شیمه. [ م َ / م ِ ] ( از ع ، اِ ) شیمة. عادت و طبیعت. ( ناظم الاطباء ). طبیعت و عادت و خوی. ( غیاث ). خوی ( و بدین معنی به همزه نیز آمده ). ( آنندراج ). ج ، شیَم. ( مهذب الاسماء ). خوی نیک. ( دهار ).خو. شنشنه. هجیر. شئمة. دأب. عادت. خصلت. دیدن. خلق. طبیعت. طینت. سرشت. ( یادداشت مؤلف ) : گر باد به فرخار برد شیمه داروت از قوت او روح پذیرد بت فرخار.سنایی.رجوع به شیمت شود. || خاک برکنده از زمین. ج ، شیَم. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ) ( از اقرب الموارد ). شیمه. [ م َ / م ِ ] ( اِ ) قسمی از انگور. ( ناظم الاطباء ) ( از آنندراج ) ( از فرهنگ جهانگیری ) ( از برهان ).
معنی کلمه شیمه در فرهنگ معین
(ش مَ ) [ ع . شیمة ] (اِ. ) خلق ، خوی ، عادت .
معنی کلمه شیمه در فرهنگ عمید
۱. خلق، خوی، طبیعت. ۲. عادت.
معنی کلمه شیمه در فرهنگ فارسی
خلق، خوی، بیعت، عادت، شیم جمع ( اسم ) خلق خوی طبیعت عادت جمع : شیم . قسمی از انگور
نطفه های قطرات امطار از شوق مرکز بر رحم زمین فرو می رود و بنات نبات از جنبش محبت سر از مشیمه خاک بیرون می کنند.
برشکافد صبا مشیمهٔ شب طفل خونین به خاور اندازد
شرر پریده رنگت اگر این بهار دارد ز مشیمهٔ تعین به چه ننگ زاده باشی
اندر مشیمهٔ عدم از نطفهٔ وجود هر دو مصورند ولی نامصورند
باز با آب زن در آمیزد زود اندر مشیمه شان ریزد
ز چهر تو کاخ عقل پر قمر خانگی سلب نگردد ز تو شیمهٔ مردانگی
بعضی زبانشناسان همچنان نام المیتو را یک نام مغولی میدانند. پسوند «تو» که یک پسوند مغولی است، بهمعنی دارنده میباشد، مانند: شیمهتو، بانیرو؛ برکتتو، بابرکت، بچهتو، صاحب فرزند و… با حساب بالا، اگر «اله» و «می» به معنی عقاب باشد و «تو» به معنی دارنده، پس المیتو در زبان مغولی نیز به معنی مکان پر از عقاب میباشد.
لگات در سالهای ۱۹۳۱ و ۱۹۳۲ در مسابقهٔ جایزه بزرگ دس فرانتیرس در شیمه با یک خودروی بوگاتی به پیروزی دست یافت.