آزادوار

معنی کلمه آزادوار در لغت نامه دهخدا

( آزادوار ) آزادوار. [ زادْ ] ( ص مرکب ، ق مرکب ) با خوی و خصلت آزادان. چون آزادمردان :
زمانه پندی آزادوار داد مرا
زمانه را چو نکو بنگری همه پند است
بروز نیک کسان گفت غم مخور زنهار
بسا کسا که بروز تو آرزومند است.رودکی.گشاده درِ هر دو آزادوار
میان ْ کوی کندوری افکنده خوار.ابوشکور.
آزادوار. [ زادْ ] ( اِ مرکب ) نام لحن و نوائی از موسیقی :
صلصل باغی بباغ اندر همی نالد بدرد
بلبل راغی براغ اندر همی نالد بزار
این زند بر چنگهای سغدیان پالیزبان
وآن زند بر نایهای لوریان آزادوار.منوچهری.دستانهای چنگش سبزه بهار باشد
نوروز کیقبادی وآزادوار باشد.منوچهری.
آزادوار. [ زادْ ] ( اِخ ) شهرکی است [ از خراسان بنواحی اسفراین ] اندر میان بیابان و بانعمت و بر راه گرگان. ( حدودالعالم ). و میوه خاصه انگور آن بخوبی مشهور است و یاقوت گوید شهری است در اول ناحیه جوین یا گویان از طرف قومس از توابع نیشابور - انتهی. ومدفن سیدحسن غزنوی شاعر بدانجاست و ابوموسی ابراهیم بن عبدالرحمن بن سهل آزادواری منسوب بدین قریه است.

معنی کلمه آزادوار در فرهنگ معین

( آزادوار ) (ص مر. ) ۱ - با خوی آزادان . ۲ - نوایی است در موسیقی قدیم .

معنی کلمه آزادوار در فرهنگ عمید

( آزادوار ) ۱. مانند آزادمردان، آزادمانند: زمانه پندی آزادوار داد مرا / زمانه چون نگری سربه سر همه پند است به روز نیک کسان گفت تا تو غم نخوری / بسا کسا که به روز تو آرزومند است (رودکی: ۴۹۴ )، گشاده در هردو آزادوار / میانْ کوی کَنْدوری افکنده خوار (ابوشکور: شاعران بی دیوان: ۱۰۱ ).
۲. (اسم ) (موسیقی ) [قدیمی] از الحان قدیم ایرانی: ( این زند بر چنگ های سُغدیان پالیزبان / وآن زند بر نای های لوریان آزادوار (منوچهری: ۳۶ ).

معنی کلمه آزادوار در فرهنگ فارسی

آزاده وار: آزادمانند، مانند آزادمردان
( آزاد وار ) ۱ - ( صفت ) با خوی آزادان دارای خصلت آزاد مردان . ۲ - نوایی است در موسیقی قدیم .
با خوی و خصلت آزادان نام لحن و نوایی از موسیقی

معنی کلمه آزادوار در ویکی واژه

با خوی و صفت جوانمردی، بزرگوارانه. آزادوار برگذرند و مکافات نکنند. «میبدی»
(موسیقی ایرانی): الحان یا نوایی از موسیقی قدیم ایران.

جملاتی از کاربرد کلمه آزادوار

سر بنه بر سنگ غم فرهاد‌وار یاسر خود گیر و رو آزادوار
اصطخری و ابن‌حوقل از آزادوار به عنوان یکی از شهرهای نیشابور چون بوزجان ،زوزَن، ترشیز و سوزوار یاد می‌کنند.
زمانه پندی آزادوار داد مرا زمانه را چو نکو بنگری همه پند است
گفتم: یا امیر المؤمنین: نزلت بالمدینة، بمدینه فرو آمد این آیت گفت: «نه یا جابر که این آیت بمکه فرو آمد. یا جابر! الَّذِینَ یَمْشُونَ عَلَی الْأَرْضِ هَوْناً بو بکر بو قحافه است او را حلیم قریش می‌گفتند در بدو کار که رب العزّه او را بعزّ اسلام گرامی کرد، او را دیدم در مسجد مکه از هوش برفته از بس که کفّار بنی مخزوم و بنی امیه او را زده بودند، و بنو تیم از بهر او خصومت کردند با بنی مخزوم، او را بخانه بردند هم چنان از هوش برفته. چون با هوش آمد مادر خود را دید بر بالین وی نشسته، گفت: یا امّه این محمد (ص)؟ ای مادر محمد کجاست و کار وی بچه رسید؟ پدرش بو قحافه گفت: و ما سؤالک عنه و لقد اصابک من اجله ما لا یصیب احدا لاجل احد؟ ای پسر چه جای آنست که تو از حال محمد پرسی و دل بوی چنین مشغول داری؟ نه‌بینی که بر تو چه میرود از بهر وی؟ ای پسر نمی‌بینی بنو تیم که بتعصّب تو برخاسته و میگویند اگر تو از دین محمد باز گردی و بدین پدران خویش بازآیی ما ثار تو از بنی مخزوم طلب کنیم و ایشان را به پیچانیم و کم آریم تا تشفّی تو پدید کنیم. ابو بکر سخت حلیم بود و بردبار و متواضع سر برداشت و گفت: اللّهم اهد بنی مخزوم لا یعلمون، یأمروننی بالرجوع من الحقّ الی الباطل. رب العزه او را بستود در آن حلم و وقار و سخنان آزادوار و در حقّ وی گفت: الَّذِینَ یَمْشُونَ عَلَی الْأَرْضِ هَوْناً وَ إِذا خاطَبَهُمُ الْجاهِلُونَ قالُوا سَلاماً. یا جابر! وَ الَّذِینَ یَبِیتُونَ لِرَبِّهِمْ سُجَّداً وَ قِیاماً سالم است مولی بو حذیفه که همه شب در قیام بودی متعبد و متهجد، وَ الَّذِینَ یَقُولُونَ رَبَّنَا اصْرِفْ عَنَّا عَذابَ جَهَنَّمَ الآیة ابو ذر غفاری است که پیوسته با بکا و حزن بودی از بیم دوزخ و از آتش قطیعت تا رسول خدا او را گفت: «یا با ذر! هذا جبرئیل یخبرنی انّ اللَّه تعالی اجارک من النار»، وَ الَّذِینَ إِذا أَنْفَقُوا لَمْ یُسْرِفُوا الآیه ابو عبیده جراح است، انفق ماله علی نفسه و علی اقربائه، فرضی اللَّه فعله، وَ الَّذِینَ لا یَدْعُونَ مَعَ اللَّهِ إِلهاً آخَرَ الآیه علی بن ابی طالب است که هرگز بت نپرستید و شرک نیاورد و هرگز زنا نکرد و قتل بناحق نکرد، وَ الَّذِینَ لا یَشْهَدُونَ الزُّورَ سعید بن زید بن عمرو بن نفیل است: خطاب بن نفیل درعی بفروخت پس پشیمان شد سعید را گفت: تو دعوی کن که آن درع جدّ مرا بود عمرو بن نفیل و خطاب را در آن حقّی نه تا ترا رشوتی دهم سعید گفت: مرا برشوت تو حاجتی نیست و دروغ گفتن کار من نیست. فرضی اللَّه فعله، وَ الَّذِینَ إِذا ذُکِّرُوا بِآیاتِ رَبِّهِمْ الآیه سعد بن ابی وقاص است وَ الَّذِینَ یَقُولُونَ رَبَّنا هَبْ لَنا مِنْ أَزْواجِنا الآیه عمر خطاب است. ایشان را جمله باین صفات ستوده و اخلاق پسندیده که نتایج اخلاق مصطفی (ص) است، یاد کرد.
خیز که آزادوار روز و شبان می زنیم هرکه کند منع می تاخته بر وی زنیم
«بعضی گویند ابن‌عامر به قومس آمد و پس به گویان (جوین) و آنجا مقام کرد و از آنجا به آزادوار آمد و صلح کرد»
بلبل به جرم صوت اسیر قفس شود و آزادوار زاغ بگردد به گلستان
آزادوار در دوره صفوی آباد بوده، زیرا نام آن در کنار حاکم‌نشینهای دیگری چون ابیورد، نسا، اسفراین و تربت آمده و مبلغ مالیات پرداختی آن به بیگلربیگی مشهد پرداخت می‌شده‌است. این مبلغ ۱۳۹ تومان و ۵۳۰‘۳ دینار بوده‌است. (باستانی پاریزی، ۱۹۳)
آزادوار براساس سرشماری سال ۱۳۸۵ جمعیت آن ۱٬۷۲۰ نفر (۳۸۸ خانوار)
بنا به نوشته محمدحسن اعتمادالسلطنه آزادوار در دوره قاجار آبادی و اهمیت خود را از دست داده‌است. او می‌نویسد سفال‌های باقی‌مانده از قرن چهارم تا دوره صفویه در آزادوار قابل بررسی است و مشاهده است.
از سر خوان دو عالم بگذرند آزادوار سنگ آزادی برین نه کاسهٔ مینا زنند
این، زند بر چنگهای سغدیان پالیزبان وان، زند بر نایهای لوریان آزادوار
زمانه پندی آزادوار داد مرا زمانه چون نگری سر به سر همه پند است
قصبه (شهر مرکز) آن، «آزادوار» است که در آغاز این خوره، در سمت باختر می‌باشد.
بنا به نظر گابریل هانوتو پس از یورش مغول آزادوار همچنان موقعیت ارتباطی خود را داشته‌است ولی تا مدت‌ها آبادانی پیشین را بازنیافت. (گابریل، ۲۹۵)
«عبدالله‌بن عامر سرعت نمود و سعی فرمود و عن‌قریب به آزادوار جوین نزول کرد»
دستانهای چنگش سبزهٔ‌بهار باشد نوروز کیقبادی و آزادوار باشد
آزادوار، روستایی است از توابع بخش هلالی، شهرستان جغتای استان خراسان رضوی ایران. این روستا زادگاه فرهیختگان بزرگی از جمله عطاملک جوینی، تاریخ‌نگار و ادیب معروف قرن هفتم هجری است. در گذشته تاریخی آزادور شهر و مرکز ولایت جوین (شهرستان‌های جوین و جغتای کنونی) بوده‌است.
گویان روستای پهناور و پر حاصل است، میوه و غلّه بسیار و پوشاک از آن صادر می‌کنند. راهی به گرگان دارد. مردم اهل حدیث و ادب دوستند. نام شهر ایشان آزادوار است آباد و پرجمعیت و حاصلخیز است.