احتکاک

معنی کلمه احتکاک در لغت نامه دهخدا

احتکاک. [ اِ ت ِ ] ( ع مص )خویشتن را بچیزی بخاریدن. ( زوزنی ). خویشتن درمالیدن بوی. با هم خراشیدن. با هم مالیدن. ( غیاث ). || محتاج خاریدن شدن. || با کسی واکوشیدن. ( زوزنی ). با کسی کوشیدن. ( تاج المصادر ). کاویدن با کسی. || احتکاک در صدر؛ خلیدن در دل.

معنی کلمه احتکاک در فرهنگ معین

(اِ تِ ) [ ع . ] (مص م . ) به هم ساییدن ، به هم سودن .

معنی کلمه احتکاک در فرهنگ عمید

۱. خراشیدن.
۲. خاریدن.
۳. ساییدن، اصطکاک.
۴. خود را به چیزی مالیدن.

معنی کلمه احتکاک در فرهنگ فارسی

خراشیدن، خاریدن، ساییدن، خودرابچیزی مالیدن، کاویدن
خویشتن را بچیزی بخاریدن

معنی کلمه احتکاک در ویکی واژه

به هم ساییدن، به هم سودن.

جملاتی از کاربرد کلمه احتکاک

و با آنکه شرارت آتش را سبب، احتکاک زند و اصطکاک قداحه بود، اما چون از کتم عدم در فضای ظهور و وجود می آید، آهن را موم و سنگ را آب می کند. برین مقیاس و منوال، حادثه ای خرد را که خوار داشته آید و دشمن ضعیف را که خرد شمرده شود، نتیجه آن بزرگ گردد و به امور معضل و مهمات مشکل انجامد، چنانکه تلافی آن در حیز وهم نگنجد و ادراک خاطر از استدراک آن عاجز آید.
و تأمل باید کرد در حال میغ و صاعقه، که چگونه از احتکاک دو بخار رطب و یابس بر یکدیگر اشتعال بروق و قذف صواعق که بر کوههای سخت و سنگهای خاره گذر یابد حادث می شود، و همین اعتبار در حال تهیج غضب و نکایت او و اگر چه سبب کمتر کلمه ای بود رعایت باید کرد.
علاج غضب: غضب حرکتی بود نفس را که مبدأ آن شهوت انتقام بود، و این حرکت چون به عنف باشد آتش خشم افروخته شود، و خون دل در غلیان آید، و دماغ و شریانات از دخانی مظلم ممتلی شود تا عقل محجوب گردد و فعل او ضعیف، و چنانکه حکما گفته اند بنیت انسانی مانند غار کوهی شود مملو به حریق آتش و مختنق به لهیب و دخان، که از آن غار جز آواز و بانگ و مشغله و غلبه اشتعال چیزی معلوم نشود، و در این حال معالجت این تغیر و اطفای این نایره در غایت تعذر بود، چه هر چه در اطفاء استعمال کنند ماده قوت و سبب زیادت اشتعال شود. اگر به موعظت تمسک کنند خشم بیشتر شود، و اگر در تسکین حیلت نمایند لهیب و مشغله زیادت گردد، و در اشخاص به حسب اختلاف امزجه این حال مختلف افتد، چه ترکیبی باشد مناسب ترکیب کبریت، که از کمتر شرری اشتعال یابد، و ترکیبی باشد مناسب ترکیب روغن که اشتعال آن را سببی بیشتر باید، و همچنین مناسب ترکیب چوب خشک و چوب تر، تا به ترکیبی رسد که اشتعال آن در غایت تعذر بود. و این ترتیب به اعتبار حال غضب بود در عنفوان مبدأ حرکت، اما آنگاه که سبب متواتر شود اصناف مراتب متساوی نمایند، چنانکه از اندک آتشی که از احتکاکی ضعیف متواتر در چوبی حادث شود بیشه های عظیم و درختان بهم درشده چه خشک و چه تر سوخته گردد.