انهزام

معنی کلمه انهزام در لغت نامه دهخدا

انهزام. [ اِ هَِ ] ( ع مص ) ویران و منهدم شدن. ( اقرب الموارد ). شکسته شدن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ) ( تاج المصادر بیهقی ). || شکست خوردن لشکر. بهزیمت شدن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( المصادر زوزنی ) ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ) ( اقرب الموارد ). || بامغاک شدن چیزی بخلانیدن انگشت در وی. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ). || شکافته و کفته شدن عصاچندانکه آواز برآید از وی. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || ( اِ ) شکست لشکرکه در مقابله فتح است. ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ).

معنی کلمه انهزام در فرهنگ معین

(اِ هِ ) [ ع . ] (مص ل . ) شکست یافتن ، هزیمت یافتن .

معنی کلمه انهزام در فرهنگ عمید

۱. شکسته شدن.
۲. هزیمت یافتن، شکست خوردن لشکر.

معنی کلمه انهزام در فرهنگ فارسی

شکسته شدن، هزیمت یافتن، شکست خوردن لشکر
۱ - ( مصدر ) شکسته شدن مغلوب گشتن شکست خوردن (سپاه ) هزیمت یافتن شکستن . ۲ - شکست هزیمت . جمع : انهزامات .

معنی کلمه انهزام در ویکی واژه

شکست یافتن، هزیمت یافتن.

جملاتی از کاربرد کلمه انهزام

الدیک فی صیاح واللیل فی انهزام والنور قد تبدی من لجة الظلام
ابن اثیر محقق سده‌های ششم و هفتم هجری در کتاب الکامل در بیان انهزام علاءالدوله بن کاکویه از سپاه مسعودبن محمود بن سبکتکیتن(جلد 22 صفحات 116 تا 135) از فردقان سخن به میان آورده و احمد تتوی از نویسندگان سده یازدهم هجری در کتاب تاریخ الفی: تاریخ هزارساله اسلام، به نقل از وی این‌گونه نوشته است: ...از وقایع دیگر لشکرکشی مسعودبن محمود جهت استیصال علاءالدوله است که مسعود بر سر ولایت علاءالدوله رفت.
شما ندانسته اید که مرگ علماء ثلمه دین مسلمانی است و بالاترین حادثه آسمانی، هر عالم که از عالم عدم در عالم قدم مجاهدت نهاد، از رحلت و هجرت او انهدام کشوری و انهزام لشگری باشد، که هزار کلاه مرصع در شارع مرگ مقطع و متلاشی گردد
امیر از پی تاریخ انهزام و گریزش نگاشت بر ورق اندر «بدی شکسته ابوالفتح »
و عن ابن مسعود قال قال رسول اللَّه (ص): «عجب ربّنا من رجلین: رجل ثار عن وطائه و لحافه من بین حبّه و اهله الی صلاته فیقول اللَّه تعالی لملائکته انظروا الی عبدی ثار عن فراشه و وطائه من بین حبّه و اهله الی صلاته رغبة فیما عندی و شفقا ممّا عندی، و رجل غزا فی سبیل اللَّه فانهزم مع اصحابه فعلم ما علیه من الانهزام و ما له فی الرجوع فرجع حتی هریق دمه فیقول اللَّه لملائکته انظروا الی عبدی رجع رغبة فیما عندی و شفقا ممّا عندی حتی هریق دمه».
احباب و اعادیت را جلالت هم نصرة و هم انهزام داده
الدیک فی صیاح، واللیل فی انهزام والصبح قد تبدی فی مهجةالضلام