معنی کلمه شیرازه در لغت نامه دهخدا
جز مقوا و جلد شیرازه
هرچه سازم بدست خود سازم.علی تاج حلوانی.- امثال :
دفتر شیرازه نادیده به بادی ابتر است .جامی ( از امثال و حکم ).- با شیرازه داشتن ؛ شیرازه بستن. شیرازه کردن :
آنکه با شیرازه دارد کهنه اوراق مرا
بارها شیرازه دیوان محشر بوده است.صائب ( از آنندراج ).- شیرازه از هم کنده گشتن ؛ شیرازه از هم گسستن :
کدامین مصحف حسن است کاین تورات خوانی را
ازو شیرازه از هم کنده گشت اوراق ابتر شد.ملا تشبیهی ( از آنندراج ).- شیرازه چاک ؛ قیطان دوزی اطراف چاک جامه :
چه دلکش است به دامن سجیف و کنج درست
چه طرفه است بدان چاک جامه شیرازه.نظام قاری.مسجدی دان به صفت جامه که شیرازه چاک
راست بر صورت محراب به دامان دارد.نظام قاری.جامه تافته آل ز شیرازه چاک
آفتابیست که در پیش هلالی دارد.نظام قاری.- شیرازه ریختن ، شیرازه فروریختن ؛ شیرازه از هم گسستن :
شیرازه مجموعه گلزار فروریخت
سنبل چو سر زلف پریشان به هوا رفت.صائب ( از آنندراج ).این قدر شور جنون در قطره می بوده است
موجه بیتابیم شیرازه زنجیر ریخت.صائب ( از آنندراج ).- شیرازه ساختن ؛ شیرازه بستن. شیرازه زدن :
بغیر از خط که پیچیده ست بر روی دلاویزش
که مصحف را دگر شیرازه از زنار می سازد؟صائب.رجوع به ترکیب شیرازه بستن شود.
- شیرازه کار از هم گسیختن ( گسستن ، پاشیدن )؛ نابسامان و پریشان و آشفته شدن آن کار. ( از یادداشت مؤلف ).
- شیرازه کردن ؛ شیرازه بستن :
بس رابطه های محترم کرد
شیرازه حادث و قدم کرد.واله هروی ( از آنندراج ).