معنی کلمه شیوه در لغت نامه دهخدا
غوغاست مخالف ترا شیوه
با هیبت تو چه خیزد از غوغا.مسعودسعد.اندر آن شیوه که هستی تو تو را یار بس است
وَاندر این ره که منم نیست کسی یار مرا.خاقانی.مبتدع و مبدعند بر درت اهل سخن
مبدع این شیوه اوست مبتدعند آن و این.خاقانی.فلک را شیوه بدبختی است در کار نکوکاران
چو بختی باز بدبختی کش از مستی و حیرانی.خاقانی.زووفا چشم نمی دارم چون میدانم
که وفاداری در شیوه خوبان عار است.رضی نیشابوری.در شیوه عشق هست چالاک
کز هیچ کسی نیایدش باک.نظامی.وزین شیوه سخنهایی برانگیخت
که از جان پروری با جان درآمیخت.نظامی.بر شوی ز شیونی که خواندی
در شیوه دوست نکته راندی.نظامی.گفت پرده ت چه پرده گفتا ساز
گفت شیوه ت چه شیوه گفتا ناز.نظامی.به قیاس شیوه من که نتیجه نو آمد
همه طرزهای کهنه کهن است و باستانی.نظامی.... و از رسوم و شیوه های فراعنه و قیاصره مسطور. ( تاریخ جهانگشای جوینی ).
شخصی او را کلاهی آورد بر شیوه کلاه خراسانی. ( تاریخ جهانگشای جوینی ). از عادات گزیده آن است که چنانکه شیوه مقبلان و سنت صاحب دولتان باشد... ( تاریخ جهانگشای جوینی ). برحسب قلت و کثرت مرد بر چه شیوه شکاری را در میان آرند. ( تاریخ جهانگشای جوینی ). بر این شیوه اهالی شهر مدتی ملازمت نمودند. ( تاریخ جهانگشای جوینی ). چون صیادان بشکاری رسند بر چه شیوه آنرا صید کنند. ( تاریخ جهانگشای جوینی ). در عهد دولت قاآن بر این شیوه زمستانی شکار کردند. ( تاریخ جهانگشای جوینی ).
دل بدین شیوه چه بندی که بجز خون و سرشک
از دل و دیده در این کار کسی را نگشاد.اثیر اومانی.