معنی کلمات "فرهنگ فارسی" - صفحه 3
- باد روزه
- بادبادک
- باغ شهریار
- باقدم
- بالاخانه
- بانوج
- بانگ زدن
- بتوسط
- بخت آزمایی
- بدعنق
- بر دمیدن
- براورد
- برغست
- استخلاف
- استراتژي
- استصحاب
- استعادت
- استعباد
- استنزال
- اشتراط
- اجانه
- اجتماعي
- اجتیاز
- احرام بستن
- اخافه
- اختریان
- اربعين
- آشفته رأی
- آشوبانگیز
- آفتاب گردان
- آلونک
- آلوه
- افروغ
- اكبر
- الدنگ
- الک کردن
- ارهاق
- اسبال
- استاش
- استامپ
- اشتقاقی
- املاي
- امهار
- انتحال
- انتهاض
- انتهاک
- اندازه گرفتن
- ابراز کردن
- ارتسام
- ارتقا دادن
- ارزیدن
- شامپو
- آتاش
- آتش کردن
- آتشزنه
- سرسپرده
- سمت الرأس
- سنباده
- سندره
- سنگدان
- زاییدن
- زنجره
- زنکه
- زنباره
- زه کشیدن
- زهرآگین
- زهوار
- زودیاب
- زورپیچ
- رنگ کردن
- رنگپریده
- رنگپریدگی
- رهاشدن
- رهیاب
- رودنواز
- روزنامهنویس
- دستگردان
- دغلي
- دغو
- دق کردن
- دك
- دوزبانی
- دوزندگی
- دوسري
- دوشاخه
- دوشیزگی
- دولتمندی
- دوپایه
- دولچه
- خارشتر
- خبردادن
- خبرکش
- خجالت زده
- خشکه
- داروینیسم
- داستانسرا
- داسه
- داغان
- داغدار
- داماش
- دامنه دار
- زگیل
- ستیغ
- ستیهیدن
- سختگیری
- سخنچینی
- سر بر کردن
- سر خوردن
- سرخانه
- سودازدگی
- سیماب دل
- سینه بند
- سیگارت
- شاغول
- شاهسپرم
- آب ورز
- آتشانداز
- آتنه
- آهن ساز
- آوره
- آوندی
- حشره کش
- حصانت
- حفظی
- حق آبه
- حمیه
- حناق
- حوضخانه
- خطوات
- خلنگ
- خم کردن
- خماسی
- داتیس
- دارابی
- درپیوستن
- دریاچه نمک
- دریغ خوردن
- دست انداختن
- دست چین
- دست گزیدن
- دستجرد
- دستوانه
- دستور دادن
- دستي
- ریزه کاری
- ریش تراش
- زائو
- زاغه
- زاوش
- اشيا
- اصلع
- اعجام
- اعسار
- اغراس
- اغلاق
- افاقه
- امان دادن
- جداً
- جدیدالورود
- جرثوم
- جري
- جنبده
- جهندگی
- جي
- جگرکی
- حامض
- حایز
- جوي
- جدیر
- جودانه
- جانوس
- جایگیری
- جبابره
- حبسیه
- حرف زدن
- حرکت دادن
- حریز
- داهل
- داو دادن
- دب اصغر
- دب اکبر
- دباغت
- دربت
- درنوردیدن
- جاذبیت
- جارحه
- جان پناه
- جانشين
- رخدادن
- ردکردن
- رزم توز
- رستاک
- رصین
- رقم زدن
- تودیع
- توري
- توزع
- توشیح
- توصیه کردن
- تویل