معنی کلمه دندان زدن در لغت نامه دهخدا
گر تو ای شاه مرا در دهن شیر کنی
تا مرا گاه طپانچه زند و گه دندان.فرخی ( از آنندراج ).امتحان بیکارباشد آن دل چون سنگ را
بیضه فولاد مستغنی است از دندان زدن.صائب ( از آنندراج ). || آزار رساندن. گزند رساندن :
آتش ابراهیم را دندان نزد
چون گزیده حق بود چونش گزد.مولوی. || ضربه زدن با دندان ( در فیل ) : فیل دندان بزد و او را به دو نیم کرد. ( تاریخ بیهقی ). || مقابله و برابری کردن. کنایه از برابری کردن است. ( برهان ) ( ناظم الاطباء ) :
ای بسا خصم که با شیر همی زد دندان
خدمت او به ضرورت ز بن دندان کرد.امیرمعزی ( از آنندراج ).|| خصومت ورزیدن و کینه خواستن. ( ناظم الاطباء ) ( از انجمن آرا ) ( برهان ). کنایه از جنگ کردن است. || خوردن. ( از آنندراج ). با نوک دندان پاره ای از چیزی را کندن و خوردن. ( یادداشت مؤلف ). || چسبیدن. ( ناظم الاطباء ) ( از برهان ).