خلاندن

معنی کلمه خلاندن در لغت نامه دهخدا

خلاندن. [ خ َ دَ ] ( مص ) درج کردن. نشاندن. داخل کردن. در میان نهادن. بزور داخل کردن. خرد کردن. خلانیدن. ( یادداشت بخط مؤلف ) :
هر خسته ای که راست شود جز بدین مبند
هر بسته ای که کژ شودت جز بدان مخل.سوزنی.همی در خلاندی بپهلوی من.سعدی.|| محکم کردن. خلانیدن. || نصب کردن. خلانیدن. || رهانیدن. خلانیدن. ( از ناظم الاطباء ).

معنی کلمه خلاندن در فرهنگ معین

(خَ دَ ) (مص م . ) نک خلانیدن .

معنی کلمه خلاندن در فرهنگ عمید

فروکردن چیزی باریک و نوک تیز مانندِ سوزن و خار در بدن یا چیز دیگر.

معنی کلمه خلاندن در فرهنگ فارسی

( مصدر ) فرو کردن چیزی باریک و نوک تیز مانند خار سوزن و غیره دربدن یا در جسمی دیگر .
درج کردن نشاندن داخل کردن

معنی کلمه خلاندن در ویکی واژه

نک خلانیدن.

جملاتی از کاربرد کلمه خلاندن

با ما ستاره سوختگان دشمنی بس است نشتر به خون مرده خلاندن کمال نیست