ابتداع

معنی کلمه ابتداع در لغت نامه دهخدا

ابتداع. [ اِ ت ِ ] ( ع مص ) چیزی نو آوردن. نو پیدا کردن. ( زوزنی ). نو آوردن. چیزی نو نهادن. || اهل بدعت شدن.

معنی کلمه ابتداع در فرهنگ معین

(اِ تِ ) [ ع . ] (مص م . ) ۱ - نوآوردن ، چیز تازه ای آوردن . ۲ - بدعت نهادن .

معنی کلمه ابتداع در فرهنگ عمید

۱. چیز تازه ای آوردن، نوآوری.
۲. بدعت.

معنی کلمه ابتداع در فرهنگ فارسی

نو آوردن، چیزتازهای آوردن، بدعت نهادن، اهل بدعت شدن
۱ - ( مصدر ) نو ظهور آوردن چیز نو آوردن نو نهادن . ۲ - ( مصدر ) اهل بدعت شدن .

معنی کلمه ابتداع در ویکی واژه

نوآوردن، چیز تازه‌ای آوردن.
بدعت نهادن.

جملاتی از کاربرد کلمه ابتداع

بر وفق شرع است یا بر وفق طبع؟ اتّباع است یا ابتداع، اخلاص است یا ریاء؟ این تفکر است که در خبر می‌آید
ابتداع جمله بر توحید او است مغز شد توحید جز توحید پوست
«إِنَّ هذِهِ أُمَّتُکُمْ أُمَّةً واحِدَةً» معبود کم واحد، نبیّکم واحد، و شرعکم واحد، فلا تسلکوا بنیات الطرق فتطبحوا فی اودیة الضّلالة و علیکم باتّباع سلفکم و احذروا موافقة ابتداع خلفکم. «وَ أَنَا رَبُّکُمْ فَاعْبُدُونِ» و اعرفوا قدری و احفظوا فی جریان التقدیر سرّی و استدیموا بقلوبکم ذکری، تجدوا فی مآلکم غفری و تحظّوا بجمیل برّی. مفهوم این آیت حثّ مؤمنانست بر راه سنت و جماعت رفتن و در دین اقتدا بسلف کردن و از تأویل و تصرّف اهل بدعت پرهیز کردن.