اسقلبیوس

اسقلبیوس

معنی کلمه اسقلبیوس در لغت نامه دهخدا

اسقلبیوس. [ اَ ق َ ل ِ ] ( اِخ ) رب النوع طب. در اساطیر یونانی فرزند افولن. او نه تنها بیماران را شفا می بخشیدبلکه مردگان را نیز احیا می کرد. فلوطن خدای مردگان و جهنم به زاوش شکایت برد که اسقلبیوس زود است مملکت مرا بی اهل سازد و زاوش اسقلبیوس را بصاعقه بسوخت.
قفطی در تاریخ الحکماء آرد: اسقلبیوس الحکیم و بسا او را اسقلابیوس و گاه اسقلبیاذس گویند و او یکی از چهار پادشاهی است که مصاحب هرمس بودند و از او حکمت فراگرفتند و اسقلبیوس بیش از آنان حکمت آموخت و مشهورتر از ایشان گردید و هرمس او را بر ربع معمور زمین ولایت داد و یونانیان پس از طوفان بر این ربع تسلط یافتند و چون هرمس به آسمان برشد و خبر به اسقلبیوس رسید بسیار محزون و متأسف گردید از آنکه مردم زمین از برکت وجود و از علم او محروم شده بودند و بفرمود تا صورت وی را در هیکل عبادت خویش نقش کنند و آن صورت حاکی از کمال وقار وعظمت بود. سپس تصویر وی را در حالتی که بسوی آسمان میرفت ، مصور کردند و چون اسقلبیوس وارد هیکل میشد برابر صورت بتعظیم می نشست همچنانکه هرمس را آنگاه که در این جهان بود تعظیم میکرد، و پیوسته بر این ببود تا درگذشت و گفته اند سبب پرستش بتان و خدا پنداشتن آنها همین تعظیم اسقلبیوس صورت مزبور را بود و چون یونانیان پس از طوفان بر زمینی که اسقلبیوس پادشاه آن بود مستولی شدند و هیکل و صورت را در حالت جلوس هرمس بر کرسی و در حالت صعود به آسمان دیدند گمان بردند که آن صورت اسقلبیوس است و از داستان هرمس آگاه نبودند. پس اسقلبیوس را بزرگ داشتند و پنداشتند که او اول کس است که در حکمت علی الاطلاق سخن رانده و فراموش کردند که او نخستین کس است که در سرزمین ایشان حکمت گفته نه در جای دیگر. و جالینوس در ذکر وی گوید: بحث متقدمین یونان از اسقلبیوس بحثی است بزرگ و یونانیان متعلمین را بدو سوگند میدادند در ردیف سوگند بخدا و این از جهت تعظیم وی بود. بقراط در عهود خویش گوید: ای فرزندان ! شما را به خالق موت و حیات و بپدر خود و پدر شما اسقلبیوس سوگند میدهم و من در تراجم کتاب عهود چنین یافتم. جالینوس در تفسیر خود بر این کتاب که به ما رسیده ، دو قول از داستان اسقلبیوس نقل کرده ، نخستین آنها لغز است و دوم طبیعی است ، اما لغز، گفته اند که آن قوّه ای است از قوای الهی و این اسم را برای این قوه از فعل آن مشتق ساخته اند و آن منع یبس است ( ؟ ) و ابن جلجل گوید که اسقلبیوس مذکور تلمیذ هرمس مصری است و مسکن او سرزمین شام بود و جالینوس در کتابی که در باب «الحث علی الطب » تألیف کرده ، گوید که خدا به اسقلبیاذس وحی فرستاد که اگر ترا فرشته بنامم خوشتر از آنست که انسان بخوانم. و بقراط در کتاب ایمان و عهد خویش آورد که این اسم اعنی اسقلبیادس ، در زبان یونانیان مشتق از بهاء و نور است و طب صناعت اسقلبیوس است و او دوست نمیداشت کسی به علم طب روی آرد مگر آنکه بر سیرت اسقلبیوس دارای طهارت و عفاف و تقوی بود و نمیخواست که بدطینتان را تعلیم دهد و دوست داشت که به اشراف و متألهین یعنی عارفین بخدای عزو جل علم آموزد، و بقراط در این کتاب گوید: اسقلبیوس بر ستونی از نور بهوا برشد و جالینوس در مقاله اولی خود آرد که اغلوقن فیلسوف گوید اگر توانستمی مانند اسقلبیوس بودمی و هم جالینوس در صدر کتاب حیلةالبرء آرد که لازم است طب عامه همان طب الهی هیکل اسقلبیوس باشد چنانکه هروسیس صاحب قصص حکایت کرده که خانه ای در شهر رومیه بود و در آن صورتی بود که با مردم سخن میگفت و از او سوءالات میکردند و در قدیم آن را اسقلبیوس میدانستند و مجوس رومیه بر آن بودند که این صورت بر حرکات نجومیه منصوب بود و در آن روحانیت یکی از کواکب سبعه بود و دین مردم رومیه پیش از ترسائی ستاره پرستی بود. این است حکایت هروسیس. و اسقلبیوس را اخبار شنیعه است که شایع شده و ما اقرب آنها را بعقل یاد کردیم. افلاطون در کتاب خود معروف بنوامیس آرد که روزی اسقلبیوس در هیکل بتقدیس اشتغال داشت ، مردی و زنی حامله حکومت بدو بردند. اسقلبیوس زن را گفت که مرد در هیکل پرستندگان آفتاب شوی تو بود و ترا ببقاء و سلامت میخواند و جوانی از بنی فلان با تو آرمیده و تو پس از سه [ روز ] مخلوقی زشت خواهی زاد و فرزندی خواهی آورد که دو دست او درسینه وی بود، آنگاه روی بمرد کرد و گفت : ای فلان ! تو این زن را بوجهی ناسزاوار نکاح کردی و بیش از آنچه کاشتی از او درودی. و نیز افلاطون در این کتاب از اوحکایت کند که مردی مالی را پنهان کرد و نزد اسقلبیوس رفت و گفت : یا نورالالباب ! مالی از من ضایع شد آنرابرای من بجوی. اسقلبیوس با او بمنزل وی شد و مال رابدو بنمود و گفت : کسی را که نعمت های خدا را بسخره گیرد سزاوار است که حق تعالی آنها را از او بازستاند وبزودی این مال از دست تو بشود و بازنگردد و چنان شدکه او گفت. و بقراط گفته که عصای اسقلبیوس از خطمی بود و بگرد آن ماری کرده بودند. جالینوس گوید که اسقلبیوس عصای خویش را از خطمی برگزید جهت مراعات اعتدال ، چه خطمی در گرمی و سردی معتدل است و اسقلبیوس در امور خویش میانه می رفت و دیده نشد که وی عصایی جز ازدرختی معتدل بکار برد، و در گرد آن ماری را بکرد چه عمر مار از همه حیوانات درازتر است ، پس آنرا مثال علمی قرار داد که کهنه و فرسوده نگردد. و نیز اسقلبیوس را نزد نصاری و در کتب ایشان اخباری است که صورت افسانه هایی دارد که مقبول عقل نیست ، پس از ذکر آنها درگذشتم. سخن در اولیت طب و کسی که آنرا احداث کرده و زمانی که پیدا شده سخت مشکل است زیرا کسانی که معتقد به قِدَم عالم هستند گویند که طب به قِدَم عالم قدیم است زیرا طب ملازم انسان است از آغاز وجود او،و انسان قدیم است. پس طب قدیم است. و فرقه دیگر که معتقد حدوث اجسام اند گویند طب محدث است زیرا اجسامی که طب در آنها مستعمل است محدث است و اصحاب حدوث در این قول بر دو قسم اند: قسم اول قائلند که طب با انسان خلق شده زیرا از اموری است که صلاح انسان بدانست و بعض دیگر قائل اند که طب پس از خلق انسان پدید آمده ، اما داستان اسقلبیوس صاحب ترجمه بر سبیل افسانه ذکر میشود، با آنکه اطباء اولی اجماع دارند بر آنکه او نخستین کس است که طب را استخراج و استنباط کرده و گفته اند طب بر سبیل وحی بدو رسیده اما در باب حصرزمان او و زمان کسانی که پس از وی آمده اند گویند که بین او و جالینوس بیش از پنج هزار سال است و این دلالت میکند بر اینکه وی پیش از طوفان بوده است و هرچه که قبل از طوفان بوده ، حقیقت آن شناخته نیست زیرا شاهدی از آن خبر نداده و کسانی که مدعی نسبت به اسقلبیوس شده اند، چنانکه گویند بقراط از نسل اوست ، کلامی است نادرست. زیرا اجماع جمهور آن است که نسل آدم منقطعشد مگر از فرزندان سه گانه نوح که سام و حام و یافث باشند، پس اتصال نسبی به اسقلبیوس اوّل صحیح نیست. واﷲ اعلم.

معنی کلمه اسقلبیوس در فرهنگ فارسی

وی رب النوع ودر عین حال قهرمان طب یونان بشمار می رفت . او پسر افولون ( آپولون ) است و وی فقط به معالجه مریضان اکتفا نمی کرد بلکه مردگان را هم زنده می نمود چون دوزخ نزدیک بود از سکنه خالی گردد هادس خدای دوزخ از زئوس چاره خواست و زئوس خشمناک گردید واسقلبیوس را دچار صاعقه کرد

معنی کلمه اسقلبیوس در دانشنامه عمومی

آسکِلِپیوس یا اَسقَلِبیوس اول ( به یونانی Ἀσκληπιός، به لاتین: Aesculapius ) ایزدگونه پزشکی و درمان در اساطیر یونان باستان بود.
آسکلپیوس نشانگر جنبه درمانی دانش پزشکی است؛ درحالیکه دخترانش هیگیه یا، مدیترینه و پاناسئا به ترتیب نمایانگر نیروهای بهداشت، پزشکی و درمان دردها هستند.
در اساطیر یونانی فرزند آپولن، او نه تنها بیماران را شفا می بخشید بلکه مردگان را نیز زنده می کرد. پس از نجات هیپولیتوس از مرگ و قبول کردن پول از او، فلوطن خدای مردگان و جهنم، به زاوش ( زئوس ) شکایت برد؛ که اسقلبیوس به زودی مملکت مرا بی شهروند خواهد کرد و زئوس با زدن صاعقه ای بر او جان او را گرفت. اسقلبیوس یکی از چهار پادشاهی است که مصاحب هرمس بودند و از او حکمت را آموختند و اسقلبیوس بیش از آنان حکمت آموخت و مشهورتر از ایشان شد و هرمس او را بر ربع معمور زمین ولایت داد و یونانیان پس از طوفان بر این ربع تسلط یافتند و چون هرمس به آسمان بر شد و خبر به اسقلبیوس رسید بسیار محزون و متأسف شد؛ از آنکه مردم زمین از برکت وجود و از علم او محروم شده بودند و بفرمود تا صورت وی را در هیکل عبادت خویش نقش کنند و آن صورت، حاکی از کمال وقار و عظمت بود. سپس تصویر وی را درحالتی که بسوی آسمان می رفت‚ مصور کردند و چون اسقلبیوس وارد هیکل می شد برابر صورت به تعظیم می نشست همچنانکه هرمس را آنگاه که در این جهان بود تعظیم می کرد‚ و پیوسته به همین روال بود تا درگذشت و گفته اند سبب پرستش بتان و خدا پنداشتن آن ها همین تعظیم اسقلبیوس صورت مزبور را بود و چون یونانیان پس از طوفان بر زمینی که اسقلبیوس پادشاه آن بود مستولی شدند و هیکل و صورت را در حالت جلوس هرمس بر کرسی و در حالت صعود به آسمان دیدند گمان بردند که آن صورت اسقلبیوس است و از داستان هرمس آگاه نبودند. پس اسقلبیوس را بزرگ داشتند و پنداشتند که او اول کس است که در حکمت علی الاطلاق سخن رانده و فراموش کردند که او نخستین کسی است که در سرزمین ایشان حکمت گفته نه در جای دیگر؛ و جالینوس در ذکر وی گوید:
بحث متقدمین یونان از اسقلبیوس بحثی است بزرگ و یونانیان متعلمین را بدو سوگند می دادند در ردیف سوگند به خدا و این از جهت تعظیم وی بود. بقراط در عهود خویش گوید:ای فرزندان! شما را به خالق موت و حیات و به پدر خود و پدر شما اسقلبیوس سوگند می دهم و من در تراجم کتاب عهود چنین یافتم. جالینوس در تفسیر خود بر این کتاب که به ما رسیده‚ دو قول از داستان اسقلبیوس نقل کرده‚ نخستین آن ها لغز است و دوم طبیعی است‚ به روایتی دیگر، اسقلبیوس شاگرد هرمس مصری و مسکن او سرزمین شام بود و جالینوس درکتابی که تألیف کرده‚ گوید که خدا به اسقلبیاذس وحی فرستاد که اگر ترا فرشته بنامم خوشتر از آنست که انسان بخوانم؛ و بقراط در کتاب ایمان و عهد خویش، آورده که این اسم ( یعنی اسقلبیادس ) ‚ در زبان یونانیان مشتق از بهاء و نور است و طب، صناعت اسقلبیوس است و او دوست نمی داشت کسی به علم طب روی آرد مگر آنکه همانند وی دارای طهارت و عفاف و تقوی باشد و نمی خواست که بدطینتان را تعلیم دهد و دوست داشت که به اشراف و متألهین یعنی عارفین به خدای علم آموزد‚ و بقراط در این کتاب گوید:

معنی کلمه اسقلبیوس در ویکی واژه

خدای طب در یونان قدیم. بنیانگذار علم طب بقراط پزشک و فیلسوف یونانی است.

جملاتی از کاربرد کلمه اسقلبیوس

آسکلپیون (یونانی باستان: Ἀσκληπιεῖον) معابد شفابخش واقع در یونان باستان (و در عصر هلنیستی و روم باستان) بودند که به اسقلبیوس، اولین پزشک نیمه خدا در اساطیر یونانی تقدیم شده بود. گفته می‌شود که آسکلپیوس چنان پزشک ماهری بود که حتی می‌توانست مردم را از مردگان زنده کند.
یا نورالالباب! مالی از من ضایع شد آن را برای من بجوی. اسقلبیوس با اوبمنزل وی شد و مال را بدو بنمود و گفت: کسی را که نعمتهای خدا را به سخره گیرد سزاوار است که حق تعالی آن‌ها را از او بازستاند و بزودی این مال از دست تو بشود و بازنگردد و چنان شد که او گفت؛ و بقراط گفته که عصای اسقلبیوس از خطمی بود و به گرد آن ماری نقش کرده بودند. جالینوس گوید که اسقلبیوس عصای خویش را از خطمی برگزید جهت مراعات اعتدال‚ چه خطمی در گرمی و سردی معتدل است و اسقلبیوس در امور خویش میانه می‌رفت و دیده نشد که وی عصایی جز از درختی معتدل بکار برد‚ و در گرد آن ماری حک کرده بود چه عمر مار از همه حیوانات بیشتر است‚ پس آن را نماد دانشی قرار داد که کهنه و فرسوده
اسقلبیوس بر ستونی از نور به هوا برشد. افلاطون در کتاب خود معروف به نوامیس آرد که روزی
امروزه عصای اسقلبیوس که به دور آن ماری پیچیده شده‌است، یکی از نمادهای پزشکی و داروسازی می‌باشد. داستان‌های مختلفی حول این عصا و مار ذکر شده‌است که یکی از آن‌ها این است که زمانی که اسقلبیوس مشغول معالجهٔ فردی بود که زئوس او را صاعقه زده بود ماری وارد اتاق شد و او مار را با عصایش کشت، سپس مار دومی به درون اتاق آمد و گیاهی را در درون دهان مار اول نهاد و بدین ترتیب مار زنده شد. اسقلبیوس از همان گیاه برای معالجهٔ آن فرد استفاده کرد.
جالینوس گوید صورت اسقلبیوس که در هیاکل یونان بود مردی را نشان می‌داد‚ با ریشی که به موی انبوه مزین بود وگوید چون در آن تأمل کردم او را قائم و مهیا و جامه فراهم آورده یافتم‚ و این شکل دلالت بر آن دارد که اطباء را سزاوار است که درجمیع اوقات به فلسفه بپردازند؛ و هم جالینوس گوید که در آن صورت اعضائی که کشف آن‌ها پسندیده نیست مستور مانده بود و اعضایی که در استعمال صناعت به کار است برهنه و مکشوف؛ و عصائی کژ از درخت خطمی در دست داشت و این دلالت کند بر آنکه کسی که به صناعت طب اشتغال ورزد به مرحله‌ای از سن رسیده باشد که محتاج به عصا بود و بر آن تکیه کند و نیز مقصود از عصا آن است که مردم را از خواب غفلت بیدار کند و اما ساختن عصا از خطمی از آنست که خطمی هر مرضی را طرد کند و براند.
اسقلبیوس به استشهاد همگان نخستین کسی است که طب را استخراج و استنباط کرده و گفته‌اند طب بر سبیل وحی بدو رسیده اما درباب حصر زمان او و زمان کسانی که پس از وی آمده‌اند گویند که بین او و جالینوس بیش از پنج هزار سال است و این دلالت می‌کند بر اینکه وی پیش از طوفان بوده‌است و هرچه که قبل از طوفان بوده‚ حقیقت آن شناخته نیست زیرا شاهدی از آن خبر نداده و کسانی که مدعی نسبت به اسقلبیوس شده‌اند‚ چنان‌که گویند بقراط از نسل اوست‚ کلامی است نادرست؛ زیرا اجماع جمهور آن است که نسل آدم منقطع شد مگر از فرزندان سه‌گانه نوح که سام و حام و یافث باشند‚ پس اتصال نسبی به اسقلبیوس اول صحیح نیست.