سپارش

معنی کلمه سپارش در لغت نامه دهخدا

سپارش. [ س ِ / س ُ رِ ] ( اِمص ) کسی را به کسی سپردن برای اهتمام و تیمار وی. ( بهار عجم ). سپردن و در عرف سپردن کسی را به کسی برای اهتمام و تیمار وی. ( آنندراج ) : اگر در مصاف یکی کشته آید نامش ازجریده بندگان مسترید و فرزندش را نیکو دارید تا رغبت در سپارش جان زیادت شود. ( راحة الصدور راوندی ).
طریق نیست سپارش به آسمان کردن
که سایه بر سر سکان ربع مسکون دار.سلمان ساوجی ( از بهار عجم ).و بپدرخواجه و آن کسان سپارش نمود آن امر پدر خواجه را باآن کسان با اهل کاروان سپارش نمود که ایشان را تا نزدیک بخارا رسانید. ( انیس الطالبین ص 212 ).

معنی کلمه سپارش در فرهنگ عمید

= سپردن sepordan

معنی کلمه سپارش در فرهنگ فارسی

سفارش، سپردن
( اسم ) سپردن کسی را به کسی برای اهتمام و تیمار سفارش توصیه .

جملاتی از کاربرد کلمه سپارش

شب تا سحر کنم عجز، تا بوسم آستان را آخر سپارشی کن، بی درد پاسبان را
برو تا سر پل نگهدارشان به دشمن به یکباره مسپارشان
مجال حرف سپارش نبود و بلبل بود کنون که یافته عرفی مجال، تا چه کند
سر و پای او را به بند گران ببند و سپارش به نام آوران
سرش را ز تن کن به شمشیر دور سپارش همانجای پیکر بگور
به کف خشم عنان مسپارش روی در حلم و مدارا دارش
سپارس را سپارش کرد بسیار ز یاران رخصتی گشت آن وفادار
کنون برگذشته است از شب بسی سپارش ز مردان به دست کسی
مپرس ای قاصد اهل وطن از من که من چونم سپارش نامه از اغیار گر یابی به یاران بر
سپارش بلهراسب بسته دو دست بگو این بدان شاه یزدان پرست