فرمان فرما

معنی کلمه فرمان فرما در لغت نامه دهخدا

فرمان فرما. [ ف َ ف َ ] ( نف مرکب ) فرمان روا. آنکه فرمان راند وحکم فرماید. مرادف حکم فرما. ( یادداشت به خط مؤلف ).فرمان روا. حاکم. آمر. مجری احکام. ( ناظم الاطباء ).

معنی کلمه فرمان فرما در فرهنگ معین

(ی ) ( ~ . فَ ) (ص فا. ) فرمانروا، حاکم ، پادشاه .

معنی کلمه فرمان فرما در فرهنگ عمید

فرمان دهنده، امرکننده، آمر، حاکم: هرکه او خدمت فرخندۀ او پیشه گرفت / بر جهان کامروا گردد و فرمان فرمای (فرخی: ۳۶۷ ).

معنی کلمه فرمان فرما در فرهنگ فارسی

لقب چند تن از رجال عهد قاجار : ۱ - فیروز میرزا نصره الدوله سار لشکر ابن عباس میرزا نایب السلطنه ( ف. ۱۳٠٠ ه ق . ) . ۲ - ( سلطان ) حمید میرزا ناصرالدوله ابن نصره الدوله فرمانفرما ( ف. کرمان ۱۳٠۹ ه ق . ). والی کرمان و بلوچستان ( از ۱۲۹۹ ه ق . ) . وی بمرض آنفولو آنزا در کرمان بسن ۴۸ سالگی در گذشت . ۳ - عبدالحسین میرزا سار لشکر بن فیروزمیرزا نصره الدوله از رجال اواخر دوره قاجاریه ( و. ۱۲۳۱ ه ش . ف. ۱۳۱۸ ه ش . ) وی در ۱۲۹۶ ه ق . وارد نظام شد و در صفر ۱۳۲۵ ه ق . وزیر عدلیه گردید و سپس در کابینه های ناصر الملک و مستوفی الممالک و عین الدوله وزرات داخله را بعهده داشت . در صفر ۱۳۳۴ ه ق . / دی ماه ۱۲۹۴ ه ش . بریاست وزرایی منصوب شد و تا اسفندماه همان سال صدراعظم ایران بود. فرمانفرما در ادوار مختلف والی ایات متعدد ( از جمله فارس و کرمان ) بوده .
فرمان دهنده، امرکننده، آمر، حاکم

معنی کلمه فرمان فرما در دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] فرمانفرما (ابهام زدایی). فرمانفرما ممکن است اشاره به اشخاص و شخصیت های ذیل باشد: • عبدالحسین میرزا فرمانفرما، یکی از حاکمان دربار قاجار در تبریز و ارومیه و خوی• فیروز میرزا فرمانفرما، از وزرای دربار احمد شاه قاجار
...

معنی کلمه فرمان فرما در ویکی واژه

فرمانروا، حاکم، پادشاه.

جملاتی از کاربرد کلمه فرمان فرما

ای اصحاب و احباب قصه من با سکبا مختصر وابتر یکی از هزار و اندکی از بسیار است و این عهد و نذر از اسلام و دین، بعد از این فرمان فرمان شما است وسر و جان در پیش پیمان شما.
گر بودش رای آن کاره کش او شوم رای همه رای اوست، فرمان فرمان او
این رتبه علی را، ز علی اعلاست کاندر دو جهان حاکم و فرمان فرماست
به فرمان فرمانروای جهان روان گشت دانا چو کار آگهان
چنان بود فرمان فرمان‌گزار که بر تخت بنشیند آن تاجدار
نمانید زیدر شود رهسپار که این است فرمان فرمانگزار
به فرمان فرمانده ی خویشتن چینن بسته ام راه برشاه من
چه فرمایدم شاه فیروز رای که فرمان فرمانده آرم به جای؟
کلک بشکست قضا دفتر پیچید قدر هربلد را که شد اخلاق تو فرمان فرمای
به فرمان فرمانده تاج و تخت بجوشید لشگر بکوشید سخت