سیبه
معنی کلمه سیبه در فرهنگ معین
معنی کلمه سیبه در فرهنگ عمید
معنی کلمه سیبه در فرهنگ فارسی
ماخوذ از ترکی و آن خندقی باشد در پناه آن جنگ سازند
معنی کلمه سیبه در ویکی واژه
جملاتی از کاربرد کلمه سیبه
آن گه قوتی عظیم در وی پدید آید آن لعبت دوشیزه را بپاسد لذتی یابد که از دیگر جفتان چنان لذت نیافت، و هر بار که پیش وی باز شود او را دوشیزه یابد از اول بار نیکوتر و بکمالتر. پس آن لعبتها هر ساعتی برنگی باشند و دیگر جمالی نمایند، و همچنین سیبها دیگرگون شوند. بهشتی با خود گوید این لعبت نه آنست و این سیب نه آن! گمانش افتد که طعمش نیز بگشت چون طعم آن باز گیرد بداند که بطعم همانست و برنگ نه آن، اینست که میگوید: وَ أُتُوا بِهِ مُتَشابِهاً وَ لَهُمْ فِیها أَزْواجٌ مُطَهَّرَةٌ و ایشانراست در آن بهشت زنان آدمی، هر مردی را دو زن و حورا بر آن عدد که اللَّه داند. مصطفی ع گفت در بهشت عزب نیست و لکلّ رجل منهم زوجتان اثنتان یری مخّ سوقهما من وراء الثیاب.
آتوپی ممکن است ارثی باشد اگر چه تماس با مواد حساسیت زا یا محرک باید قبل از واکنش هایپرسنسیویتی رخ دهد. آسیبهای روانی مادرزادی در دوران جنینی نیز ممکن است یک شاخص قوی برای توسعه آتوپی باشد.
داستان این زن را نویسندگان متأخر، اووید و آپولودوروس، به تفصیل نوشتهاند، ولی این داستان بسیار کهن است و سابقهای بس طولانی دارد. در اشعاری که آن را به هزیود نسبت دادهاند، اما احتمالاً پس از وی سروده شده است، یعنی در اوایل قرن هفتم پیش از میلاد، از مسابقه دو و سیبهای طلایی سخن به میان آمده است. در ایلیاد نیز به دستهٔ شکارچیان کالیدونی اشاراتی شده است.
بر شاخساران سور بین، و آن سیبها چون نور بین سیبی به چشم دور بین، از روی جانان نیکتر
سنفیتون از دیرباز برای درمان زخمهای سطحی و کاهش التهاب رگ به رگ شدنها و استخوانهای شکسته مورد استفاده قرار میگرفته است. «آلانتوین»، که برای درمان زخمها خوب است ماده و ترکیب فعال ریشهها و برگهای هماور است. گیاه و برگ هماور حاوی اسید «روزمارینیک» نیز است که به کاهش التهاب و درمان آسیبهای وارده به عروق خونی ریهها کمک میکند.
در بعضی آثار است که بهشتی را خوانچه فرستند از یاقوت سرخ، دستار خوانی بر سر آن فرو گرفته از مروارید سپید مهر بر آن نهاده. چون سر آن باز کند سیبهای گوناگون بیند، در هر سیبی حورا چون لعبتی آراسته و عروسی نگاشته. حورا از آن سیب بیرون آید بهشتی سیب در دهان گیرد طعمی یابد شیرینتر و لذیذتر از هر چه در بهشت خورد.
یک تفاوت مهم دیگر هم وجود دارد. هیپوکسی شامل دو نوع مزمن و حاد است. نوع حاد که نتیجه یک رویداد یا یک بیماری حاد است و معمولاً در صورت عدم درمان، به مرگ یا آسیبهای نورولوژیک پایدار ختم میشود و نوع مزمن که میتواند نتیجه شرایط نامناسب زیستی و محیطی یا برخی بیماریهای مزمن (نظیر بیماریهای قلبی و ریوی یا برخی ناهنجاریهای مادرزادی) باشد. اما آنوکسی صرفاً یک وضعیت حاد است و آنوکسی مزمن نداریم؛ زیرا آنوکسی اگر بافتی باشد، به نکروز کامل بافت میانجامد و اگر مغزی باشد، سریعاً منجر به مرگ مغزی میشود.
و سخائه سکب السحاب و سیبه صوب المطر و کلامه ملک الکلام و فکره رب المکر
بو سهل آمد و پیغام امیر آورد که خداوند سلطان میگوید: خواجه بروزگار پدرم آسیبها و رنجها دیده است و ملامت کشیده. و سخت عجب بوده است که وی را زنده بگذاشتهاند؛ و ماندن وی از بهر آرایش روزگار ما بوده است، باید که درین کار تن در دهد که حشمت تو میباید، شاگردان و یاران هستند، همگان بر مثال تو کار میکنند تا کارها بر نظام قرار گیرد. خواجه گفت: من نذر دارم که هیچ شغل سلطان نکنم، امّا چون خداوند میفرماید و میگوید که سوگندان را کفّارت کنم، من نیز تن دردادم. امّا این شغل را شرایط است. اگر بنده این شرایط درخواهد تمام و خداوند قبول فرماید، یکسر همه این خدمتکاران بر من بیرون آیند و دشمن شوند و همان بازیها که در روزگار امیر ماضی میکردند، کردن گیرند و من نیز در بلای بزرگ افتم. و امروز که من دشمن ندارم، فارغ دل میزیم. و اگر شرایطها در نخواهم و بجای نیارم، خیانت کرده باشم و بعجز منسوب گردم و من نزدیک خدای، عزّوجلّ، و نزدیک خداوند معذور نباشم. اگر چنانچه ناچار این شغل مرا بباید کرد، من شرایط این شغل را درخواهم بتمامی؛ اگر اجابت باشد و تمکین یابم، آنچه واجب است از نصیحت و شفقت بجا آرم.
رخنه ها کز سیبه در مغز زمین انداختند از برای دفنشان روز یورش آمد به کار
دیم دیون مسیبه نه گلدی غلام گوردوم آغلار گوزیله گلدی
و لقد غلطت فعن فواضل سیبه یعطی و یطلق راتب الایام
احتمالاً پیوند مغز استخوان یا پیوند سلولهای بنیادی خونی است که درمان آخری آسیبهای مغزی را هم بهتر میکند.
زین درخت آن برگ زردش را مبین سیبهای پختهٔ او را بچین
تصدقت شوم: همه وقت الطاف حضرت والا افزون از عد ستاره بود و خجلت چاکر قدیمی زیاده از حد شماره؛ تا این بار که فیض حضور بر سیبل عبور مقدور شد، پایه بخت فدوی اوجی گرفت و دریای فضل و کرم والا موجی زد که بیک جزر و مد خجلت های بیش از حصر و حد را کلا و طرا محو منسی ساخت و هم رکابی امام ویردی بیک که با خلعت و ارمغان در منزل ارمغانی رسید پیر غلام را در محنت شرمساری در کمال سبک باری دید. اما از راه یگانگی و رسم خواجه تاشی دور نیست که بر خود فرض کند و صریحا عرض نماید که: اگر بار دیگر نیز این موج احسان اوج گیرد بیم آن است که وجود نابود پیر غلام را نحو و معدوم سازد. چرا که تا حال شرمندگی و خجلت های فراوان و انبوه مثل پشته و کوه، موجود بود که سیبه و سنگری قوی برای وجود ضعیف میشد، حالا که سیبه و بدنه نیست، هر چه بزنند بسینه و بدن میخورد.