معنی کلمه ضغط در لغت نامه دهخدا
- ضغطالقبر ؛ عذاب تنگ گرفتن گور و سخت فشارش آن. ( منتهی الارب ). فشار قبر.
- ضغط عین ؛ صاحب کشاف اصطلاحات الفنون گوید: ضغط عین ، بیمارییست که بیمارگمان میبرد در چشم او خاشاکی خلیده ، و سخت فشار می آورد و دردی شدید دارد و از حرکت حدقه چشم مانع شود و سوزش شدیدی را سبب شود و باعث ریزش اشک گردد، و محل هذه العلة الجلیدیه. کذا فی حدودالامراض.
- ضغط قلب ؛ فشار دل. صاحب کشاف اصطلاحات الفنون آرد: ضغط قلب بیمارییست که آدمی چنان پندارد که قلب او در فشار است وگاه چندان سخت باشد که آدمی را غشی دست دهد و لعاب بسیاری درین بیماری از دهان بیمار جاری گردد، و سبب بروز این بیماری سوداء کمی باشد که بر قلب ریزش کند.کذا فی حدودالامراض.