شدکار

معنی کلمه شدکار در لغت نامه دهخدا

شدکار. [ ش ُ ] ( اِ ) شیار است ، یعنی زمین را بجهت زراعت کردن بشکافند و مستعد سازند و با ذال نقطه دار هم گفته اندبه معنی زمینی که آن را شیار کرده باشند و تخم افشانده باشند. ( برهان ). زمین بسیار شخم زده باشد. ( لغت فرس اسدی طوسی ). کوم. ( سروری ). زمین کنده بود به گاو.( صحاح الفرس ). زمینی را گویند که بجهت زراعت شکافته باشند. ( جهانگیری ). زمینی که برای شخم کاشتن شیار کرده باشند و آن را شتکار نیز گویند. ( انجمن آرا ) ( آنندراج ) ( اوبهی ). شکاف که از راندن گاوآهن در زمین پدید آید. زمین شیارشده. زمین بسیار شیارزده باشد. ( یادداشت مؤلف ). شخم. شیار. شدیار. شتکار :
تا زنده ام مرا نیست جز مدح تو دگر کار
کشت و درودم اینست خرمن همین و شدکار.رودکی.چو پوست روبه بینی به خان واتگران
بدان که تهمت او دنبه ای به شدکار است.رودکی.به شدکار تخم اندر افکند بخت
بتندید شاخ برآور درخت.عنصری ( از صحاح الفرس ).گل خوشبوی پاکیزه است اگر چند
نروید جز که در سرگین شدکار.ناصرخسرو.در راه دهقانی زمین پالیز را شدکار میکرد آن شغل را گذاشت و چند قدمی پیش آمد و برحضرت خواجه سلام گفت. ( انیس الطالبین ).

معنی کلمه شدکار در فرهنگ معین

(شُ یا ش ) (اِ. ) نک شدیار.

معنی کلمه شدکار در فرهنگ عمید

۱. شیار.
۲. زمینی که آن را شیار کرده و تخم پاشیده باشند، زمین شیارشده: تا زنده ام مرا نیست جز مدح تو دگر کار / کشت و درودم این است خرمن همین و شدکار (رودکی: ۵۲۳ ).

معنی کلمه شدکار در فرهنگ فارسی

( اسم ) ۱ - شکاف زمین برای زراعت شیار . ۲ - زمینی که در آن شکاف ایجاد کرده باشند برای زراعت .

معنی کلمه شدکار در ویکی واژه

نک شدیار.

جملاتی از کاربرد کلمه شدکار

هرکه زر داشت زار شدکارش گشت رخ زرد همچو دینارش
بگام تیز کند کام تیز دشمن کند بسم سنگین هر سنگ را کند شدیار (شدکار)
شدکارا‌های خُردا به اقبال او بزرگ چون‌ گفت در مصالح احوال خان نَعَم
چندین چه‌کنی ناز الا ای بت طناز این ناز بهل تا نکشدکار به اکراه
زن و دخترش گشته مویه کنان رخ کرده به ناخنان شدکار
نگردد به کس پند اگر سودمند کشدکارش آخر به زنجیر وبند
دل و دین رفت در اوّل نگه از دست حزین به کجا تا بکشدکار نظر، پیدا نیست
رمح را دانی‌که باشدکارفرما روز رزم نیرم رستم صلابت رستم نیرم فکن
می کشدکار را به جای دگر آید از نای‌ها نوای دگر