شیفتن

معنی کلمه شیفتن در لغت نامه دهخدا

شیفتن. [ ت َ ] ( مص ) دیوانه شدن و آشفته و سرگشته شدن. ( ناظم الاطباء ) :
شیفتم چون خری که جو بیند
یا چو صرعی که ماه نو بیند.نظامی.شیفتن خاک سیاست نمود
حلقه زنجیر فلک را بسود.نظامی. || عاشق شدن. ( آنندراج ) ( یادداشت مؤلف ). عشق. شیفته شدن. مفتون و دلداده و خواستار شدن :
بدیعوصفا بر وصف تو بشیفته ام
از آن نباشد پایم همی ز بند جدا.مسعودسعد.- شیفتن به کسی ؛ عاشق او شدن. ( یادداشت مؤلف ).
|| عاشق کردن. شیفته ساختن. ( یادداشت مؤلف ). || فریفته شدن.گول خوردن. ( یادداشت مؤلف ) :
همانا دلش دیو بفریفته ست
که بر بستن من چنین شیفته ست.دقیقی.رجوع به شیفته شود.
|| بیهوش شدن. ( آنندراج ).

معنی کلمه شیفتن در فرهنگ معین

(تَ ) [ په . ] (مص ل . ) ۱ - دلباخته شدن ، عاشق شدن .۲ - آشفته شدن . ۳ - حیران شدن .

معنی کلمه شیفتن در فرهنگ عمید

۱. آشفته شدن.
۲. آشفته و سرگشته شدن از عشق.
۳. دلباخته شدن.

معنی کلمه شیفتن در فرهنگ فارسی

آشفته شدن، آشفته وسرگشته شدن ازعشق، دلباختگی
( مصدر )( شیفت - - شیفته ) ۱ - عاشق شدن دلباخته شدن . ۲ - آشفته شدن . ۳ - حیران شدن .

معنی کلمه شیفتن در ویکی واژه

دلباخته شدن، عاشق شدن.
آشفته شدن.
حیران شدن.

جملاتی از کاربرد کلمه شیفتن

شیفتن خاک سیاست نمود حلقه زنجیر فلک را بسود
چرخ پنداری بخواهد شیفتن زان همی پوشد لباس پر درن
عقل گوید ناگهان بفریفتند شهسواران اندرین ره شیفتند