سیاقت

معنی کلمه سیاقت در لغت نامه دهخدا

سیاقت. [ ق َ ] ( ع مص ) روان کردن. ( غیاث ) ( آنندراج ). روانی و عدم اغلاق. ( ناظم الاطباء ). || ( اِ ) ترتیب. روش. طرز. قاعده : اکنون تاریخ که در آن بودیم بر سیاقت خویش برانیم. ( تاریخ بیهقی ). و در این موضع اثبات این ابیات اگرچه نه از طرز و مساق این سیاقت است. ( جهانگشای جوینی ).هم بر این سیاقت برفت. ( کلیله و دمنه ). چون بر این سیاقت در مخاصمت نفس مبالغت نمودم براه راست بازآمد. ( کلیله و دمنه ). و با سیاقت کتاب البته مناسبتی ندارد. ( کلیله و دمنه ). ذکر او در سیاقت سخن ملقب به سیف الدوله ایراد کرده باشند. ( ترجمه تاریخ یمینی ). اگر در سیاقت سخن دلیری کنم شوخی کرده باشم. ( گلستان ).
سیاقة. [ ق َ ] ( ع مص ) رجوع به سیاقت شود.

معنی کلمه سیاقت در فرهنگ معین

(قَ ) [ ع . سیاقة ] ۱ - (مص م . ) راندن (چهارپایان و غیره ). ۲ - سخن راندن . ۳ - حدیث گفتن .

معنی کلمه سیاقت در فرهنگ عمید

۱. طرز، روش.
۲. (اسم مصدر ) روش خواندن و بیان کردن حدیث.
۳. (اسم مصدر ) [قدیمی] راندن چهارپایان، راندن.

معنی کلمه سیاقت در فرهنگ فارسی

( الفبای سیاقت ) یکی از انواع خطوط اسلامی است .
راندن، راندن چهارپایان، بریک روش راندن، حدیث
۱ - ( مصدر ) راندن ( چارپایان و غیره ) . ۲ - راندن کلام . ۳ - خواندن و بیان کردن حدیث .

معنی کلمه سیاقت در ویکی واژه

راندن (چهارپایان و غیره)
سیاقة
سخن راندن.
حدیث گفتن.

جملاتی از کاربرد کلمه سیاقت

و از اخوات این سیاقت حکایت آن مرغ است. رای پرسید که: چگونه است آن؟
چهار هزار سال بود تا حکماء اوائل جانها گداختند و روانها در باختند تا علم حکمت را به جای فرود آرند نتوانستند تا بعد از این مدت حکیم مطلق و فیلسوف اعظم ارسطاطالیس این نقد را به قسطاس منطق بسخت و به محک حدود نقد کرد و به مکیال قیاس بپیمود تا شک و ریب از او برخاست و منقح و محقق گشت. و بعد از او در این هزار و پانصد سال هیچ فیلسوف به کنه سخن او نرسید و بر جادهٔ سیاقت او نگذشت الا افضل المتأخرین حکیم المشرق حجة الحق على الخلق ابوعلی الحسین بن عبدالله بن سینا و هر که بر این دو بزرگ اعتراض کرد خویشتن را از زمرهٔ اهل خرد بیرون آورد و در سلک اهل جنون ترتیب داد و در جمع اهل عته جلوه کرد. ایزد تبارک و تعالى ما را از این هفوات و شهوات نگاه داراد بمنه و لطفه.
پس سیاقت سخن بگردانید و سلسله نظم بجنبانید، لحم ملیح را در عظم بربست و نثر فصیح را در نظم پیوست، در رمنظوم را برفشاند و این قطعه را بخواند:
و اگر در تقریر محاسن این کتاب مُجلدات پرداخته شود هنوز حق آن به واجبی گزارده بیاید، لکن ابرام از همه حد بگذشت و از آن موضع که به ذکر نوشیروان رسیده آمده است تا اینجا سراسر حشو است و با سیاقت کتاب البته مناسبتی ندارد؛ اما غرض آن بود تا شناخته گردد که حکمت همیشه عزیز بوده است، خاصه به نزدیک ملوک و اعیان، و الحق اگر در آن سعیی پیوسته آید و مَؤونتی تحمل کرده شود ضایع و بی ثمرت نمانده است، زیرا که معرفت قوانین سیاست در جهان داری اصل معتبر است و بقای ذکر بر امتداد روزگار ذخیرتی نفیس، و به هر بها که خریده شود رایگان نماید.
ای سیاقت نیک و سبکت فرخ از من بیکران آفرین بادت بر آن سبک و سیاق ای آفتاب
در سیاقت بگاه خیره تر است روز بدخواه تو ز ضرب کسور
ترا به امام حسین بهر سیاقت که دانی و لیاقت که توانی این خاکسار ناقص عیار را فراموش مکن و خامه از شرح سلامت و طرح خدمت خاموش مخواه. طبقات ارواح مکرم را از بهتر قبیله تا مهتر طویله بنده ام، و خیال یک یک را که معنی وصال است و وصلی بی زوال پرستنده. به تفصیل عرض نیازی از من بر سرای و عذر جداگانه کتاب اقامت کن، خاصه فلان را که ملک جانش مملوک است و جاودانش راه ارادت مسکوک.
سیاقت را حقیقی نه مجازی چنان داند که در بغداد تازی
سیاقت عددی باد حدّ عمرت را که عقد های شمار از شمار بگشاید
حاکم ایوان سادس گر سیاقت بشنود در بر اندازد ردای کحلی از صدر قضا