استدراک

معنی کلمه استدراک در لغت نامه دهخدا

استدراک. [ اِ ت ِ ] ( ع مص ) دریافت. دریافتن. دریافتن چیزی را. ( تاج المصادر بیهقی ) ( زوزنی ). || طلب دریافتن چیزی کردن. طلب دریافت کردن. || استدراک مافات ؛ تدارک آن. تدارک کردن مافات را. اراده کردن تدارک مافات را بچیزی. ( منتهی الارب ). || غلط گرفتن بر. یافتن غلط در. || دریافتن : بَل ، استدراک راست یعنی برای دریافتن فائتی است. استدراک ؛ فی اللغة طلب تدارک السامعو فی الاصطلاح رفع توهم تولد من کلام سابق. و الفرق بین الاستدراک و الاضراب ان الاستدراک هو رفع توهم یتولد من الکلام المقدم رفعا شببها بالاستثناء نحو جأنی زیدلکن عمرو لدفع وهم المخاطب ان عَمْراً ایضاً جاء کزید، بناء علی ملابسة بینهما ملایمة. و الاضراب هو ان یجعل المتبوع فی حکم المسکوت عنه یحتمل ان یلابسه الحکم و ان لایلابسه فنحو جأنی زید بل عمرو یحتمل مجی زید و عدم مجیئه و فی کلام ابن الحاجب انه یقتضی عدم المجی قطعاً. ( تعریفات جرجانی ). استدراک. دفع توهم احتمالی است : فلان کاشی است لکن بدلعاب نیست. فلان تبریزی است لیکن دست و دل باز است. این گرمک است لکن شیرین است. این به است لیکن آبدار است. مؤلف کشاف اصطلاحات گوید: الاستدراک فی عُرف ِ العلماء یطلق علی ذکر شیئین یکون الاول منهما مُغنیاً عن الاَّخر سواء کان ذکر الاَّخر ایضاً مغنیاً عن الاول کما اذا کان الشیئان متساویین او لم یکن کما اذا ذکر اولاً الخاص ثم العام کما تقول فی تعریف الانسان النّاطق الحیوان بخلاف ذکر الخاص بعد العام فانّه لیس باستدراک اذ الاول لیس مُغنیاً عن الثانی کما تقول فی تعریف الانسان الحیوان النّاطق و هو قبیح الاّ ان یتضمن فائدة اذ حینئذ لایبقی الاستدراک بالحقیقة. هکذا یستفاد مما ذکره المولوی عبدالحکیم فی حاشیة شرح المواقف فی تعریف الحال فی مقدمة الامور العامّة. و یطلق ایضاً عند النحاة علی دفع توهم ناشی مِن کلام سابق و اداته لکن. فاذا قلت جأنی زیدٌ مثلاً فکأنّه توهم ان عَمْراً ایضاً جاءَک لما بینهم من الالف فرفعت ذلک الوهم بقولک : لکن عَمْراً لم یجی و لهذا یتوسط لکن بین کلامین متغایرین نفیاً و اثباتاً تغایراً لفظیاً کما فی المثال المذکور او معنویّاً کما فی قولک : زیدٌ حاضرٌ لکن عَمْراً غائب. هکذافی الفوائد الضیائیة فی بحث الحروف المشبّهة بالفعل.و فی الضّوء شرح المصباح : الفرق بین الاستدراک و الاضراب ان الاضراب هو الاعراض عن الشی بعدالاقبال علیه ، فاذا قلت ضربت زیداً کنت قاصداً للاخبار بضرب زید ثم ظهر لک انّک غلطت فیه فتضرب عنه الی عمرو و تقول بل عَمْراً ففی الاضراب تبطل الحکم السابق و فی الاستدراک لاتبطله - انتهی. یعنی ان فی الاضراب تجعل المعطوف علیه فی حکم المسکوت عنه فلاتحکم علیه بشی لابنفی و لاباثبات فقد ابطلت الحکم السابق الذی قصدت الاخبار به قبل الاضراب بکلمة بل و لیس المقصود ببطلان الحکم السابق اثبات نقیض الحکم السابق فی المعطوف علیه. و یؤیّده ما فی الاطول من ان معنی الاضراب جعل الحکم الاول موجباً کان او غیر موجب کالمسکوت عنه بالنّسبة الی المعطوف علیه. و ما فی المطول من ان معنی الاضراب ان یجعل المتبوع فی حکم المسکوت عنه یحتمل ان یلابسه الحکم و ان لایلابسه ، فنحو جأنی زید بل عمرو یحتمل مجی زید و عدم مجیئه - انتهی. اعلم ان الاستدراک بهذا المعنی ان تضمن ضرباً من المحاسن یصیر من المحسنات البدیعیة معدوداً فی علم البدیع. قال صاحب الاتقان : شرط کون الاستدراک من البدیع ان یتضمّن ضرباً من المحاسن زائداً علی ما یدل علیه المعنی اللغوی نحو: قالت الاعراب آمنّاقل لم تؤمنوا ولکن قولوا اسلمنا ( قرآن 14/49 ). فانه لو اقتصر علی قوله لم تؤمنوا لکان منفراً لهم لانّهم ظنوا الاقرار بالشهادتین من غیر اعتقاد ایماناً فاوجبت البلاغة ذکر الاستدراک لیعلم ان الایمان موافقة القلب و اللسان و ان انفراد اللسان بذلک یسمی اسلاماً ولایسمّی ایماناً. و زاد ذلک ایضاحاً بقوله : و لما یدخل الایمان فی قلوبکم ، فلما تضمن الاستدراک ایضاح ما علیه ظاهر الکلام من الاشکال عدّ من المحاسن - انتهی.

معنی کلمه استدراک در فرهنگ معین

(اِ تِ ) [ ع . ] (مص م . ) ۱ - فهمیدن ، درک کردن . ۲ - اعتراض کردن ، خرده گرفتن . ۳ - آوردن بیتی که مصراع اول مدح و مصراع دوم ذم باشد یا برعکس . ۴ - تصحیح کردن . ۵ - جبران کردن .

معنی کلمه استدراک در فرهنگ عمید

۱. درک کردن، پی بردن، دریافتن.
۲. (ادبی ) در بدیع، سرودن شعری که در آن کلماتی آورده شود که ابتدا گمان هجو رود و بعد کلماتی که دلالت بر مدح کند، مانندِ این شعر: اثر میر نخواهم که بماند به جهان / میر خواهم که بماند به جهان در، اثرا (رودکی: ۴۹۱ )، یا شعری که در مصراع اول آن گمان مدح برود و در مصراع دوم معلوم شود که هجو است، مانندِ این شعر: سپهسالار لشکرشان یکی لشکرشکن کآری / شکسته شد از او لشکر ولیکن لشکر ایشان (عنصری: ۳۴۵ ).
۳. [قدیمی] طلب دریافت چیزی کردن.
۴. [قدیمی] تلافی و تدارک کردن، جبران کردن.

معنی کلمه استدراک در فرهنگ فارسی

درک کردن، دریافتن، پی بردن، طلب دریافت چیزی کردن ، تلافی وتدارک کردن، اراده کردن تدارک مافات رابه چیزی
۱ - ( مصدر ) دریافتن درک کردن . ۲ - خرده گرفتن خرده دریافتن غلط گرفتن بر جبران کردن تلافی کردن . ۳ - ( اسم ) دریافت اندریافت : استدراک مافات امکان ندارد. ۴ - رفع توهم از کلام سابق . جمع : استدراکات .

معنی کلمه استدراک در دانشنامه آزاد فارسی

اِسْتِدْراک
(در لغت به معنی دریافتن) اصطلاحی در علم بدیع. کلامی که ازجمله یا مصراعِ اولِ آن چنین برآید که گوینده قصد بدگویی دارد، اما جمله یا مصراعِ دوم این شبهه را رفع کند. در کل، رفع ابهام از کلام پیشین است: اثر میر نخواهم که بماند به جهان/میر خواهم که بود مانده به جای اثرا (رودکی).

معنی کلمه استدراک در دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] استدراک (علم بدیع). یکی از اصطلاحات بکار رفته در ادبیات فارسی، استدراک بوده که در لغت به معنی ««دریافتنِ چیزی» می باشد. ادبا برای این اصطلاح برداشت های متفاوتی ارائه کرده اند، که در این مقاله به آن می پردازیم.
در لغت به معنی «دریافتنِ چیزی»، و در اصطلاح علم بدیع آن است که در آغاز سخن توهّمی ایجاد کنند، و سپس سیاق سخن را تغییر دهند، و از آن در القای معنایی متفاوت و مغایر معنی اوّل سود جویند، چنان که در آغاز سخن تصوّر شود که گوینده قصد مذمّت دارد و سپس معلوم شود که مقصود او مدح بوده است، یا آن که گمان کنند که قصد عذرخواهی دارد و سپس معلوم شود که مقصود او ریشخند بوده است، مانند:نمی خواهم که در چشمم نشینی •••• که این جا هم مـیانِ مـردمان است (آزاد کشمیری)از مصراع اوّل این بیت، اظهار نفرت و انزجار از معشوق تصوّر می شود، امّا از مصراع دوم معلوم می شود که نهایت غیرت و محبّت به معشوق مراد بوده است.از این صنعت با عنوان «رجوع»، «استدراک و رجوع» و «استدراک الابتداء» نیز یاد شده است. و نوع انتقال از معنی منفی به معنی مثبت، که عموم مردم آن را بیشتر با نام «زشت و زیبا» می شناسند، با عنوان «مدح شبیه به ذمّ»، و «هجو ملیح» و نوع انتقال از معنی مثبت به معنی منفی، با عنوان «ذمِّ شبیه به مدح» نیز خوانده شده است.
شرط صحت استدراک
استدراک به شرطی در شمار صنایع بدیع قرار می گیرد که، با نکته ای ظریف همراه باشد که بر زیبایی کلام بیفزاید، یا هدفی چون تاکید و مبالغه در کار باشد.
استدارک ناپسند
علمای بلاغت، استفاده از استدراک را در مقام مدح ناپسند شمرده اند، زیرا در این صنعت، تا متکلّم بخواهد به موضوع مدح بازگردد، عیشِ ممدوح ناخوش شده، و لذّتِ سخن از میان می رود و استعمال آن را در مَطْلَعِ سخن بیشتر منع کرده اند. امّا آوردن استدراک در مقام هجا، هَزل، و طنز پسندیده است.از روش های رایج استدراک، آوردن حروف استثنا (مانند: جز، مگر، لکن) است.
سعادت، اسماعیل، دانش نامه زبان و ادب فارسی، تهران، سازمان انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، چاپ اول، ۱۳۸۴، ج۱، ص۳۶۶.
...

معنی کلمه استدراک در ویکی واژه

فهمیدن، درک کردن.
اعتراض کردن، خرده گرفتن.
آوردن بیتی که مصراع اول مدح و مصراع دوم ذم باشد یا برعکس.
تصحیح کردن.
جبران کردن.

جملاتی از کاربرد کلمه استدراک

یا ندیمی ضاع عمری وانقضی قم لاستدراک وقت قدمضی
ستوده معتمدالدوله کاسمان بلند برآستان ویش نیست دست استدراک
«دراشتغال فهم و بلند پروازی، از فخر الدین رازی پیش و در علم فقه و نکته طرازی (پردازی) از محمد بن ادریس شافعی در پیش است. کتاب سرائر که از جمله مصنفات شریفه اوست، در دقت فهم و کثرت او، دلیلی ظاهر و برهانی باهر است و او را بر تصانیف شیخ اجل ابو جعفر طوسی، ابحاث بسیار است و در اکثر مسایل فقهی او را خلافی یا اعتراضی یا استدراکی هست.»
از میدان مبالات میدان یقین زاید. یقین بی‌گمانیست، و این سه بابست: علم یقین است، و عین یقین است، و حق یقین است. علم یقین استدلالیست، وعین یقین استدراکیست، و حق یقین حقیقتیست. علم یقین مطالعتست، و عین یقین مکاشفتست، و حق یقین مشاهدتست. علم یقین از سماع روید، و عین یقین از الهام روید، و حق یقین از عیان روید. علم یقین سبب شناختنست، وعین یقین از سبب بازرستنست، و حق یقین از انتظار و تمییز آزاد گشتنست.
از جمله مستدرکات دیگری که بر این دائرة المعارف نوشته شده، کتاب الشریعة فی استدراک الذریعة است که جلد اول آن به قلم سید محمد طباطبایی بهبهانی از سوی کتابخانه مجلس شورای اسلامی در تهران منتشر شد.
منعما مکرما خداوندا کوته است از تو دست استدراک
که گر بخواهی از ان عمر طرفه العنیی بملک دنیا نتوانش کردن استدراک
از جمله کسانی که با مرحوم آقابزرگ تهرانی در تهیه این دائرةالمعارف همکاری کردند، شاگرد خاص وی، مرحوم محقق طباطبایی بود که از ابتدای انتشار مجلدات نخستین این اثر، دست به نوشتن استدراکی بر آن زد. مجموعه مستدرک الذریعه محقق طباطبایی، در هفت جلد، به معرفی آثاری پرداخت که آقابزرگ تهرانی آن‌ها را در الذریعة نیاورده‌است.
عشق بایستی که تا عاشق بمن نزدیک گردد ور نه من بیرون ز استدراک عقل دوربینم
رفتم آهسته پیش و بنمودم خویش را در مقام استدراک
   استدراک الغلاط الواقع فی کتاب العین (اشتباهات کتاب العین)
در جمله، اگر در آنچه صواب دیده‌اند تفرج است البته تاخیر نشاید کرد و زودتر عزیمت را به امضا باید رسانید، و اگر توقف را مجالی هست یک احتیاط دیگر باقی است و به فرمان توان نمود. ملک مثال داد که: بباید گفت، مقبول و مسموع باشد، و دواعی ریبت و شوائب شبهت را در حوالی آن گذاشته نیاید. گفت: کارایدون حکیم برجای است، هرچند اصل او به براهمه نزدیک است اما در صدق و دیانت بریشان راجح است و حوادث عالم بیشتر پیش چشم دارد. و در عواقب کارها نظر او نافذتر است و علم و حلم او را جمع شده‌ست؛ و کدام فضیلت است ازین دو منقبت فراتر؟ قال النبی صلی الله علیه: ما جمع شیء الی شیء افضل من حلم الی علم. اگر رای او را کرامت محرمیت ارزانی دارد و کیفیت خواب و تعبیر براهمه بر وی کشف فرماید، از حقایق آن ملک را خبر دهد، اگر تاویل هم بر آن مزاج گوید که ایشان، شبهت زایل گردد و امضا و تنفیذ آن لازم آید، و اگر به خلاف آن اشارتی کند رای ثاقب ملک میان حق و باطل ممیز باشد و نصیحت از خیانت نیکو شناسد و نفاذ فرمان او را مانعی و حایلی نیست، و هر وقت که این مثال دهد چرخ و دهر را بدان استدراک ممکن نگردد.
رنجه در پهنه قدرت قدم استدراک شرفه قصر جلال تو فراتر ز سماک