احصان

معنی کلمه احصان در لغت نامه دهخدا

احصان. [ اَ ح َص ْ صا ] ( ع اِ ) بنده و خر.
احصان. [ اِ ] ( ع مص )استوار گردانیدن. ( منتهی الارب ). محکم ، مستحکم ، تحکیم کردن. حصار کردن. || نگاه داشتن. نگه داشتن. || پارسا گردانیدن تزوج کسی را. ( منتهی الارب ). || پارسا گردیدن زن. || شوی کردن زن. شوهر کردن. || باردار شدن ِ زن. || مستور شدن. نهفته گردیدن. نهفتگی کردن. ( تاج المصادر ). احصان ِ زوج زوجه را؛ نهفتن او را. || زن کردن. زن خواستن مرد. || بالغ و عاقل بودن. || عفت داشتن. محصن بودن ( اصطلاح فقه ). در تعریفات جرجانی آمده است : احصان حالت مردی را گویند که بالغ و عاقل و آزاد و مسلم باشد و با زنی بالغه و عاقله و آزاد و مسلمه بنکاح صحیح پیوسته باشد. مؤلف کشاف اصطلاحات الفنون آرد: احصان ، بالصّاد المهملة لغة یقع علی معان کلها ترجع الی معنی ً واحد. و هو ان یحمی الشی و یمنع منه. و هو الحریة و العفاف و الاسلام و ذوات الازواج فان الحرّیة تحصن عن قید العبودیّة و العفة عن الزنی و الاسلام عن الفواحش و الزوج یحصن الزوجة عن الزنی و غیره. کذافی بعض کتب اللغة. و فی فتح القدیر: الاحصان فی اللغةالمنع. قال اﷲ تعالی : لتحصنکم من بأسکم. ( قرآن 80/21 ). اطلق فی استعمال الشارع بمعنی الاسلام و بمعنی العقل و بمعنی الحرّیة و بمعنی التزویج و بمعنی الاصابةفی النکاح و بمعنی العفة. و احصان الرجم ؛ ای الاحصان الموجب للرجم و عند الحنفیة ان یکون الشخص حراً عاقلاً بالغاً مسلماً قد تزوّج امراءة نکاحاً صحیحاً و دخل بها و هما علی صفة الاحصان. قال فی المبسوط: المتقدمون یقولون ان شرائط الاحصان سبعة. و عدّ ما ذکر سابقاً. ثم قال فامّا العقل و البلوغ فهما شرطان لاهلیة العقوبة. و الحریّة شرط لتکمیل العقوبة، لاشرط الاحصان علی الخصوص و شرط الدخول ثبت بقوله علیه السلام : الثیب بالثیب لایکون الا بالدّخول - انتهی. و اختلف فی شرط الاسلام و کون کل واحد من الزوجین مساویاً للاَّخر فی شرائط الاحصان وقت الاصابة بحکم النکاح فهما شرطان عندنا، خلافاً للشافعی. فلو زنی الذمی الثیب بالحرة یجلدعندنا و یرجم عنده و لو تزوج الحر المسلم البالغ العاقل امة او صبیّة او مجنونة او کتابیة و دخل بها لایصیر الزوج محصناً بهذا الدخول حتی لو زنی بعده لایرجم عندنا خلافاً له و قولنا یدخل بها فی نکاح صحیح یعنی تکون الصحة قائمة حال الدخول حتی لو تزوج من علق طلاقها بتزوجها یکون النکاح صحیحاً فلو دخل بها عقیبه لایصیر محصناً لوقوع الطلاق قبله. و اعلم ان الاضافة فی قولنا شرائط الاحصان بیانیة؛ ای الشرائط التی هی الاحصان و کذا شرط الاحصان. و الحاصل ان الاحصان الذی هو شرط الرجم هی الامور المذکورة فهی اجزاؤه و هیأته تکون باجتماعها فهی اجزاء علیة و کل جزء علة و کل واحد حینئذ شرط وجوب الرجم و المجموع علة لوجود الشرط المسمی بالاحصان. و احصان القذف ، ای الاحصان الموجب لحد القذف عندهم و هو ان یکون المقذوف حراً عاقلاً بالغاًمسلماً عفیفاً عن فعل الزناء - انتهی کلام فتح القدیر. و فی البرجندی : لیس المراد بالزنا هیهنا ما یوجب الحد بل اعم منه. فکل وطء امراءة حرام لعینه فهو زنی و لایحد قاذفه. و ان کان حراماً لغیره لایکون زنی و یحد قاذفه. فوطؤ المکاتبة زنا عند ابی یوسف خلافاً لابی حنیفة و محمد. و وطؤ الامة التی هی اخته من الرضاعة زنا علی الصحیح لان الحرمة مؤبدة. و ذکر الکرخی انه لایکون زنا. و یشترط ان لایکون المقذوف رجلاً مجبوباً و لا امراءة رتقاء اذ لو کان کذلک لایجب الحد و کذا یشترط ان لایکون فی دارالحرب و عسکر اهل البغی. فانه لایجب الحد هناک کما فی الخزانة و تفصیل الاحکام یطلب من الکتب الفقهیة. و فی رسالة السید الجرجانی : الاحصان هو التحقق بالعبودیة علی مشاهدة حضرة الربوبیة بنور البصیرة. ای رؤیة الحق موصوفاً بصفاته بعین صفته. فهو یراه یقیناً و لایراه حقیقة و لهذا رسول اﷲ صلّی اﷲ علیه و آله و سلم قال صل کأنک تراه ، فان لم تکن تراه فانه یراک ، لانه یراه من وراء حجب صفاته فلایری الحق بالحقیقة لانه تعالی هو الرائی و صفه بوصفه. و هو دون مقام المشاهدة فی مقام الروح. و رجوع به محصنه شود.

معنی کلمه احصان در فرهنگ معین

( اِ ) [ ع . ] ۱ - (مص م . ) استوار و محکم کردن . ۲ - (مص ل . ) نگه داشتن نَفْس از انجام کار بد. ۳ - شوی کردن زن . ۴ - زن گرفتن مرد. ۵ - زن و مردی که به عقد دائم در آمده باشند که مرد «محصن » و به زن «محصنه » گویند.

معنی کلمه احصان در فرهنگ عمید

۱. ازدواج کردن.
۲. (فقه ) حالت مرد یا زنی که با همسر خود نزدیکی کرده باشد.

معنی کلمه احصان در فرهنگ فارسی

۱ - ( مصدر ) استوار گردانیدن تحکیم کردن حصار نهادن نگاه داشتن . ۲ - ( مصدر ) پارسا گردیدن زن . ۳ - شوی کردن زن . ۴ - باردار شدن زن . ۵ - زن کردن مرد زن خواستن مرد . ۶ - حالت مرد یا زن بالغ عاقلی است که با زن یامرد آزادی بعقد دایم ازدواج کرده و با او حداقل یکبار نزدیکی طبیعی کرده باشد و امکان تکرار آن نیز برای او باشد و بار اول هم بثبوت برسد . مردی را که واجد شرایط مزبورباشد (محصن ) و زنی را که چنین باشد ( محصنه ) گویند و زنای آنان را ( زنای محصنه ) خوانند.
بنده و خر

معنی کلمه احصان در دانشنامه آزاد فارسی

اِحصان
اصطلاحی در فقه با دو معنا: ۱. در باب زنا: از ویژگی هایی که حد زانی یا زانیه را تشدید می کند و آن را از صد ضربۀ تازیانه به رجم تبدیل می کند. مهم ترین این ویژگی ها بلوغ، عقل و داشتن همسر است. مرد یا زنی که این سه ویژگی را داشته باشد مُحصَن یا مُحصَنه است و اگر زنا کرد رجم می شود. این صفت در تشدید عقوبت دیگر جرم ها نیز اثر دارد. ۲. در باب قذف: ویژگی هایی که اگر دارنده شان مورد قذف قرار گیرد، حد قذف را برای قاذف لازم می آورد. مهم ترین این ویژگی ها عقل، بلوغ، اسلام، و عفت است.

معنی کلمه احصان در دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] احصان به دو معنای فراهم بودن زمینۀ زناشویی با همسر یا کنیز و پاکدامنی آمده است.احصان به معنای اول در باب شهادات و حدود مورد بحث قرار گرفته است.از احصان به معنای دوم در باب های لعان و حدود بحث شده است.
واژۀ احصان ریشۀ قرآنی و روایی دارد و دربارۀ هر یک از زن و مرد به کار رفته است.
محصن و محصنه
به مرد دارای احصان «محصن» و به زن، «محصنه» گفته می شود.
احصان در لغت
احصان در لغت بمعنای محکم مستحکم نگهداشتن و مصدر باب افعال می باشد.
احصان در اصطلاح فقه
...
[ویکی شیعه] اِحصان، به معنای «همسر داشتن» و «پاکدامنی» است و در باب های مختلف فقه از آن بحث می شود. طبق منابع فقهی، احصان موجب تشدید مجازات برخی گناهان می شود. مجازات زنای مُحصَنه، سنگسار و مجازات کسی که شخص محصنی را قذف کند، هشتاد ضربه شلاق است. تحقق احصان، نیازمند شرایط ویژه ای است.
واژه «احصان» در لغت، به معنای نگه داشتن و مصونیت بخشیدن و در اصطلاح فقهی به دو معنای «همسر داشتن» و «پاکدامنی» است. در منابع فقهی، از معنای اول به «احصان الرجم» و از معنای دوم به «احصان القذف» نیز یاد می شود. به مرد و زنی که شرایط «احصان» را داشته باشند «مُحصَن» و «محصَنه» یا «ثیِّب» و «ثیِّبه» می گویند.
در قرآن کریم، واژه «احصان» و مشتقات آن، در معانی مختلفی، از جمله؛ همسرداشتن، پاکدامنی، آزادبودن (در مقابل برده و کنیز)، مسلمان بودن و بالغ شدن. به کار رفته است.
[ویکی اهل البیت] این صفحه مدخلی از دائرة المعارف قرآن کریم است
حفظ کردن و عفت پیشه کردن.
احصان در لغت، معنای مصونیت بخشیدن و حفظ کردن دارد که با «حصن»، به معنای بنای مستحکم و غیرقابل نفوذ یا جایگاه مرتفع هم خانواده است. لطافت واژه احصان از این جهت است که صفتی ارزشی و ثابت در شخصیت فرد را نشان می دهد با صرفنظر از برخورد با عوامل خارجی؛ ولی به ظاهر این ویژگی ها در «حفظ» بکار نرفته است.
به زره که انسان را از آسیب و جراحت مصون می دارد، درع حصین می گویند. قرآن می فرماید: صنعت زره سازی را به حضرت داود علیه السلام یاد دادیم تا مردم از خطرهای جنگ حفظ شوند: «و عَلَّمنـهُ صَنعَةَ لَبوس لَکُم لِتُحصِنَکُم مِن بَأسِکُم ...». (سوره انبیاء/21،80) در جای دیگر از قلعه ها و دژهای مستحکم یهود که بر اثر ترس از جنگ در آن ها پناه می گرفتند، نام می برد: «لَا یُقَاتِلُونَکُمْ جَمِیعًا إِلَّا فِی قُرًی مُّحَصَّنَةٍ أَوْ مِن وَرَاء جُدُرٍ...» (سوره حشر/59، 14)، «... وَظَنُّوا أَنَّهُم مَّانِعَتُهُمْ حُصُونُهُم مِّنَ اللَّهِ...».(سوره حشر/59، 2)
این واژه در اصطلاح فقه جزایی، گاه به معنای همسر داشتن، در زن یا مرد بکار رفته است که ارتکاب زنا در این وضعیت، مجازات را تشدید می کند و از 100 تازیانه به سنگسار شدن (رجم) مبدل می شود؛ بدین سبب به آن احصان رجم گویند.
گاهی نیز به معنای پاکدامنی در مرد یا زن است که اگر کسی با وجود این حالت، او را قذف کند یعنی به او تهمت جنسی بزند، بر تهمت زننده حد جاری می شود؛ بدین جهت به آن، احصان قذف گویند. گاهی نیز احصان به معنای حریت و اسلام و بلوغ می آید. همه معانی پیشین با تکیه بر مفهوم اصلی و لغوی آن (حفظ کردن) در قرآن مطرح است.
در این کاربرد، واژه محصَن و محصَنه (به فتح صاد) به هر یک از زن و مرد، اطلاق می شود؛ زیرا آنان با ازدواج از گناهان بسیاری حفظ می شوند. قرآن می فرماید: «وَالْمُحْصَنَاتُ مِنَ النِّسَاء إِلاَّ مَا مَلَکَتْ أَیْمَانُکُمْ...». «سوره نساء/4، 24)
در این آیه، ازدواج با زنان شوهردار حرام و یک مورد با «اِلاّ ما مَلَکَت اَیمنُکُم» استثنا و این جمله به دو گونه تفسیر شده است:
[ویکی فقه] احصان (قرآن). احصان در لغت به معنای بنای مستحکم و غیر قابل نفوذ است که صفتی ارزشی و ثابت را در شخصیت فرد را نشان می دهد.
احصان از ریشه «حصن» است و حصن در اصل به معنای ممنوعیت و مصونیت بخشیدن و حفظ کردن و به معنای بنای مستحکم و غیرقابل نفوذ یا به معنای مکان مرتفع و نفوذناپذیر است. به همین مناسبت به مردان و زنان دارای همسر و زنان پاک دامن و عفیف که از آمیزش جنسی با دیگران خود را حفظ می کنند محصن و محصنه گفته می شود و نیز به زنان آزاد در مقابل کنیزان نیز گفته شده، زیرا آزادی آن ها در حقیقت به منزله حریمی است که مانع دخالت دیگران در کارهای آنان می شود و بر همین اساس نیز به معنای اسلام و بلوغ آمده است.
احصان در قرآن
لطافت کاربرد واژه احصان در قرآن کریم از این جهت است که صفتی ارزشی و ثابت در شخصیت فرد را نشان می دهد با صرف نظر از برخورد با عوامل خارجی؛ ولی به ظاهر، این ویژگی ها در «حفظ» به کار نرفته است. به زره که انسان را از آسیب و جراحت مصون می دارد، درع حصین می گویند. قرآن می فرماید: صنعت زره سازی را به حضرت داوود (علیه السلام) یاد دادیم تا مردم، از خطرهای جنگ حفظ شوند: «و عَلَّمنهُ صَنعَةَ لَبوس لَکم لِتُحصِنَکم مِن بَأسِکم ...». در جای دیگر، از قلعه ها و دژهای مستحکم یهود که بر اثر ترس از جنگ در آن ها پناه می گرفتند، نام می برد: «لا یقتِلونَکم جَمیعًا اِلاّ فی قُرًی مُحَصَّنَة اَو مِن وراءِ جُدُر ...» ، «... و ظَنّوا اَنَّهُم مانِعَتُهُم حُصونُهُم مِنَ اللّهِ ...».
← احصان با داشتن همسر
← حرمت ازدواج با زن شوهردار
...

معنی کلمه احصان در ویکی واژه

استوار و محکم کردن.
نگه داشتن نَفْس از انجام کار بد.
شوی کردن زن.
زن گرفتن مرد.
زن و مردی که به عقد دائم در آمده باشند که مرد «محصن» و به زن «محصنه» گویند.

جملاتی از کاربرد کلمه احصان

و قال عمر بن الخطاب: ما بال رجال ینکحون هذه المتعة، و قد نهی رسول اللَّه (ص) عنها، لا أجد رجلا نکحها الّا رجمته بالحجارة. و قال ابن عمر: المتعة سفاح و قال عطا: المتعة حرام مثل المیتة و الدّم و لحم الخنزیر. قال ابو اسحاق الزجاج: هذه آیة قد غلط فیها قوم غلطا عظیما جدّا، لجهلهم باللّغة، و ذلک انّهم ذهبوا الی انّ قوله عزّ و جلّ: فَمَا اسْتَمْتَعْتُمْ بِهِ مِنْهُنَّ من المتعة الّتی قد أجمع اهل الفقه انّه حرام و انّما معنی فَمَا اسْتَمْتَعْتُمْ بِهِ مِنْهُنَّ فما نکحتموه منهنّ علی الشّرائط الّتی جرت فی الآیة، آیة الاحصان. أَنْ تَبْتَغُوا بِأَمْوالِکُمْ مُحْصِنِینَ ای عاقدین التّزویج، فَمَا اسْتَمْتَعْتُمْ بِهِ مِنْهُنَّ علی عقد التّزویج الّذی جری ذکره، فَآتُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ فَرِیضَةً ای مهورهنّ، فان استمتع بالدّخول بها آتی المهر تامّا، و ان استمتع بعقد النّکاح آتی نصف المهر و المتاع فی اللّغة کلّ ما ینتفع به و قوله عزّ و جلّ: وَ مَتِّعُوهُنَّ عَلَی الْمُوسِعِ قَدَرُهُ، لیس معناه زوّجوهنّ المتع، انّما معناه: اعطوهنّ ما یستمتعن به و کذلک وَ لِلْمُطَلَّقاتِ مَتاعٌ بِالْمَعْرُوفِ. و من زعم انّ ما استمتعتم به منهنّ، المتعة الّتی هی الشّرط فی التّمتع الّذی تفعله الرّافضة، فقد أخطأ خطأ عظیما. لأنّ الآیة بیّنة واضحة.
و فی روایة قیل و ما حقّها؟ قال زنا بعد احصان و کفر بعد ایمان و قتل نفس فیقتل بها، «وَ مَنْ قُتِلَ مَظْلُوماً» من غیر ان یأتی احدی هذه الثلث، «فَقَدْ جَعَلْنا» ای حکمنا، «لِوَلِیِّهِ سُلْطاناً» ای حجّة فی قتل القاتل ان شاء او اخذ الدّیة او العفو و الولیّ فی الآیة الوارث و القریب الّذی بینه و بینه قرابة توجب المطالبة بدمه، فان لم یکن له ولیّ فالسّلطان ولیّه، «فَلا یُسْرِفْ فِی الْقَتْلِ» روا باشد که این ضمیر با قاتل شود یعنی آن کس که بابتدا قتل کند نه با ولیّ دم و باین قول اسراف بمعنی عمد است، یک قطره خون مسلمانان ریختن بنا حق اسراف است میگوید مبادا که مردم بنا حق خون ریزد و بگزاف قصد قتل مسلمان کند که یاری اللَّه با آن خونست تا از وی قصاص کنند یا دیت ستانند، و لا یوجد قاتل النّفس الّا مرعوبا و قلّ ما یخرج من الدّنیا الّا مقتولا. و روا باشد که «لا یسرف» این ضمیر با ولیّ دم شود، و اسراف آنست که در قصاص نه آن کس را کشد که مستوجب قتل باشد بلکه دیگری را کشد یا افزونی جوید تا جماعتی را بیکی باز کشد و این عادت عرب بودست که اگر خسیسی سید قبیله‌ای را بکشتی اولیاء دم بآن راضی نشدندی که آن قاتل را باز کشتندی یا بر وی اقتصار کردندی.
قال النبی (ص): «لا یحلّ دم امرئ مسلم باحدی ثلاث: کفر بعد ایمان، و زنا بعد احصان، و قتل نفس بغیر نفس.
امّا ناسخ آیت دوم همین است: «البکر بالبکر جلد مائة و تغریب عام»، و هم این آیت که اللَّه گفت: الزَّانِیَةُ وَ الزَّانِی فَاجْلِدُوا کُلَّ واحِدٍ مِنْهُما مِائَةَ جَلْدَةٍ.، و علی الجمله سخن درین آیت و در بیان حکم زنا آنست که: اگر بالغی عاقل باختیار خویش و از تحریم زنا آگاه، زنا کند، و بر وی درست شود، از اقرار و اعتراف وی، یا از گواهی چهار مرد عدول، گواهی بیک صورت، اگر مرد و زن هر دو محصن باشد هر دو را رجم کنند، لقول عمر: «انّ اللَّه بعث محمدا بالحقّ و انزل علیه الکتاب، و کان ممّا انزل اللَّه آیة الرّجم، و رجم رسول اللَّه (ص)، و رجمنا بعده، و الرّجم فی الکتاب اللَّه حقّ علی من زنی اذا احصن من الرّجال و النّساء، اذا قامت البیّنة، او کان الحبل او الاعتراف، و اگر یکی محصن باشد و یکی نه، بر محصن رجم است و بر غیر محصن جلد و تغریب، و شرط احصان بلوغ است، و عقل، و حرّیّت، و اصابت در نکاحی درست و کیفیّت رجم آنست که سنگ در وی می‌اندازند تا هلاک شود، و اگر در میانه بگریزد، و حدّ وی باقرار واجب شده است نه به بیّنه، از پس وی نباید رفت و فرو باید گذاشت، که در خبر است که یکی را سنگسار میکردند در عهد رسول (ص).
«مِنْ أَجْلِ ذلِکَ کَتَبْنا» ای من سبب فعل قابیل فرضنا و اوجبنا، «عَلی‌ بَنِی إِسْرائِیلَ» از بهر آنکه قابیل در خون برادر شد، و او را بکشت، ما بر بنی اسرائیل فرض کردیم. و این حکم بر همه خلق فرض کرد اما بنی اسرائیل را بذکر مخصوص کرد، که ایشان اهل توراتند و بیان این حکم اول در تورات فرو آمد، و بر دیگران که واجب شد هم بتورات واجب شد. میگوید: واجب کردیم بر ایشان که هر کسی که تنی بکشد، «بِغَیْرِ نَفْسٍ» یعنی بغیر قود، «أَوْ فَسادٍ» یعنی بغیر فساد «فِی الْأَرْضِ» بی‌قصاص یا بی‌انبازی که در خون کشته‌ای داشته بود با کشنده‌ای، یا پس احصان زنایی کرده بود، یا از دین برگشته بود، «فَکَأَنَّما قَتَلَ النَّاسَ جَمِیعاً» هم چنان بود که همه مردمان کشته بود، یعنی باستحقاق عقوبت و دوری از مغفرت، نه باندازه عذاب و مقادیر عقوبت، که اندازه آن اللَّه داند، چنان که خود خواهد بقدر گناه عقوبت کند یا عفو کند.
«وَ الَّذِینَ یَرْمُونَ الْمُحْصَناتِ» الرّمی القذف بالزّنا، و المحصنات المسلمات الحرائر العفائف، و التقدیر یرمون المحصنات بالزّنا فحذف، لأنّ الآیة الاولی تدلّ علیه، و الرّجال داخلون فی حکم الآیة بالاجماع. «ثُمَّ لَمْ یَأْتُوا بِأَرْبَعَةِ شُهَداءَ» ای لم یأتوا علی تصدیقهم الی الامام باربعة شهود رجال عدول یشهدون علی زنا المقذوف، «فَاجْلِدُوهُمْ ثَمانِینَ جَلْدَةً» یعنی الاحرار منهم، فان حدّ المملوک علی النّصف اربعون، و الخطاب للامام و الحکام، و جلدة نصب علی التمییز. معنی رمی آنست که کسی را نسبت با زنا کند نسبتی صریح چنان که گوید: یا زانی، یا گوید تو زنا کردی، پس اگر مردی محصن را گوید یا زنی محصنه را که تو زنا کردی و بر تصدیق خویش چهار گواه بدان صفت که یاد کردیم نیارد واجب است که او را هشتاد زخم زنند اگر آزاد باشد آن قاذف، و اگر مملوک بود چهل زخم و اگر مقذوف که نسبت زنا با وی کرده محصن نباشد جز تعزیر واجب نیاید، و شرائط احصان پنج است اسلام و عقل و بلوغ و حرّیت و عفت از زنا تا آن حد که اگر مردی در ابتداء بلوغ و عنفوان شباب وقتی یک بار زنا کرده باشد و از آن توبه کرده و پاک گشته و بعد از آن روزگار بپارسایی و پرهیزگاری بسر آورده اگر درین حال کسی او را قذف کند برای قاذف حد واجب نیاید از بهر آن که عفت از زنا از اول بلوغ تا آخر عمر شرط احصان است، پس اگر مقذوف بزنا بر خود اقرار دهد یا چهار مرد گواه استوار رسیده آزاد بر زنا وی گواهی دهند هر چهار همسخن که دیدند بچشم خویش از آن مرد و از آن زن آنچه فرزند آید از آن، آن گه حد از قاذف بیفتد زیرا که این حد فریه گویند یعنی که بر پاکان دروغ بست و دروغ گفت و چون گواهان گواهی دادند صدق وی درست گشت و حد فریه واجب نیاید. «وَ لا تَقْبَلُوا لَهُمْ شَهادَةً أَبَداً» یعنی ما ثبتوا علی قذفهم و لم یکذّبوا انفسهم، «وَ أُولئِکَ هُمُ الْفاسِقُونَ».
امّا صاحبِ دنیا به عینِ عنایتِ حق ملحوظ است و به حلال از حرام محفوظ. من همانا که تقریرِ این سخن نکردم و برهانِ بیان نیاوردم، انصاف از تو تَوَقُّع دارم هرگز دیده‌ای دستِ دعایی بر کتف بسته یا بی‌نوایی به زندان در نشسته یا پردهٔ معصومی دریده یا کفی از مِعْصَم بریده، إلّا به علّت درویشی؟ شیرمردان را به حکمِ ضرورت در نقب‌ها گرفته‌اند و کعب‌ها سفته و محتمل است آن که یکی را از درویشان نفس اماره طلب کند، چو قوت احصانش نباشد، به عصیان مبتلا گردد که بطن و فرج توأمند، یعنی فرزند یک شکم‌اند: مادام که این یکی برجای است، آن دگر بر پای است. شنیدم که درویشی را با حدثی بر خبثی گرفتند. با آن که شرمساری برد، بیم سنگساری بود. گفت: ای مسلمانان قوت ندارم که زن کنم و طاقت نه که صبر کنم چه کنم؟ لا رهبانیة فی الاسلام. وز جمله مواجب سکون و جمعیت درون که مر توانگر را میسر می‌شود یکی آن که هر شب صنمی در بر گیرد که هر روز بدو جوانی از سر گیرد صبح تابان را دست از صباحت او بر دل و سرو خرامان را پای از خجالت او در گل.
و روی انه قال صلی اللَّه علیه و آله و سلم: «لا یحل دم امره مسلم یشهد ان لا اله الا اللَّه، و انّ محمدا رسول اللَّه الّا باحدی ثلث: زنا بعد احصان فانه یرجم، و رجل خرج محاربا، للَّه و رسوله فانه یقتل او یصلب او ینفی من الارض، او یقتل نفسا فیقتل بها».
و حکم مرتدّ آنست که مصطفی (ص) گفت: «لا یحلّ دم امرئ مسلم الّا باحدی ثلاث: رجل کفر بعد اسلامه، او زنی بعد احصانه، او قتل نفسا بغیر نفس.»
قوله تعالی: قُلْ تَعالَوْا یا محمد! گوی بیائید أَتْلُ ما حَرَّمَ رَبُّکُمْ عَلَیْکُمْ تا بر خوانم آنچه حرام کرد خداوند شما بر شما أَلَّا تُشْرِکُوا بِهِ شَیْئاً انباز مگیرید با خدای هیچ چیز را وَ بِالْوالِدَیْنِ إِحْساناً می‌وصیت کنم شما را بنیکو کاری با پدر و مادر وَ لا تَقْتُلُوا أَوْلادَکُمْ و فرزندان خویش را مکشید مِنْ إِمْلاقٍ از بیم درویشی و تنگی نفقه نَحْنُ نَرْزُقُکُمْ وَ إِیَّاهُمْ ما روزی دهیم شما را و ایشان را وَ لا تَقْرَبُوا الْفَواحِشَ و گرد زشتها مگردید ما ظَهَرَ مِنْها وَ ما بَطَنَ آنچه از آن آشکارا و آنچه از آن نهان وَ لا تَقْتُلُوا النَّفْسَ الَّتِی حَرَّمَ اللَّهُ و مکشید تن مسلمانان که اللَّه حرام کرد خون آن إِلَّا بِالْحَقِّ مگر بقصاص یا رجم زانی پس احصان ذلِکُمْ وَصَّاکُمْ این آنست که می‌وصیّت کند اللَّه شما را لَعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ (۱۵۱) تا مگر دریاوید.
همچنین حکم سنگسار که کیفر زنای محصنه است، اصولاً در مورد بردگان قابل اجرا نیست. چون یکی از شرایط «احصان» حریت است. حد جلد نیز برای بردگان نصف افراد آزاد یعنی پنجاه ضربه و حد قذف هم نصف افراد آزاد یعنی چهل ضربه است.