اسم
معنی کلمه اسم در لغت نامه دهخدا

اسم

معنی کلمه اسم در لغت نامه دهخدا

اسم. [ اِ / اُ ] ( ع اِ ) اسم نزد بصریان معتل اللام مشتق از سمو بمعنی علو [ است ] بدلیل امثله اشتقاق او چون سمی یسمی تسمیة. و سمی در تصغیر و اسماء در جمع تکسیر که اسم از جهت تضمن اجلال وتشریف مناسبت با معنی سمو دارد و نام نهنده بتعین نام نیک اعلای مسمی پندارد ( ؟ ) اصل او سمو بود برخلاف قیاس بتغیر پیوست بحذف واو و تسکین سین و زیادت همزه وصل مکسور از جهت تعذر ابتداء بساکن اسم گشت. و نزد کوفیان معتل الفاء است مشتق از وسم بمعنی داغ که علامت معرفت است چه اسم با وسم موافق درین صفت است ، اصل او وسم بوده بحذف واو و زیادت همزه وصل بتغیر پیوست اسم گشت. و نزد بعضی واو مکسور بهمزه مبدل است و کوفیان امثله اشتقاق او را حمل بر قلب کنند و همه را معتل الفاء دانند و شک نیست که قلب خلاف اصل است از این جهت گفته اند که راجح قول اول است. ( غیاث از تفسیربحر مواج ). || علامت. نشان. ( منتهی الارب ). ج ، اسماء، اسماوات. جج ، اسامی ، آسام. || نام. ( ترجمان القرآن جرجانی ) ( مؤید الفضلاء ). عَلَم.
- امثال :
اسمش را مبر خودش را بیار.
اسمش را بگذار تا من صدا کنم.
|| عنوان. نام : بریدی سیستان... در روزگار پیشین باسم حسنک بود. ( تاریخ بیهقی ). || شهرت. نام.
- اسم و رسم هفتاد و اند تن را ببخارا آوردند که اسمی و رسمی و خاندانی داشتند :. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 102 ).
|| یک قسم از سه قسم کلمه. هر کلمه که دلالت کند بر معنایی مستقل بی اقتران به یکی از ازمنه ثلاثه ماضی و حال و مستقبل ، مانند: علی و قلم و درخت و جز آن. هر لفظ مفردی که دلالت بر معنایی کند و دلالت بر زمان محدود آن معنا نداشته باشد، چون هوشنگ و گل. ( منطق ) ( مفاتیح ). ما دل علی معنی فی نفسه غیرمقترن بأحد الازمنة الثلاثة و هو ینقسم الی اسم عین و هو الدال علی معنی یقوم بذاته کزید و عمرو و الی اسم معنی و هو ما لایقوم بذاته سواء کان معناه وجودیاً کالعلم او عدمیاً کالجهل. ( تعریفات جرجانی ). لفظ موضوع برای جوهر یا عرض جهت تعیین و تمییزآن. ( منتهی الارب ). مؤلف کشاف اصطلاحات الفنون آرد: اسم بکسر و ضم ، در لغت لفظی باشد که دلالت کند بر چیزی چنانکه درین آیت است : و علم آدم الاسماء کلها . کذا ذکر المولوی عصام الدین فی حاشیة الفوائدالضیائیه و حاصل آن است که اسم در لغت مقابل کلمه مهمل است چنانکه درباب منع صرف بدین مطلب تصریح کرده است. و در شرح مقاصد گفته است که اسم لفظ مفردیست که وضع شده باشد برای معنیی و شامل جمیعاقسام کلمه است. و مسمی معنیی است که در ازاء لفظ اسم وضع شده است و تسمیه وضع اسم است برای معنی و گاه تسمیه گویند و بدان ذکر شی را باسم خود اراده کنند. چنانکه گویند: سمی زیداً و لم یسم عَمْراً. و در تغایر امور سه گانه مذکوره خفائی نیست - انتهی. و در جامعالرموز در جواز سوگند یاد کردن بنام خدای تعالی گوید: اسم در عرف لفظی است که دلالت بر ذات و صفت با هم کند مانند: الرحمن و الرحیم و اﷲ اسمیست که دلالت کند بر ذات واجب پس اﷲ اسم ذات باشد - انتهی. و در کشف اللغات آورده : اسم بکسر و ضم ، نام. و در اصطلاح سالکان اسم نه لفظی است که دلالت کند بر شی بالوضع، بلکه اسم ذات مسمی است باعتبار صفت ، و صفت یا وجودیه است چون علیم و قدیر و یا عدمیه چون قدوس و سلام. بیت :

معنی کلمه اسم در فرهنگ معین

( آسم ) [ فر. ] (اِ. ) نفس تنگی ، اختلال در تنفس به علت انسداد برونش ها و آلرژی .
( اِ ) [ ع . ] ( اِ. ) ۱ - کلمه ای که به وسیلة آن چیزی یا کسی را می خوانند، نام . ۲ - عنوان . ۳ - شهرت ، آوازه . ۴ - در دستور زبان فارسی قسمی از اقسام کلمه که بدان مردم یا جانور یا چیزی را نامند و معین کنند: مرد، زن ، خانه ، میز، کوه و دشت . ضح - در صر

معنی کلمه اسم در فرهنگ عمید

( آسم ) بیماری مزمن تنفسی ناشی از آلرژی که باعث تنگی نفس و سرفه های شدید می شود.
کلمه ای که برای نامیدن انسان، حیوان، یا چیزی به کار می رود، مانندِ پدر، اسب، و شمشیر، نام.
* اسم اشاره: (ادبی ) در دستور زبان، اسمی که برای اشاره به شخصی یا چیزی به کار برود، مانندِ این و آن، صفت اشاره.
* اسم اعظم: بر ترین نام خداوند که تنها بندگان شایستۀ او آن را می دانند. &delta، بعضی گفته اند اسم اعظم در غایت خفا است و اطلاع بر آن موقوف بر صفا است. بعضی دیگر گفته اند تمام اسمای الهی اسم اعظم اند. بعضی اللّه، بعضی صمد، بعضی الحی القیوم، بعضی الرحمن الرحیم، و بعضی دیگر هو را اسم اعظم گفته اند.
* اسم جامد: (ادبی ) در دستور زبان، اسمی که فاقد بن ماضی و مضارع باشد، مانندِ مداد و گل.
* اسم جمع: (ادبی ) در دستور زبان، اسمی که در صورت مفرد و در معنی جمع باشد، مانندِ رمه، لشکر، گروه، دسته، و طایفه.
* اسم خاص: (ادبی ) در دستور زبان، اسمی که بر یک شخص یا چیز معیّن دلالت می کند، مانندِ کوروش، انوشیروان، شبدیز، رخش، و تهران.
* اسم ذات: (ادبی ) در دستور زبان، اسمی که مدلول آن در خارج وجود داشته، قائم به ذات باشد، و دیده شود، مانندِ کتاب، کاغذ، و اسب.
* اسم ساده: (ادبی ) در دستور زبان، اسمی که از یک جزء تشکیل شده باشد، مانندِ خِرد و هوش.
* اسم صوت: (ادبی ) در دستور زبان، اسمی که دلالت بر صوت می کند، مانندِ قارقار و جیک جیک.
* اسم عام (جنس ): (ادبی ) در دستور زبان، اسمی که شامل اشخاص یا اشیای هم جنس می شود و بر یکایک آن ها دلالت می کند، مانندِ مرد و اسب.
* اسم مرکب: اسمی که از دو یا چند جزء ساخته شده است، مانندِ چهارسو، سراپرده، و کاروانسرا.
* اسم مشتق: (ادبی ) در دستور زبان، اسمی که یکی از اجزای آن، بن فعل باشد، مانندِ دانش و پوشاک.
* اسم مصدر: (ادبی ) در دستور زبان، اسمی که بدون علامت مصدر، معنی مصدر را می رساند، مانندِ آموزش، پرورش، کردار، گفتار، خراش، خرام.
* اسم مصغر: (ادبی ) در دستور زبان، اسمی که بر خُردی و کوچکی کسی یا چیزی دلالت می کند، مانندِ پسرک، مردک، و مرغک.
* اسم معنی: (ادبی ) در دستور زبان، اسمی که وجود مدلول آن بسته به دیگری و قائم به غیر باشد، مانندِ خرد، هوش، دانش، علم، و جهل.

معنی کلمه اسم در فرهنگ فارسی

( آسم ) ( اسم ) مرضی است که بیشتر افراد مسن را عارض شود و علامت مشخص آن تنگی نفس متناوب است عسرالنفس ضیق النفس ربو.
نفس تنگی شدید، ا امراض ریه که ازبرونشیت عارض شود، سختی تنفس یاوقفه آن بعلت انسدادبرونشهاو آلرژی، نام، اسمائ و اسامی جمع
( اسم ) کلمهای که بوسیل. آن چیزی یا کسی را میخوانند نام . ۲ - عنوان . ۳ - شهرت آوازه . ۴ - قسمی از اقسام کلمه که بدان مردم یا جانور یا چیز را نامند و معین نمایند : مرد زن اسب شتر خانه سنگ . توضیح در صرف عربی اسم قسمی از سه قسم کلمه است که بر معنایی مستقل دلالت کند و بزمانی خاص باز بسته نباشد . ۵ - اسم ذات است مسمی باعتبار صفت و صفت یا با وجود است چون عالم و قدیم و یا با عدم است چون قدوس . جمع : اسامی اسما . یا اسم آلت . اسمی است که بر ابزار کار دلالت کند . در فارسی اسم آلت معمولا با افزودن ( ه ) غیر ملفوظ باخر برخی از فعلهای امر ساخته میشود مانند : استره تابه رنده کوبه ماله . یا اسم اشاره . ( این ) و ( آن ) هر گاه مسبوق باسمی باشد اسم اشاره نامیده شود . نخستین برای اشاره به نزدیک و دومین برای اشاره بدور : این خانه ن میز این درخت آن مرد آن خیابان آن نامه . یا اسم بی مسمی . نامی که معنی آن با چیز یا کسی که برای آن وضع شده است مطابق نباشد. یا اسم جمع . اسم عام چون در صورت مفرد و در معنی جمع باشد آنرااسم جمع نامند : دسته رمه گله طایفه . یا اسم جنس . اسمی است که بر افراد یک جنس دلالت کند و آن نه معرفه است و نه نکره مانند : درخت کوه اسب و چون خواهند نکره شود ( ی ) بدان افزایند : درختی کوهی اسبی . یا اسم خاص . آنست که بر فردی مخصوص و معین دلالت کند مقابل اسم عام اسم جنس : حسن اسفندیار البرز همدان رخش شبدیز . یا اسم ذات . اسم چون قایم بذات باشد و وجودش وابسته بدیگری نباشد آنرا اسم ذات نامند مقابل اسم معنی : جامه نامه مرد پسر باغ بلبل . یا اسم زمان . اسمی است که دلالت بر زمان کند و علامات آن از این قرار است : ۱ - ( گاه ) ( گه ): پگاه دیرگاه شامگاه صبحگاه شامگه صبحگه . ۲ - ( گاهان ) ( گهان ) : بامگاهان شامگاهان شامگهان صبحگهان . ۳ - ( آن ) : بامدادان بهاران برگ ریزان . ۴ - ( ستان ) : تابستان زمستان . یا اسم شب . نامی که در شب برای عبور از محلهای ممنوع بقراولها و نگاهبانان گویند و آن یکی از اسمهای شهرها دیه ها جانوران و گیاهان بود . یا اسم عام . اسم جنس مقابل اسم خاص علم . یا اسم فاعل . اسمی است مشتق از فعل که بر کنند. کاری یا دارند. حالتی دلالت کند صفت فاعلی. اسم فاعل از فعل امر با پسوند( نده ) ساخته میشود مانند : زننده رونده کننده نشیننده . یا اسم مشتق . اسمی که از مصدر یا ریشه ای جدا شده باشد مانند اسم فاعل که از امر یا ریشه و اسم مفعول که از مصدرساخته میشود. یا اسم مصدر. کلمه ایست مشتق از فعل که بر معنی مصدر دلالت کند ( و آن جز مصدرو ریش. فعل است ) دانش گفتار خنده . نشانه های اسم مصدر در فارسی عبارتست از : ۱ - ( ش ) و ( شن ) و ( شت ) : روش بوشن منشت . ۲ - ( تار ) و ( دار ) : کشتار دیدار . ۳ - ( ه ) : خنده گریه ناله . یا اسم مفعول . اسمی است که دلالت میکند بر چیزی یا کسی که فعل بر او واقع شده است صفت مفعولی. و آن از افزودن ( ه ) بپایان صیغ. سوم شخص ماضی از فعل تام و متعدی ساخته میشود: برده زده . یا اسم معنی . اسمی است که وجود مسماوی آن بغیرش وابسته باشد مقابل اسم ذات : رنجش دانش سفیدی هوش . یا اسم مکان اسمی است که دلالت بر مکان کند و علامتهای آن از این قرار است : ۱ - ( گاه ) ( گه ) : کمینگاه رزمگاه جایگه پایگه . ۲ - ( ستان ) : گلستان بوستان . ۳ - ( کده ) : آتشکده بتکده . ۴ - ( لاخ ) : دیولاخ سنگلاخ . ۵ - ( لان ) : شیرلان نمک لان . ۶ - ( سرا ) : بستان سرا کاروانسرا. ۷ - ( زار ) : مرغزار لاله زار . ۸ - ( بار ) : جویبار رودبار ۹ - ( سار ) ( سر ) : چاهسار چشمه سار کوهسر. ۱٠ - ( دان ) : آبدان نمکدان . ۱۱ - ( سیر ) : سردسیر گرم سیر ۱۲ - ( آن ) : دیلمان گیلان . یا اسم و مسمی .
بینی تنگ سوارخ .

معنی کلمه اسم در فرهنگستان زبان و ادب

آسم
{asthma} [پزشکی] حمله های عودکنندۀ تنگی نفس گاهگیر، همراه با التهاب راه های هوایی و خِس خِس ناشی از انقباض تنجه ای نایژه ها
{noun} [زبان شناسی] یکی از انواع کلمه دال بر فرد یا شیء یا عمل و وضعیت، با قابلیت هایی مانند جمع بسته شدن و توصیف شدن با صفت و قرار گرفتن در جایگاه فاعل یا مفعول

معنی کلمه اسم در دانشنامه عمومی

آسم. آسم یا ربو یک بیماری التهابی طولانی مدت راه های هوایی ریه است. این بیماری با نشانه های متغیر و عودکننده، انسداد برگشت پذیر جریان هوا، و انقباض نایژه که به راحتی تحریک می شود، مشخص می شود. نشانه های آن شامل دوره های خس خس سینه، سرفه، احساس تنگی در قفسه سینه و تنگی نفس است. این موارد ممکن است چند بار در روز یا چند بار در هفته رخ دهند. بسته به فرد بیمار، نشانه های آسم ممکن است در طول شب یا با ورزش بدتر شوند.
تصور می شود که آسم در اثر ترکیبی از عوامل ژنتیکی و محیطی ایجاد می شود. عوامل محیطی عبارتند از قرارگرفتن در معرض آلاینده های هوا و آلرژن ها ( مواد حساسیت زا ) . دیگر محرک های بالقوه شامل داروهایی مانند آسپرین و مسدودکننده های بتا هستند. تشخیص معمولاً بر اساس الگوی نشانه ها، پاسخ به درمان در طول زمان و تست اسپیرومتری عملکرد ریه صورت می گیرد. آسم بر اساس فراوانی نشانه ها، حجم بازدم اجباری در یک ثانیه ( FEV۱ ) و حداکثر سرعت بازدم طبقه بندی می شود. همچنین ممکن است به عنوان آتوپیک یا غیرآتوپیک طبقه بندی شود، که در آن آتوپی به استعداد ابتلا به واکنش حساسیت نوع آی اشاره دارد.
هیچ درمان شناخته شده ای برای آسم وجود ندارد، اما می توان آن را کنترل کرد علائم را می توان با اجتناب از مواجهه با محرک ها، مانند آلرژن ها و محرک های تنفسی، و با استفاده از کورتیکواستروئیدهای استنشاقی سرکوب کرد. اگر نشانه های آسم کنترل نشده باقی بمانند، آگونیست های بتا طولانی اثر ( LABA ) یا عوامل ضدلوکوترین ممکن است علاوه بر کورتیکواستروئیدهای استنشاقی استفاده شوند. درمان نشانه هایی که به سرعت در حال بدتر شدن هستند، معمولاً با یک آگونیست بتا - ۲ کوتاه اثر استنشاقی مانند سالبوتامول و کورتیکواستروئیدها صورت می گیرد که از راه خوراکی مصرف می شوند. در موارد بسیار شدید، کورتیکواستروئیدهای داخل وریدی، سولفات منیزیم و بستری شدن در بیمارستان ممکن است مورد نیاز باشند.
در سال ۲۰۱۹، آسم تقریباً ۲۶۲ میلیون نفر را تحت تأثیر قرار داد و باعث مرگ حدود ۴۶۱ هزار نفر شد بیشتر مرگ ومیرها در کشورهای در حال توسعه رخ داده است. آسم اغلب در دوران کودکی شروع می شود، و میزان آن از دهه ۱۹۶۰به طور قابل توجهی افزایش یافته است. آسم در اوایل مصر باستان شناخته شده بود. واژه «آسم» از یونانی ἆσθμα، âsthma به معنای نفس نفس زدن است.
معنی کلمه اسم در فرهنگ معین
معنی کلمه اسم در فرهنگ عمید
معنی کلمه اسم در فرهنگ فارسی
معنی کلمه اسم در فرهنگستان زبان و ادب

معنی کلمه اسم در دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] نام و عنوان را اِسْم گویند و یکی از اقسام سه گانه کلمه (اسم ، فعل و حرف ) در دستور زبان عربی می باشد.در احکام در باب های طهارت، نکاح، طلاق و یمین از آن سخن رفته است.
اسم لفظی است که بر چیزی که اسم بر او نهاده شده (مسمّی) دلالت کند مانند لفظ دیوار که بر معنای معروف دلالت دارد.عالمان صرف و نحو بیش از دو قسم دیگر کلمه به بررسی و تعریف اسم پرداخته اند.نخستین اشاره ای که به اسم شده ، همان است که در روایت ابوالاسود ه م در قرن ق /م آمده است ه د، /۸۸. چند دهه پس از ابوالاسود، ابن ابی اسحاق د ۱۷ق /۳۵م و شاگردش عیسی بن عمر ۴۹ق /۶۶م با عنایت به «علت و قیاس »، اشاره خام منسوب به ابوالاسود را اندکی گسترش دادند.
[ویکی الکتاب] معنی أَثُمَّ: آیا بعد از
معنی أَصَمِّ: کر- ناشنوا
معنی عِصَمِ: عقد و ازدواجهای دائمی (عصم جمع عصمت است که به معنای عقد و ازدواج دائمی است ، و بدین جهت آن را عصمت نامیدهاند که زن را حفظ و ناموسش را نگهداری میکند )
معنی بِسْمِ: به نامِ - با یاری جستن از اسمِ
معنی سُلَالَةٍ: اسم برای هر چیزی است که از چیزی کشیده و بیرون آورده شود -عصاره - چکیده
معنی مَنَامِهَا: خوابش (اسم زمان)
معنی مَعَادٍ: بازگشت گاه - محل بازگشتن - زمان بازگشتن (کلمه معاد اسم محل عود ، یا اسم زمان عود است)
معنی هَلُمَّ: بیا ("هَلُمَّ" اسم فعلی است که معنای" بیا " میدهد ، و چون اسم فعل است تثنیه و جمع ندارد )
معنی مَعْزِلٍ: کنار (کلمه معزل اسم مکان از عزل است )
معنی کُبَّاراً: بسیار بزرگ (کبّار اسم مبالغه از کبر است )
معنی زَّیْتُونَ: زیتون (اسم جنس جمعی است ، و مفرد آن را زیتونه میگویند )
معنی دَاخِرُونَ: ذلیلان (اسم فاعل از مصدر دخور به معنی ذلت )
معنی مُّمَرَّدٌ: صاف شده ( اسم مفعول از تمرید به معنای صاف کردن است)
معنی مُنِیرِ: روشن کننده - روشنگر (اسم فاعل از أنارَ)
ریشه کلمه:
سمو (۴۹۳ بار)وسم (۱۸۱ بار)
نام. گویند: اصل آن سمو است همزه اول عوض از واو است و گویند: اصل آن وسم به معنی علامت است واو به همزه قلب شده. و آن لفظی است که بر چیزی گذاشته شود تا از دیگر چیزها متمایز گردد. احتمال نزدیک به یقین گردد. احتمال نزدیک به یقین آن است که اصل آن وسم به معنی علامت باشد که اسم هر چیز علامت و نشانه آن است. طبرسی اصل آن سمو به معنی رفعت است همچنین است قول راغب. . تسمیه: نا گذاشتن . . مسمّی: نام گذاری شده. معنای تعیین نیز می‏دهد که نام گذاری تعیین به خصوصی است. . سپس مدتی مقرر داشت و مدّت تعیین شده نزد اوست. سمّی: هم نام و همتا که مراد هم نام است . به خدا عبادت کن و در بندگیش بردبار باش آیا برای او همتائی می‏دانی؟. * . ظاهراً مراد از «سَمّوهُمْ» چنانکه در المیزان فرموده توصیف است یعنی برای خدا شریکانی قائل شدند بگو آنها رب، خالق، رازق، رحیم، و رحمن، و غیره گفت؟ چون توصیف واقعیت هر چیز را روشن می‏کند در این صورت خواهند دانست که آنها شریک خدا نیستند. * . به نظر می‏آید الانثی بیان تسمیه است: آنانکه به قیامت ایمان ندارند ملائکه را مؤنث توصیف می‏کنند و می‏گویند ملائکه دختران خدایند چنانکه فرموده . * به قولی ضمیر جمع «عَرَضَهُمْ» و «هؤلاءِ» راجع به آدم است و آن اسم نوع می‏باشد. نه علم شخص و مراد از اسماء ظاهراً استعداد و قابلیت هائی است که در بشر گذاشته است و منظور از تعلیم اسماء بودن آنها در نهاد آدم است. و شاید مراد از اسماء، اسماء حسنس باشد که مشروح آن در «خلف» ذیل عنوان بشر خلیفه خداست گذشت. معنی آیه چنین است: خداست گذشت. معنی آیه چنین است: خداوند همه اسماء را به آدم (که خلیفه خداست) آموخت، سپس آدمها را به ملائکه نشان داد و فرمود از نامهای اینان «از قابلیّت و کارهایشان) به من خبر دهید اگر (در خلیفه خدا بودن) راستگواید؟ * . اسماء حسنی خداوند مشروحاً در «حسن» گذشت. * . به قولی مراد از اسم ذکر است یعنی: القاب بد را به یکدیگر نبندید. بد یاد کردنی است که مردم را پس از ایمان با فسق یاد کنید بهتر است بگوئیم: فسوق مخصوص به ذمّ بئس است و مراد از آن خطاب کننده یا خطاب شده است که به کسی بعد از ایمانش آن بد نامی است که به کسی بعد از ایمانش نسبت داده شود و یا خود شخص در اثر تلقیب بد فاسق گردد. * ، ، در این گونه آیات مراد ذکر خداوند است و قید اسم ظاهراً برای آن است که خدا را فقط با قلب یاد نکنید بلکه با زبان و ذکر نامهای حسنای او هم یاد نمتئید. بِسْمِ اللّهِ الرَّحمنِ الرَّحیمِ‏ مخفی نماند مجموع سوره‏های قرآن صدو چهارده است در اوائل همه آنها به جز سوره توبه بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ آمده است و یک بار نیز در سوره نمل در نامه سلیمان به قوم سباء ذکر شده علی هذا مجموعاً صد و چهارده بار در قرآن مجید تکرار شده است. طبرسی در مجمع البیان فرموده: به اتفاق امامیه، آن یک آیه است از سوره حمد و از هر سوره دیگر و هر که آن را در نماز نخواند نمازش باطل است خواه واجبی باشد یا ندبی. و در نمازهای جهریّه بلند گفتن آن واجب و در نمازهای اخفاتی بلند خواندن مستحب است. در این که گفته شد میان فقهاء امّت «اهل سنت» اختلاف هست ولی در اینکه آن جزء آیه سوره نمل است اختلافی نیست. آیة اللّه یزدی در عروة الوثقی فرموده: بسمله جزء هر سوره است. واجب است قرائت عروة ذیل این مسئله فرموده: این مطلب اجماعی است چنانکه در خلاف شیخ، مجمع البیان، نهایه الاحکام، ذکری، جامع المقاصد و... نقل است. حرّ هاملی رحمة اللّه در وسائل کتاب الصلوة ابواب قرائت باب 11 روایات آن را نقل کرده و در باب 12 نیز روایات محمول بر تقیه را آورده است. زمخشری در کشّاف گوید: همه قراء مکه و کوفه و فقهاء آن دو شهر گفته‏اند: بسمله آیه ای است از فاتحه و از هر سوره. شافعیو اصحاب نیز در همین عقیده‏اند و لذا آن را با جهر می‏خوانند و گویند: اهل سلف آن را در قرآن ثابت کرده‏اند با آنکه توصیه می‏نمودند قرآن را از هر زاید پاک دارند. بدین جهت آمین را ننوشته‏اند اگر بسمله از قرآن نمی‏بود آن را در قرآن محفوظ نمی‏دانستندو از ابن عباس منقول است: هر که آن را ترک کند صد و چهارده آیه از کناب خدا را ترک کرده است. ولی ابوحنیفه و تابعنش و دیگران گفته‏اند: آن آیه نیست نه از حمد و نه از سوره‏های دیگر فقط برای تبرک و جدا کردن میان سوره‏ها نوشته شده چنانکه در هر کار با آن شروع می‏شود و در رأی آنها در نماز با جهر خوانده نمی‏شود. المنار در ذیل سوره حمد گوید: مسلمین اتفاق دارند در اینکه بِسْمِ اللّه ارَّحْمنِ الرَّحیمِ از قرآن است و جزء آیه از سوره نمل می‏باشد ولی درباره آن در سوره های دیگر اختلاف دارند سپس مثل کشّاف اقوال را نقل نموده است. ولی در مکتب اهل بیت علیهم السلام «اَهْلُ الْبَیْتَ اَدْری بِما فی الْبَیْتِ» چنانکه نقل شد بسمله جزء تمام سوره‏ها و آیه مستقلی است و غیر آن مردود و باطل است در المیزان از خصال صدوق از امام صادق علیه السلام نقل شده فرمود: چه شده بر آنها خدا آنها را بکشد بزرگنرین آیه را در کتاب خدا قصد کرده و پنداشته‏اند که چون اظهارش کنند بدعت است و از امام باقر علیه السلام منقول است: گرامی‏ترین آیه را از کتاب خدا که بَسْمِ اللّهِ الَّرَحْمنِ الرَّحیمِ است دزدیدند. سزاوار است در شروع هر کار بزرگ و کوچک آن را بیاورند تا مبارک باشد و نیز فرموده: در روایات فریقین از رسول خدا صلی اللّه علیه و آله و سلم نقل شده: «کُلُّ اَمْرٍ ذی بالٍ لَمْ یُبْدَءْ فیهِ بِاِسْمِ اللّهِ فَهُوَ اَبْتَرٌ...». نا گفته نماند: ابن اثیر در نهایه بدین صورت نقل کرده «کُلُّ اَمْرٍ ذی بالٍ لَمْ یُبْدَءُ فیهِ بِحَمْدِ اللّهِ فَهُوَ اَبْتَرٌ» رسول خدا صلی اللّه علیه و اله و سلم جدا شدن و در روایتی تمام شدن سوره را نمی‏داشت مگر با نزول بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم. و از صحیح مسلم از حدیث انس نقل کرده است مه رسول خدا صلی اللّه علیه و آله و سلم فرمود: اکنون بر من سوره‏ای نازل شد پس خواند: بَسْمِ اللّهِ الرَّحمنِ الرَّحیم. این دو حدیث در المیزان نیز آمده است.
[ویکی فقه] اسم (ابهام زدایی). واژه اسم ممکن است در معانی ذیل به کار رفته باشد: • اسم (ادبیات عرب)، یکی از اقسام سه گانه کلمه (اسم ، فعل و حرف ) بوده و از اصطلاحات به کار رفته در علم منطق و ادبیات عرب• اسم (فقه)، به معنای نام و عنوان و دارای کاربرد در علم فقه، در ابواب طهارت، نکاح، طلاق و یمین
...
[ویکی فقه] اسم (ادبیات عرب). اسم یکی از اقسام سه گانه کلمه (اسم ، فعل و حرف ) بوده و از اصطلاحات به کار رفته در علم منطق و ادبیات عرب می باشد.
اصطلاح اسم در علم منطق به معنای لفظ مفرد دارای معنای مستقل غیر مقترن به زمان است. اسم از اقسام لفظ مفرد تام است که بدون انضمام لفظ دیگر معنای مستقلی را می رساند و بر زمان دلالت ندارد. اسم در جمله هم می تواند محکومٌ علیه واقع شود و هم محکومٌ به، مانند: زید آمد و زید عالم است.بهمنیار در این باره می گوید: اسم، لفظ مفرد است که معنایی را نشان می دهد بدون اینکه زمان وجود آن معنا (از زمان های سه گانه) را نشان بدهد.
کاربرد ادبیاتی اسم
اسم لفظی است که بر چیزی که اسم بر او نهاده شده (مسمّی) دلالت کند مانند لفظ دیوار که بر معنای معروف دلالت دارد. عالمان صرف و نحو بیش از دو قسم دیگر کلمه به بررسی و تعریف اسم پرداخته اند. نخستین اشاره ای که به اسم شده ، همان است که در روایت ابوالاسود در قرن آمده است . چند دهه پس از ابوالاسود، ابن ابی اسحاق و شاگردش عیسی بن عمر با عنایت به «علت و قیاس »، اشاره خام منسوب به ابوالاسود را اندکی گسترش دادند.
← توضیح اصطلاح
(۱) ابن ابی الربیع ، عبیدالله ، البسیط فی شرح جمل الزجاجی ، به کوشش عیاد بن عیدالبثیتی ، بیروت ، ۴۰۷ق /۹۸۶م .(۲) ابن انباری ، عبدالرحمان ، الانصاف فی مسائل الخلاف ، قاهره ، ۹۶۱م .(۳) ابن جنی ، عثمان ، الخصائص ، به کوشش محمدعلی نجار، قاهره ، ۳۷۱ق /۹۵۲م .(۴) ابن جنی ، عثمان ، اللمع فی العربیة، به کوشش حامد مؤمن ، بیروت ، ۴۰۵ق /۹۸۵م .(۵) ابن حاجب ، عثمان ، الکافیة، شرح رضی الدین استرابادی ، بیروت ، ۴۰۵ق /۹۸۵م .(۶) ابن سراج ، محمد، الاصول فی النحو، به کوشش عبدالحسین فتلی ، بیروت ، ۴۰۱ق /۹۸۸م .(۷) ابن عقیل ، عبدالله ، شرح علی الالفیة، به کوشش محمد محیی الدین عبدالحمید، قاهره ، ۳۵۰ق .(۸) ابن فارس ، احمد، الصاحبی ، به کوشش احمد صقر، قاهره ، ۹۷۷م .(۹) ابن هشام ، عبدالله ، شرح شذور الذهب ، به کوشش عبدالغنی دقر، دمشق ، ۴۰۴ق /۹۸۴م .(۱۰) ابن یعیش ، شرح المفصل ، بیروت ، عالم الکتب .(۱۱) ابواسحاق شیرازی ، ابراهیم ، شرح اللمع ، به کوشش عبدالمجید ترکی ، بیروت ، ۴۰۸ق /۹۸۸م .(۱۲) ابوالبقاء عکبری ، عبدالله ، التبیین ، به کوشش عبدالرحمان عثیمین ، بیروت ، ۴۰۶ق / ۹۸۶م .(۱۳) ابوحیان توحیدی ، علی ، البصائر و الذخائر، به کوشش ابراهیم کیلانی ، دمشق ، ۹۶۴م .(۱۴) ابوزید انصاری ، سعید، النوادر فی اللغة، بیروت ، ۳۸۷ق /۹۶۷م .(۱۵) ازهری ، محمد، تهذیب اللغة، به کوشش احمد عبدالعلیم بردونی ، قاهره ، ۹۶۶م .(۱۶) جرجانی ، عبدالقاهر، دلائل الاعجاز، به کوشش محمد رشیدرضا، قاهره ، ۳۶۶ق .(۱۷) جرجانی ، علی ، التعریفات ، قاهره ، ۳۰۶ق .(۱۸) خطیب تبریزی ، یحیی ، تهذیب اصلاح المنطق ، به کوشش فوزی عبدالعزیز مسعود، قاهره ، ۹۸۶م .(۱۹) زجاجی ، عبدالرحمان ، الایضاح فی علل النحو، به کوشش مازن مبارک ، بیروت ، ۹۸۶م .(۲۰) زجاجی ، عبدالرحمان ، الجمل فی النحو، به کوشش علی توفیق حمد، بیروت ، ۴۰۷ق /۹۸۶م .(۲۱) زمخشری ، المفصل فی النحو، به کوشش پروسه ، لایپزیگ ، ۹۷۹م .(۲۲) سیبویه ، الکتاب ، بیروت ، ۳۸۷ق / ۹۶۷م .(۲۳) سیوطی ، الاشباه و النظائر، به کوشش ابراهیم محمد عبدالله ، دمشق ، ۴۰۷ق /۹۸۶م .(۲۴) صقر، احمد، تعلیقات بر الصاحبی .(۲۵) عبدالتواب ، رمضان ، مباحثی در فقه اللغة و زبان شناسی عربی ، ترجمه حمیدرضا شیخی ، تهران ، ۳۶۷ش .(۲۶) قرشی کیشی ، محمد، الارشاد الی علم الاعراب ، به کوشش عبدالله علی حسینی برکاتی و محسن سالم عمیری ، مکه ، ۴۱۰ق /۹۸۹م .(۲۷) مبرد، محمد، المقتضب ، به کوشش محمد عبدالخالق عضیمه ، قاهره ، ۳۸۲ق /۹۶۳م .
[ویکی فقه] اسم (فقه). اسم به معنای نام و عنوان است و در علم فقه، در ابواب طهارت، نکاح، طلاق و یمین از از آن سخن به میان آمده است.
اسم لفظی است که بر چیزی که اسم بر او نهاده شده (مسمّی) دلالت کند مانند لفظ دیوار که بر معنای معروف دلالت دارد.
تأثیر اسم در احکام
تمام احکام بر اسم، یعنی عنوان موضوع حکم مترتّب می شوند و با زایل شدن اسم و عنوان، حکم نیز زایل می شود بنابراین سگ- که نجس است- اگر استحاله شده و تبدیل به نمک شود پاک می گردد، زیرا عنوان نمک از عناوین نجس نیست.
تشخّص و تعیّن با اسم
اسم و عنوان هر چیزی موجب تعیّن و تشخّص آن می گردد، بنابراین در مواردی که تعیّن شرط است همچون زوجین در عقد ازدواج یا زوجه در طلاق، باید با اسم بردن یا اشاره یا توصیف، مشخص گردد.
احکام شرعی اسم
...

معنی کلمه اسم در ویکی واژه

اسامی، اسماء. ؛~ آلت اسمی است که بر ابزار کار دلالت کند. ؛ ~ اشاره «این» و «آن» هرگاه مسبوق به اسم می‌باشد، اسم اشاره نامیده شود. نخستین برای اشاره به نزدیک و دومین برای اشاره به دور: این خانه، این میز، آن مرد، آن خیابان. ؛ ~ جمع اسم عام چون در صورت مفرد و در معنی جمع باشد: دسته، رمه. ؛~ بی مسمی نامی که معنی آن با چیز یا کسی که برای آن وضع شده‌است مطابق نباشد. ؛~ جنس اسمی است که بر افراد یک جنس دلالت کند و آن نه معرفه‌است نه نکره مانند: درخت، کوه، اسب و چون خواهند نکره شود «ی» بدان افزایند: درختی، کوهی، اسبی. ؛ ~ خاص آن است که بر فردی مخصوص و معین دلالت کند. م
اسم معنی. ؛ ~ زمان اسمی است که دلالت بر زمان کند. ؛ ~ مکان اسمی است که دلالت بر مکان کند. ؛ ~ فاعل اسمی است مشتق از فعل که بر کنندة کاری یا دارندة حالتی دلالت کند؛ صفت فاعلی. ؛~ مفعول اسمی است که دلالت می‌کند بر چیزی یا کسی که فعل بر او واقع شده‌است ؛ صفت مفعولی. ؛ ~ مصدر کلمه‌ای است مشتق از فعل که بر معنی مصدر دلالت کند (و آن جز مصدر و ریشة فعل است)
[esm]، /اِسم/
از إسم عربی.
nome
کلمه‌ای که به وسیلة آن چیزی یا کسی را می‌خوانند، نام.
عنوان.
شهرت، آوازه.
در دستور زبان فارسی قسمی از اقسام کلمه که بدان مردم یا جانور یا چیزی را نامند و معین کنند: مرد، زن، خانه، میز، کوه و دشت. ضح - در صرف عربی اسم قسمی از سه قسم کلمه‌است که بر معنایی مستقل دلالت کند و به زمانی خاص باز بسته نباشد.
اسم ذات است مسما به اعتبار صفت و صفت یا با وجود است چون عالم و قدیم و یا با عدم است چون قدوس (تصوف)
اسم عام. ؛ ~ ذات اسم چون قایم به ذات باشد و وجودش وابسته به دیگری نباشد آن را اسم ذات نامند. م
ساخته می‌شود. ؛ ~ معنی اسمی است که وجود مسمی آن به غیرش وابسته باشد. م
اسم ذات: رنجش، دانش، سفیدی، هوش.
کلمه‌ای که به وسیله آن چیزی یا کسی را می‌خوانند؛ نام.

جملاتی از کاربرد کلمه اسم

دعنا ینافس فی الصهباء من سکر بالسکر یذهل عن وصف و اسما
اسماعیل فهمی در ۲۱ نوامبر ۱۹۹۷، در سن ۷۵ سالگی درگذشت.
شرکت اسمارت تینگز در ماه اوت سال ۲۰۱۴ توسط شرکت سامسونگ الکترونیکس خریداری گردید.
اگر موج بسیار دریا یکی است من و تو دو اسم و مسما یکی است
الیزابت که در بخش تیفوس بیمارستان نظامی در کراگیواتس کار می‌کرد، خود مبتلا به تیفوس شد و در ۱۴ فوریه ۱۹۱۵ در زادروز ۳۷ سالگیش درگذشت و همان‌جا به خاک سپرده شد. مراسم بزرگداشت دکتر راس هر ساله در همین شهر برگزار می‌شود.
در سده هجدهم میلادی دریانوردان زیادی از قبیل کاپیتان کوک در ساحل تاسمانی پیاده شدند.
در آ در بحر ما با ما که ما موجیم و او دریا به عینه ما یکی باشیم به اسم و رسم می نازیم
اسماعیل‌آباد نام دو روستا است در حاشیه جنوبی شهر تهران اولی در دهستان غار واقع در جنوب غربی تهران و در مجاورت روستاهای یافت آباد و وصفنارد و نعمت آباد . ودیگری نزدیک به پالایشگاه نفت تهران. روستای اسماعیل آباد ۲۷۰ خانوار جمعیت و وجود۴۰۰هکتار زمین کشاوری دارد.
روی چو گل بود به پشت زمین گشت زمین پر سمن و یاسمین
صدر از زمستان ۱۳۳۸ با طرح شعار «گفتگو، تفاهم و همزیستی»، پایه‌های روابط دوستانه و همکاری را با مطران یوسف الخوری، مطران جرج حداد، شیخ محی الدین حسن و دیگر رهبران دینی مسیحی و اهل سنت لبنان بنا نهاد. در دو دهه حضور صدر در لبنان، هیچ مراسم سرور یا اندوهی از شیعیان نبود که در آن شرکت جوید و تنی چند از فرهیختگان مسیحی و اهل سنت همراه وی نباشند. حمایت صدر از بستنی فروش مسیحی در اوایل تابستان سال ۱۳۴۱ در شهر صور و فتوای وی مبنی بر طهارت اهل کتاب، توجه محافل مسیحی لبنان را جلب کرد.
تخالفها ز اسماء بد در اعیان مخالف شد صورها زان در اکوان
وحدت و کثرت به همدیگر ببین مظهری در مظهر اسما نگر
من واژه‌ای نمی‌شناسم که عرب بر زبان رانده و معری آن را ندانسته باشد.
نه نی خدوی اندر یاسمن رنگ نه بی قد وی اندر نارون حد
گروه آراشی تا به حال دو بار از مراسم سالیانه موسیقی بیلبورد ژاپن جایزه دریافت کرده‌است. مراسم اعطای جایزه از طرف بیلبورد ژاپن برگزار می‌شود.
می خور ز دست لعبتی حور زاد چون زاد سروی پر گل ویاسمن
تاب زلفین و خم جعد تو نشناسم همی از خم و تاب کمند خسرو مالک رقاب
گفت قج مرج من اندر آن عهود با قج قربان اسمعیل بود
شخصیت مهم عیلامی در حال انجام مراسم می‌باشد که بدلیل اینکه کتیبه آن ترجمه نشده‌است، هویت آن مشخص نیست.