معنی کلمات "فرهنگ فارسی" - صفحه 1
- آب سکندر
- آب سپید
- آب سرخ
- آآر
- آب رفتن
- آب خرابات
- آب جر
- آب تنی
- آب تره
- آب بازی
- آب اندام
- آبله کردن
- آبشن
- آخري
- آسارا
- آس و پاس
- آس باز
- آزگار
- آزوقه
- آزمودگی
- آزموده کار
- آزمندی
- آزماینده
- آزن
- آتشکش
- آتشزا
- ایام البیض
- اکیپ
- اکیداً
- براي
- براهما
- براه انداختن
- بغیض
- بوشاسب
- بوسهگاه
- بوسنده
- بوري
- تاسوعا
- ترمزاج
- ترلک
- ترلان
- ترك
- ترقیق
- ترقیع
- ترقوه
- ترقه
- خاکبرداری
- خلاندن
- خلالوش
- درمشی
- درمشت
- درمان ناپذیر
- درمالی
- دهاز
- دهاتی
- ده وگیر
- ده ودار
- ده رگه
- دني
- زردپی
- زردرنگ
- زرداب
- سیبک
- سیبه
- سیاهگوش
- شدکار
- تفریحات
- شخودن
- شخم زدن
- شخش
- شخسار
- شحیم
- شحمه
- شجیع
- شجره نامه
- شتوی
- شترسوار
- شتردار
- شتاک
- شتابکار
- شتابناک
- شتابزده
- شتاب گرفتن
- شتاب کردن
- ابتداع
- شبتاب
- شببخیر
- شبینه
- شبگیران
- شبکوری
- اگزیستانسیالیست
- انهزام
- شبکلاه
- شبور
- شبره
- شبرم
- شباک
- شباهنگام
- شباهت داشتن
- شباشب
- شب کلاه
- شب غریب
- شب پوی
- تب نوبه
- تحویل دادن
- شب چره
- شب تاز
- تورق
- تکمیل کردن
- شاکار
- شاهپسند
- شاهمات
- شاهپر
- شاهي
- شاهورد
- شاهزادگی
- شاهرگ
- شاهدوش
- شاهدانه
- شاه پسند
- شاه قام
- شاه رش
- شاه توت
- شاه بالا
- شامپاین
- شانسی
- شانه کاری
- شانه کردن
- شامپانی
- درس خواندن
- شاه اندازی
- شانکر
- تیمارستان
- حاقن
- جی جی
- خودمانی
- خواهشمند
- خوانائی
- خواتین
- خموشانه
- دنبک
- دندان زدن
- دنگال
- دهدار
- دهیو
- دوالک باختن
- ساقدوش
- ساز زدن
- ساروج
- ساده کار
- زیرپوش
- زیباشناسی
- آبدندان
- آبداری
- آبکی
- آبله نشان
- آبله رو
- آبجو فروشی
- به لیمو
- بلند شدن
- تصلب
- درنگ کردن
- اطاله
- ارجاف
- اخير
- اباریق
- آشکار ساز
- آذربرزین
- آتشخوار
- آبدزدک
- باستان شناسی
- بالاپوش
- بسالت
- بساویدن
- بُنگ
- تریر
- جاجیم
- اناهید
- اضراب
- اشك
- اسقلبیوس
- ادواری
- احتکاک
- اجاره بها
- آکندن
- آيين
- خاك
- خبِر
- خشکبار
- خیاری
- سیردریا
- تربانتین
- ترساننده
- تري
- تلنگ
- تلکس
- تماسک
- حصبه
- تحویلدار
- بيل