خلالوش

معنی کلمه خلالوش در لغت نامه دهخدا

خلالوش. [ خ َ ] ( اِ ) فتنه. آشوب. شور. هنگامه. غوغا. مشغله. غلغله. ( ناظم الاطباء ) ( از برهان قاطع ). خراروش. خلاکوش. ( یادداشت بخط مؤلف ) :
گرد گل سرخ اندر خطی بکشیدی
تا خلق جهان را بفکندی بخلالوش.رودکی.چو لشکر بدان گوفه پرجوش گشت
جهان پر ز بانگ و خلالوش گشت.فردوسی.بکف جام می چشمه نوش گشت
هوا پر نوای خلالوش گشت.اسدی ( گرشاسبنامه ).با طاعت و با فکرت خلوت کن زیرا
مشغول شدستند سفیهان بخلالوش.ناصرخسرو.وصف خلق شاه می کردند دوش
سنبل و نسرین و ورد و پیلگوش
بلبلی بشنید و در زاری فتاد
در خلالوشش برآمد صد خروش.فخری ( از آنندراج ).

معنی کلمه خلالوش در فرهنگ معین

(خَ ) (اِ. ) غلغله ، فتنه و آشوب .

معنی کلمه خلالوش در فرهنگ عمید

۱. شوروغوغا، سر و صدا.
۲. فتنه، آشوب: گرد گل سرخ اندر خطی بکشیدی / تا خلق جهان را بفکندی به خلالوش (رودکی: ۵۰۳ ).

معنی کلمه خلالوش در فرهنگ فارسی

( اسم ) فتنه آشوب شور و غوغا .

معنی کلمه خلالوش در ویکی واژه

غلغله، فتنه و آشوب.

جملاتی از کاربرد کلمه خلالوش

به کف جام می چشمه نوش گشت هوا پر نوای خلالوش گشت
خلالوش جویان دین بی‌هش‌اند تو بی‌هوش را در خلالوش کن
گرد گل سرخ اندر خطی بکشیدی تاخلق جهان را بفگندی به خلالوش
با طاعت و با فکرت خلوت کن ازیراک مشغول شده ستند سفیهان به خلالوش