تورق

معنی کلمه تورق در لغت نامه دهخدا

تورق. [ ت َ وَرْ رُ ] ( ع مص ) برگ خوردن شتر. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ).

معنی کلمه تورق در فرهنگ معین

(تَ وَ رُّ ) [ ع . ] (مص م . ) ۱ - ورقه ورقه شدن جسمی . ۲ - برگ خوردن شتر و غیره .

معنی کلمه تورق در فرهنگ عمید

۱. ورق زدن کتاب و مجله برای آشنایی اجمالی آن.
۲. ورقه ورقه شدن جسمی.

معنی کلمه تورق در فرهنگ فارسی

برگ خوردن شتر، ورقه ورقه شدن جسمی
۱-( مصدر )برگ خوردن شتر و غیره.۲- ( مصدر ) ورقه ورقه شدن جسمی . جمع : تورقات .

معنی کلمه تورق در ویکی واژه

ورقه ورقه شدن جسمی.
برگ خوردن شتر و غیره.

جملاتی از کاربرد کلمه تورق

از اواسط دوره هشتم در آبان ۱۳۱۰ قوام دیگر در مجلس حضور نیافت و دولت با تصویب مجلس در هفدهم خرداد ۱۳۱۱ همه املاک او را در فارس با املاک دولتی در اشرف، سمنان، دامغان، نیشابور، کاشان و تورقوزآباد تهران معاوضه کرد.
لَآکِلُونَ مِنْ شَجَرٍ مِنْ زَقُّومٍ شجرة الزقوم هی الشجرة الملعونة فی القرآن و هی شجرة تنبت فی النار ترعرع و تورق و تثمر کانّ طلعها رؤس الحیّات.
و عن ابیّ بن کعب فی قوله: «اللَّهُ نُورُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ» قال بدأ بنور نفسه، «مَثَلُ نُورِهِ»، قال ابیّ بن کعب: مثل نور اللَّه فی قلب المؤمن و هو النّور الّذی یهتدی به کما قال عزّ و جل: «فَهُوَ عَلی‌ نُورٍ مِنْ رَبِّهِ»، و کان ابن مسعود یقرأ مثل نوره فی قلب المؤمن. و قال سعید بن جبیر عن ابن عباس، «مَثَلُ نُورِهِ» الّذی اعطی المؤمن، قال محمّد بن ابراهیم البوسنجی: من قال انّ الّذی فی قلب المؤمن هو المخلوق فهو جهمی. و قال الحسن البصری: هو نور القرآن، قال اللَّه تعالی: «و نور الذی انزلنا» میگوید مثل نور خدا در دل مؤمن، یعنی ایمان که در دل وی است و قرآن که در سینه وی، «کَمِشْکاةٍ» المشکاة عند العرب الکوّة غیر النافذة و هو هاهنا قصبة القندیل، و قال مجاهد: هی حدائد القندیل، بعضی مفسّران گفتند مشکاة روزن است، و مصباح قندیل، بعضی گفته‌اند مشکاة قصبه قندیل است و مصباح شعله چراغ بر سر قصبه، بعضی گفتند مشکاة زنجیر است که قندیل از آن بیاویخته. و مصباح قندیل، بعضی گفتند مشکاة قندیل است و مصباح روشنایی که میدهد از چراغ افروخته، «کَمِشْکاةٍ فِیها مِصْباحٌ» یعنی کمصباح فی مشکاة و هو قوله: «الْمِصْباحُ فِی زُجاجَةٍ» و خصّ الزجاجة بالذکر لانّ النور وضوء النار فیها ابین من کل شی‌ء وضوءه یزید فی زجاجة، ثمّ وصف الزجاجة فقال: «الزُّجاجَةُ کَأَنَّها کَوْکَبٌ دُرِّیٌّ» قرأ ابو عمرو و الکسائی، درئ بکسر الدّال و الهمز مع المدّ و هو فعیل من الدّرء و هو الدفع، لانّ الکوکب یدفع الشیاطین من السّماء و شبّهها بحالة الدفع لانّه بکون فی تلک الحالة اضوء و انور، و قیل درّی ای طالع یقال درأ النجم ای طلع و ارتفع، و درأ علینا فلان اذا طلع و ظهر، و قرأ حمزة و ابو بکر درئ بضم الدّال و الهمز مع المدّ و الوجه انه فعیل بضمّ الفاء و تشدید العین من الدّرء ایضا و هو الدفع علی ما قدّمناه من الاشتقاق، و فعیل فی الصفات علی ما حکاه سیبویه عن ابی الخطّاب قد جاء هذا و فی الاسماء المریق و هو العصفر، و قرأ الباقون دریّ بضم الدّال و تشدید الیاء بلا همز، ای شدید الانارة نسب الی الدّر فی صفائه و حسنه و ان کان الکوکب اکثر ضوء من الدرّ لکنّه یفضل الکوکب بضیائه کما یفضل الدرّ سائر الحبوب بتلألؤه و قیل الکوکب الدریّ واحد من الکوکب الخمسة العظام و هی زحل و المریخ و المشتری و الزهرة و عطارد، و قیل شبهها بالکوکب و لم یشبهها بالشّمس و القمر لانّ الشّمس و القمر یلحقهما الخسوف و الکواکب لا یحلقها الخسوف، «توقّد» بفتح التّاء و الواو و الدال و مشدّدة القاف علی الماضی قرأها مکّی و بصری یعنون المصباح، و المصباح مذکّر ای اتقد، یقال توقدت النّار ای اتقدت و «توقد» مضمومة و ضم الدّال و تخفیف القاف قرأها کوفی غیر حفص، و الوجه انّه فعل مضارع لما لم یسم فاعله و ماضیه أوقدت و انث الفعل علی الاسناد الی الزجاجة، و المعنی مصباح الزجاجة فحذف المضاف، و «یُوقَدُ» بالیاء مضمومة و تخفیف القاف و ضم الدّال قرأها مدنی و شامی و حفص، علی اسناد الفعل الی المصباح، و المعنی یوقد المصباح، «مِنْ شَجَرَةٍ» ای من دهن شجرة علی حذف المضاف، «مُبارَکَةٍ زَیْتُونَةٍ» فزیتونة بدل من شجرة و وصفها بالمبارکة لکثرة ما فیها من المنافع هی ادام و فاکهة و دهنها اضوء و اصفی من الادهان و لا یحتاج فی استخراجه الی عصّار بل کلّ احد یستخرجه، و هی شجرة تورق من اعلاها الی اسفلها، و هی اوّل شجرة نبتت فی الدّنیا بعد الطوفان و منبتها الارض المقدّسة منازل الانبیاء و الاولیاء، و بارک فیها سبعون نبیا منهم ابراهیم و لیس فی الدّنیا شجرة اطول بقاء منها انها ترف بعد الف سنة، «و جاء فی الحدیث انّ النبیّ (ص) قال: «اللّهم بارک فی الزیت و الزیتون»، و قال صلّی اللَّه علیه و سلّم: «کلوا الزیت و ادهنوا به فانّه شجرة مبارکة».
عاطفی برعکس برخی از شاعران و ادیبان سنّت‌گرا، علاوه‌بر خواندن اشعار سنّتی شاعرانی چون ملک‌الشّعرای بهار، محمّدحسین شهریار، رهی معیّری، امیری فیروزکوهی، عماد خراسانی، هادی رنجی، سیمین بهبهانی، هوشنگ ابتهاج و شفیعی کدکنی، از همان اوایل جوانی، با اشعار نوِنیمایی نیز مأنوس بود و آثار نیما و پیروانش اخوان، شاملو، فروغ، سپهری، تولّلی، مشیری، کسرایی، نادرپور، حمید مصدّق و... را همیشه تورق می‌کرد و خود نیز از سال ۱۳۴۴ به بعد شعرهای نیمایی می‌سرود. او هم‌چنین با شاعران نوپرداز کرمانشاه ازجمله جواد محبّت، اصغر واقدی، تقی رشیدی، عزّت‌اللٰه زنگنه، فریبرز ابراهیم‌پور و... هم دوست بود.