دهدار

معنی کلمه دهدار در لغت نامه دهخدا

دهدار. [ دِ ] ( نف مرکب ) به معنی دارنده ده است یعنی سرکرده اهل مزارع. ( آنندراج ) ( از برهان ) ( ناظم الاطباء ) :
وزین ایستادن به درگاه شاه
وزین خواستن سوی دهدار بار.ناصرخسرو.|| بزرگ باغبانان را گویند؛ دهدار کوچک ، باغبان کوچک را گویند و کنایه از تحقیر و بی رتبگی است. ( لغت محلی شوشتر ). || ( اصطلاح سیاسی ) نام کسی است که کارهای یک دهستان را اداره می کند. ( لغات فرهنگستان ). در تقسیمات کشوری ، مقامی بالاتر از دهبان ( کدخدا ) و پایین تر از بخشدار که وظیفه ٔاو اداره امور دهستان است. ( از یادداشت مؤلف ).
دهدار. [ دِ ] ( اِخ ) محمودبن محمود. او راست : خلاصةالترجمان ، که به سال 1013 هَ.ق. تألیف کرده است. و جواهرالاسرار و جامعالفواید. ( از الذریعة ).

معنی کلمه دهدار در فرهنگ معین

(دِ ) (ص فا. ) کدخدا.

معنی کلمه دهدار در فرهنگ عمید

دارندۀ ده، صاحب ده، کدخدا، سرکرده یا سرپرست مردم ده، کسی که کارهای یک دهستان را اداره کند.

معنی کلمه دهدار در فرهنگ فارسی

دارنده ده، صاحب ده، کدخدا، سرکرده یاسرپرست مردم
( صفت ) ۱ - صاحب ده مالک ده . ۲ - آنکه کارهای ده را اداره کند کسی که یک دهستان را اداره کند کدخدا .

معنی کلمه دهدار در ویکی واژه

کدخدا.

جملاتی از کاربرد کلمه دهدار

تقسیمات کشوری نوین ایران در همان آغاز وزارت داخله فروهر انجام گرفت. تا آن زمان ایران چهار ایالت (آذربایجان، خراسان، فارس، کرمان و بلوچستان) و شماری ولایت داشت که به سه درجه تقسیم می‌شدند. فروهر در شانزدهم آبان ۱۳۱۶ لایحه تقسیمات کشوری را به تصویب مجلس شورای ملی رساند که ایران را به شش استان شمال غرب، غرب، شمال، جنوب، شمال شرق و مکران تقسیم می‌کرد و این استان‌ها درون خود به شهرستان‌ها، بخش‌ها و بلوکات تقسیم‌می‌شدند. اصطلاحات استان، شهرستان، بخش، استاندار، فرماندار، بخشدار و دهدار که فرهنگستان ایران تصویب کرده بود، با این قانون رواج یافتند.
از میان ۳۰۰ نقاشی ارسال‌شده از کشورهای مختلف، ۳۵ کاریکاتور برتر انتخاب و در شماره ویژه این نشریه در چهارشنبه، چهارم ژانویه ۲۰۲۳ منتشر شد. گوندوز آقایف، کارتونیست آذربایجانی، توکا نیستانی، ساناز باقری، آرش دهداری، رضا جوزانی و قلمفرسا، جزو فهرست برندگان شارلی ابدو بودند.
دهداری (۱۹۸۶–۸۹) ·
پشت و پهلویی رساند از خوان شه دهدار و گفت خصم گو دندان مزن گر نیک یا بد می خورم
امیر قلعه‌نویی تا پایان دورهٔ بازیگری‌اش ۲۰ بازی ملی را در کارنامه ثبت کرد که اتفاقاً ۱۹ بازی آن از سن ۲۹ سالگی به بعد رخ داد. وی نخستین بار توسط ناصر ابراهیمی در سال ۱۳۶۴ به تیم ملی «ب» ایران دعوت شد. یک سال بعد، از سوی پرویز دهداری به تیم ملی دعوت شد و نخستین بازی ملی خود را در اردیبهشت ۱۳۶۵ در مقابل تیم ملی چین انجام داد.
در سال ۹۹۹ قمری، بعضی از مردم شیراز به او حمله کردند و ایشان را کشتند. وی در هنگام حمله مردم، این شعر را سروده و برای خواجه محمود دهداری که از دوستان صمیمی اش بود فرستاد.
در جریان اعزام تیم ملی ایران به بازی‌های آسیایی سئول ۱۹۸۶ در زمان مربیگری پرویز دهداری، در اثر یک سوء تفاهم شیخ لاری را در آخرین لحظه از پله هواپیما در فرودگاه مهرآباد پایین آوردند و او را از همراهی تیم ملی در این سفر منع کردند. واسیلی گوجا سرمربی سابق تراکتور آذربایجان دربارهٔ شیخ لاری گفته: «در تمام ایران لیبرویی مثل شیخ لاری یافت نمی‌شود و من تعجب می‌کنم که چرا به تیم ملی دعوت نمی‌شود. در ۳ تیم استقلال، پرسپولیس و پاس لیبرویی همچون احد وجود ندارد و من فکر می‌کنم عدم انتخاب او به دلیل شهرستانی بودنش است.»
و هُوَ خواجه محمدبن محمود دهدار. از فضلا و علمای روزگار. رسالات و تصنیفات و شروح متعدده و متکثره دارد. فقیر بعضی از آنها را مطالعه نموده. حواشی محققانه نیز بر بعضی کتب و خطب نوشته. مِنْجمله شرح خطبة البیان و حاشیهٔ رشحات و حاشیهٔ نفحات و شرح گلشن راز. غرض، فاضلی درویش نهاد و حکیمی خوش اعتقاد بوده. این رباعی از اوست:
به دهدار گفتم که بردار بخش ازان صره کز وی سر افراشتم
دهداری (۱۹۷۱–۷۲) ·
وز این ایستادن به درگاه شاه وز این خواستن سوی دهدار بار
در شیوۀ گرانی از جمع شاعران باری کم از مهذّب دهدار نیستم
شادی روان نعمت الله دهدار مرا شراب در ده