معنی کلمه شیاف در لغت نامه دهخدا
- شیاف ابیض ؛ دوای چشم است مرکب از چند ادویه که سوزش و سرخی چشم را مفید و جزو اعظم آن سفیده کاشغری است. ( غیاث اللغات ) : شیاف ابیض اندرچکانیدن با شیر زنان ( به مجرای بول ). ( ذخیره خوارزمشاهی ). شیاف ابیض به شیر زنان حل کرده سخت نافع باشد و شیاف مامیثا. ( ذخیره خوارزمشاهی ).
- شیاف ابیض کندری ؛ نام دارویی مرکب است برای چشم. بگیرند اسفیداج ارزیز، هشت درمسنگ ، افیون و انزروت پرورده و کتیرا از هر یکی یک درمسنگ ، صمغ اعرابی چهار درمسنگ ، کندر نیم درمسنگ به آب باران بسرشند و شیاف کنند [ در چشم ]. ( ذخیره خوارزمشاهی ).
- شیاف احمر حاد؛ دارویی مرکب برای چشم : عادت کحالان چنان است که این شیاف [ شیاف احمر لین برای چشم ] دراز کنند و شیاف احمر حاد گرد کنند تا میان هر دو فرق توانند کرد. ( ذخیره خوارزمشاهی ).
- شیاف احمر لین ؛ دارویی مرکب برای چشم : بر پشت چشم شیاف مامیثا و زعفران و مر طلی کردن و شیاف احمر لین کشیدن سود دارد. ( ذخیره خوارزمشاهی ).
- شیاف خوزی ؛ بوش دربندی. ( یادداشت مؤلف ). رجوع به شیافها در کارآموزی داروسازی ص 129 شود.
- شیاف زحیر، شیاف الزحیر؛ نوعی از شیاف است که در مقعد کنند، چنانست که شحم حنظل و گلیم شوی و اشق و بوره را بکوبند جمع کنند و شافه ای دراز کنند و بخویشتن بگیرد و هم اندر ساعت درد سرون بایستد. ( از هدایة المتعلمین چ دانشگاه مشهد ص 571 ).
- شیاف کردن ؛ داروها را بصورت شیاف درآوردن. ( از یادداشت مؤلف ) : بگیرند جندبیدستر وشحم الحنظل و پلپل و کندس همه را بکوبند و به آب مرزنگوش بسرشند و شیاف کنند و به وقت حاجت بکار دارند. ( ذخیره خوارزمشاهی ).