ده و گیر. [ دِ هَُ ] ( ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) داد و ستد. ( ناظم الاطباء ). دادن و ستدن. بده و بگیر. ( از شرفنامه منیری ). || ده و دار. ( ناظم الاطباء ). بزن و بگیر. هیاهوی دو سپاه درهم افتاده. همهمه و غلغله جنگ : ده و گیر برخاست با دار و برد هوا چون بیابان شد از تیره گرد.اسدی.دو لشکر برآمیخت از چپ و راست ده و گیر پرخاشجویان بخاست.اسدی.شه به نازو نشاط شد مشغول کز ده و گیر گشته بود ملول.نظامی.و رجوع به ده و دار شود.
معنی کلمه ده و گیر در فرهنگ معین
(دِ هُ ) (اِمر. ) گیرودار، جنگ .
معنی کلمه ده و گیر در فرهنگ فارسی
( اسم ) گیر و دار جنگ پیکار .
جملاتی از کاربرد کلمه ده و گیر
طلایه همان گه به هم باز خورد ده و گیر برخاست با دار و بُرد
برآمد ده و گیر و بر بند و کش نه با اسب تاب و نه با مرد هش
خداوندیش را علت سبب نیست ده و گیر از خداوندان عجب نیست
شه به ناز و نشاط شد مشغول کز ده و گیر گشته بود ملول
سپاه اندرآمد به پیش سپاه ده و گیر برخاست زآوردگاه
چون به فرمان زن کنی ده و گیر نام مردی مبر، به ننگ بمیر
چو آتش دمیدند زی پهلوان برآمد ده و گیر زان هردوان
غنیمت است دم آنرا که روی او بیند که طعن و ضرب و ده و گیر و کر و فر نبود
دو لشکر برآمیخت از چپ و راست ده و گیر پرخاش جویان بخاست
هست از جفای چرخ که یک لحظه از کفت خالی مباد روز ده و گیر و دار تیغ