شخودن

معنی کلمه شخودن در لغت نامه دهخدا

شخودن. [ ش َدَ ] ( مص ) مجروح کردن به دندان. ( برهان ). به ناخن کندن. ( لغت فرس اسدی ) ( سروری ). شخولیدن. ( سروری ). ریش کردن به ناخن و در سراج به معنی خراشیدن. ( غیاث اللغات ). ریش نمودن به ناخن و خراشیدن پوست روی. ( برهان ). شخائیدن. شخالیدن. ریش کردن و خلیدن. کندن چنانکه با ناخن. خراشیدن چنانک با ناخن و دندان یا آلتی تیز. جا انداختن و اثر گذاردن چنانک جریان اشک به روی صورت و غیره :
دلی کو به درد برادر شخود
علاج پچشگان نداردش سود.فردوسی.به بالا بلند است و زیبا به روی
شخودست روی و بریدست موی.فردوسی.بکندند موی و شخودند روی
از ایران برآمد یکی های و هوی.فردوسی.به مدحت کردن مخلوق روح خویش بشخودم
نکوهش را سزاوارم که جز مخلوق نستودم.فرخی.من همانم که مرا روی همی اشک شخود
من همانم که مرا دست همی جامه درید.فرخی.از فراوان که بگرید به سر گور تو شاه
آب دیده بشخوده ست مر او را رخسار.فرخی.به مشک آلوده فندق گل شخوده
ز خون آلوده نرگس در نموده.( ویس و رامین ).نگاه کن که چه حاصل شدت به آخر کار
از آنکه دست و سر و روی سوختی و شخود.ناصرخسرو.سواران خفته وآن اسب بر سرشان همی تازد
که نه کس را بکوبد سر نه کس را روی بشخاید.ناصرخسرو.می بکارآید هرچیز به جای خویش
تری از آب و شخودن ز شخار آید.ناصرخسرو.رویها می شخودند و مویها می کندند. ( تاریخ بخارا ).
گه به فندق همی شخود سمن
گه به لؤلؤ همی گزید شکر.مسعودسعد.دیده را از سیل خون افکنده ام در ناخنه
بس به ناخن رخ چو زر ناخنی بشخودمی. خاقانی.نه جای شخودن بماند از دو رخ
نه جای دریدن بماند از قبا.( از شرفنامه منیری ). || کاویدن. ( صحاح الفرس ). شکافتن. کندن. کاوش. ( از لغت فرس اسدی ) :
بپرسید بسیار و بشخودخاک
به ناخن سر چاه را کرد چاک.فردوسی.

معنی کلمه شخودن در فرهنگ معین

(شُ دَ ) (مص م . ) ۱ - خراشیدن ، ریش کردن . ۲ - آزردن .

معنی کلمه شخودن در فرهنگ عمید

۱. خراشیدن، مجروح کردن: من همانم که مرا روی همی اشک شخود / من همانم که مرا دست همی جامه درید (فرخی: ۴۳۷ )، به مدحت کردن مخلوق روی خویش بشخودم / نکوهش را سزاوارم که جز مخلوق نستودم (کسائی: ۴۰ ).
۲. به ناخن کندن، ریش کردن، خراشیدن با ناخن یا دندان: بکندند موی و شخودند روی / از ایران برآمد یکی هوی هوی (فردوسی: ۱/۳۱۶ ).

معنی کلمه شخودن در فرهنگ فارسی

( شخود شخاید خواهد شخود بخشا شخاینده شخوده ) ۱ - ( مصدر ) خراشیدن بناخن کندن . ۲ - آذردن . ۳ - فراهم آوردن جمع کردن . ۴ - ( مصدر ) خراشیده شدن . ۵ - فراهم شدن .

معنی کلمه شخودن در ویکی واژه

خراشیدن، ریش کردن.
آزردن.

جملاتی از کاربرد کلمه شخودن

پس از دست افسوس سودن، و روی دریغ شخودن، سرکوب پشیمانی، بیغاره پریشانی، گریه خاک فرسا، ناله چرخ پیما از آن کردار بد سرگذشت، بازگشتی سهلان سنگ کردم و با پاک یزدان پیمانی خاک درنگ بستم که تا جان توان بخشای تن است و زبان پاس اندیش سر، هر جا و هر هنگام میان دو خویش یا از دو بیش، رای کاوش و کین خیزد، و پندار زشت گرد داوری و آویز انگیزد، در خورد نیرو و یارا و اندازه دید ودانست،دست آویز ساخت و سازش گردم و میان دار نواخت و نوازش، اگر از تلواس نبرد باز نیایند، و اندیشه آورد در پای نرود، بی رنجش از هر دو دور پایم، وتا رای آشتی بر سگالش جنگ پیشی نگیرد نزدیک نیایم.
گشودند از هم زنان موی ها شخودند از درد و غم روی ها
نه جای شخودن بماند از دو رخ نه جای دریدن بماند از قبا
می بکار آید هر چیز به جای خویش تری از آب و شخودن ز شخار آید
شخودند روی و بکندند موی گسستند پیرایه و رنگ و بوی
بکندند موی و شخودند روی از ایران برآمد یکی های‌وهوی
تو لشکر بیارای و از بودنی روان را مکن هیچ بشخودنی
به خنجر بریدند عنبر کمند به فندق شخودند بادام وقند