فرغار. [ ف َ ] ( ص ) خیسانیده و نیک ترشده. || سرشته گردیده و آغشته. ( برهان ). فرغار. [ ف َ ] ( اِخ ) نام ترکی که افراسیابش فرستاده بود تا معلوم کند که رستم چه مقدار لشکر دارد. ( برهان ) : یکی شیردل بود فرغارنام قفس دیده و تیز جسته ز دام.فردوسی.
ترکی بود که افراسیاب او را برای جاسوسی و تعیین مقدار سپاهیان لشکر رستم مامورکرد : [ یکی شیر دل بود فرغار نام قفس دیده و تیز جسته زدام ... ] ( شاهنامه ) ( صفت ) ۱ - خیسانده نیک تر شده : دل تو سخت و مرا نرم دل آری چه عجب ? نرم باشد چو همه ساله بخون فرغار است . ( رضی الدین ) ۲ - سرشته گردیده آغشته .
معنی کلمه فرغار در فرهنگ اسم ها
اسم: فرغار (پسر) (فارسی) (تاریخی و کهن) (تلفظ: farghar) (فارسی: فرغار) (انگلیسی: farghar) معنی: شخصیتهای شاهنامه، نام دلاوری تورانی در سپاه افراسیاب تورانی
معنی کلمه فرغار در دانشنامه آزاد فارسی
فَرغار در شاهنامۀ فردوسی ، پهلوان تورانی. پس از شکست افراسیاب در نبرد هَماوَن ، از سوی افراسیاب به جاسوسی به لشکرگاه رستم رفت. افراسیاب از گزارش فرغار، به هراس افتاد و از پولادوَند یاری خواست .
معنی کلمه فرغار در ویکی واژه
خیسانیده، خیسیده. سرشته.
جملاتی از کاربرد کلمه فرغار
غمی شد ز گفتار فرغار شاه کس آمد بر پهلوان سپاه
ز بیگانگان جای پردخته کرد بفرغار گفت ای گرانمایه مرد
چو فرغار برگشت و آمد براه بکارآگهی شد بایران سپاه
یکی شیر دل بود فرغار نام قفس دیده و جسته چندی ز دام
جهان گشت برسان مشک سیاه چو فرغار برگشت ز ایران سپاه
ز گفتار فرغار چندی بگفت که تا کیست با او به پیکار جفت