فروکش

معنی کلمه فروکش در لغت نامه دهخدا

فروکش. [ف ُ ک َ / ک ِ ] ( نف مرکب ) فرودآینده در جای ، و اقامت کننده به مکانی. || ( اِمص مرکب ) به معنی مصدر نیز آمده است ، یعنی فرود آمدن در جایی. ( غیاث ).
ترکیب ها:
- فروکش شدن ؛ فروکش کردن.رجوع بدین مدخل ها شود.
|| به معنی فرو رفتن نیز باشد چنانکه آب در زمین فروکش کند.

معنی کلمه فروکش در فرهنگ معین

(فُ کِ یا کَ ) ۱ - (مص مر. ) فرو کشیدن . ۲ - (ص فا. ) فرو کشنده .

معنی کلمه فروکش در فرهنگ عمید

= * فروکش کردن
* فروکش کردن: (مصدر لازم ) [مجاز]
۱. فرود آمدن، پایین آمدن.
۲. به پایین کشیدن.
۳. [قدیمی] عنان کشیدن و در جایی فرود آمدن.
۴. فروریختن چاه، قنات، و مانند آن.

معنی کلمه فروکش در فرهنگ فارسی

فروکشنده، پایین کشنده، وبه معنی فروکشیدن(مصدرمرخم )فروکش کردن:فرود آمدن، پایین آمدن، بپایین کشیدن
۱ - فرو کشیدن ۲ - فروکشنده : آن خال که در کنج لبت گشته فروکش گر گوشه نشین است سپاه دل و جان کیست .

معنی کلمه فروکش در فرهنگستان زبان و ادب

{remission} [پزشکی] کاهش یا از بین رفتن علائم بیماری
{tuck} [هوافضا] گشتاور ناخواستۀ هواگرد در سرعت بالا که می تواند به سقوط شیرجه ای هواگرد منجر شود

معنی کلمه فروکش در ویکی واژه

فرو کشیدن.
فرو کشنده.

جملاتی از کاربرد کلمه فروکش

فروکشم به نمد در چو آینه رخ فکرت چو آینه بنمایم کی رام شد کی حرون شد
تمجید از دژاگه توسط رئیس سازمان تربیت بدنی، تلفیق تصاویر بازی دژاگه با تصاویر جنبش مقاومت فلسطین در تلویزیون ایران از جمله واکنش‌های ایران به اقدام دژاگه بود ولی پس از ابراز تمایل دژاگه برای بازی برگشت مقابل اسرائیل، موج حمایت از او فروکش کرد.
مورالس اتهامات تقلب انتخاباتی را تکذیب کرد و از دولت‌های خارجی دعوت نمود تا روند انتخابات را تحت نظارت داشته باشند و قول داد در صورت مشاهده هرگونه تقلبی، اقدام به برگزاری مرحله دوم انتخابات خواهد کرد. کارلوس مسا نفر دوم رقابت انتخاباتی خواستار ادامه اعتراضات تا زمان برگزاری مرحله دوم شد و اظهار داشت تقلب صورت گرفته در انتخابات را اثبات خواهد کرد. با این حال خشونت‌ها فروکش کرده‌است و اغلب تظاهرات مسالمت‌آمیز برگزار می‌شود.
خراباتی شو و دُردی بهر جام فروکش تا چه باشد مر سرانجام
گر کشتگان بداوری آیند روز حشر من دم فروکشم که تو آنروز داوری
علائم ممکن است در طول دوره کم و زیاد شود اما فروکش کامل نادر است.
چو در خاک، آخر فروکش کنی برای که ایوان منقّش کنی؟
طرف سدره جان را تو فروکش به کفم نه سوی آن قلعه عالی تو برانداز کمندم
سنگ بر شهلان میفکن خشت بر دریا مزن یال شیر نر مپیرا، دم فروکش‌، کاین منم
فروکش جام و خندان شو تو چون گل که خواهی یافت در آن دم یقین کل
هان ای طبیب عاشقان دستی فروکش بر برم تا بخت و رخت و تخت خود بر عرش و کرسی بر برم
خواهی نفس فروکش و خواهی به ناله‌کوش جولان عمررا نکشدکس عنان به لب
فروکش جام را در عزّت و ناز که خواهی یافت در آن‌دم تو کل باز