معنی کلمه شوربا در لغت نامه دهخدا
هم شوربای چشم نه سکبای چهره ها
کاین شوربا به قیمت سکبا برآورم.خاقانی.گر برای شوربائی بر دراینها شوی
اولت سکبا دهند از چهره وانگه شوربا.خاقانی.اگر شوربائی به چنگ آوری
من مرده را باز رنگ آوری.نظامی.جای کردند و خوان نهادندش
شوربا و کباب دادندش.نظامی.از آن پیش کآن پشته را باز کرد
یکی نیمه زان شوربا بازخورد.نظامی.هر روز از برای سگ نفس بوسعید
یک کاسه شوربا و دو تا نانت آرزوست.سعدی.شوربا چند خوری دست به گندم با زن
که حلیم است برای دل و جان افکار.بسحاق.- شوربای اشک ؛ نان خورش غمزدگان ، چه نانخورش غمزدگان اشک است. ( ناظم الاطباء ).
- شوربای چشم ؛ کنایه از اشک :
هم شوربای چشم نه سکبای چهره ها
کاین شوربا به قیمت سکبا برآورم.خاقانی.شوربای چشم خود خوردن بر ابن یمین
به که باید خورد سکبای رخ هر ناکسی.ابن یمین. || امروزه به آشی گویند که از برنج و گشنیز و تره و لپه و غیر آن سازند و بیماران را دهند. ( از یادداشت مؤلف ).
- شلم شوربا. رجوع به شوروا و شلم شوروا شود.