضرور
- فتور
- فتون
- فتوکپی
- اكل
- استحلاف
- ابن
- اصول
- ایار
- احصان
- انگور
- آزرده جان
- برگشت
- آوا
- آژیر
- آواز
- اعتبار
- آهنگسازی
- اسم
- استغفار
- ببر
- انجمن
- انگل
- آبپاشان
- بدره
- آزادوار
- استدراک
- فرعی
- فرغار
- فرغن
- فرغول
- فرمالیسم
- فرمان بردار
- فرمان روا
- فرمانپذیری
- فرمانبردار
- فرمانبر
- فرمانفرما
- فرمانروایی
- فرمانروا
- فرماندهی
- فرهنج
- فره
- فرنی
- فرهیخته
- فرهی
- فرهنگی
- فرهنگستان
- فرهنگ
- فرو شدن
- فرو رفته
- فرو داشت
- فرو بردن
- فرو آمدن
- فروتنی
- فروتن
- فروتر
- فرو کشتن
- فرو نشستن
- فرو نشاندن
- فرو فرستادن
- فروع
- فروشگاه
- فروکش
- فروگذار