شباک

معنی کلمه شباک در لغت نامه دهخدا

شباک. [ ش ُب ْ با ] ( ع اِ ) گیاهی است مانند گیاه دلبوث و شیرین تر از آن. ( منتهی الارب ). گیاهی است چون دلبوث. ( از اقرب الموارد ) ( از آنندراج ). || هرچه از نی و مانند آن که در هم نهاده باشند بر صنعت بوریاها. شباکه ، یک پاره از آن. ( منتهی الارب )( از اقرب الموارد ) ( از آنندراج ). || دوالهای در هم آمده میان چوبهای کج محمل. ( منتهی الارب ) ( از آنندراج ). || پنجره که در آن چوبها یا آهنهای برهم نهاده نصب کنند چون خمیدگی های محملها، ازتداخل و در هم آمدن پوست بزغاله. ج ، شبابیک. ( از اقرب الموارد ). رایته ینظر من الشباک ؛ او را دیدم که از پنجره نگاه میکرد. ( از اقرب الموارد ) :
نور روی یوسفی وقت عبور
درفتادی در شباک هر قصور.مولوی.|| دام. آنچه از چوب و آهن و جز آن بر شکل دام سازند و به جایی نصب کنند. ( منتهی الارب ). دام شکارگر. ( از اقرب الموارد ). || شکارگران. گویا جمع شابک است چون قاری و قراء. گویند: رایت الشباک علی الماء؛ دیدم که ایشان شکارگرانند با دام. ( از اقرب الموارد ).
شباک. [ ش ُب ْ با ] ( اِ ) قبه شباک ؛ قبه ای بوده است مشبک و خلیفه گاه بیعت بر کرسی می نشست و در بیرون منبری می نهادند و وزیر بر منبری میشد و استادالدار به یک پایه زیرتر و از مردمان برای خلیفه بیعت می ستدند. ( از یادداشت مؤلف ). رجوع به استادالدار و استاذالدار شود.
شباک. [ ش َب ْ با ] ( ع اِ ) سوراخ گنده. ( غیاث اللغات ). ظاهراً به معنی پنجره است.
شباک. [ ش ِ ] ( ع اِ ) ج ِ شبکة. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). رجوع به شبکة شود.
شباک. [ ش ِ ] ( اِخ ) نام جایگاهی است از طرف راست مصعد به مکه از سوی واقصه بطرف مغرب بر هفت میلی. ( از معجم البلدان ).
شباک. [ ش َب ْ با ] ( اِخ ) نام جایگاهی است بر چندین میل از راه حاجیان بصره در نزدیکی سَفوان. ( از معجم البلدان ).
شباک. [ ش ِ ] ( اِخ ) نام جایی است در بلاد غنی بن اعصر میان ابرق عزاف و مدینه. ( از معجم البلدان ).
شباک. [ ش ِ ] ( اِخ ) ( یوم الَ... ) نام روزی ( وقعه یی ) از روزهای عرب جاهلیت است. ( از معجم البلدان ).
شباک. [ ش َ ] ( اِخ ) ( ... بنی الکذاب ) جایگاهی است در نواحی مدینه. ( از معجم البلدان ).

معنی کلمه شباک در فرهنگ معین

(ش ) [ ع . ] ج . شبکه ، ۱ - دام های صیادان . ۲ - زمین چاه دار.

معنی کلمه شباک در فرهنگ عمید

= شبکه

معنی کلمه شباک در فرهنگ فارسی

( اسم ) ۱ - هر چیز سوراخ سوراخ . ۲ - پنجره و روزنه سوراخ سوراخ . ۳ - تور ماهیگیری . جمع : شباک شبکات . یا شبکه جاسوسی . دسته های جاسوسان با تشکیلات خاص که در کشوری به جاسوسی اشتغال ورزند .
سوراخ گنده ظاهرا بمعنی پنجره است

معنی کلمه شباک در ویکی واژه

شبکه ؛
دام‌های صیادان.
زمین چاه دار.

جملاتی از کاربرد کلمه شباک

و آنگه از آفت دد و دام خالی‌الاطراف و از فساد و زحمت سباع و سوامّ فارغ‌الاکناف. اگر رای کنی، آنجا رویم و ما هر دو بمصاحبت و مصادقت یکدیگر بر غادتِ عیش و لذاذتِ عمر زندگانی بسر بریم. خر را این سخن بر مذاق وفاق افتاد و با شگال راهِ مشایعت و متابعت برگرفت. شگال گفت: من از راه دور آمده‌ام، اگر مرا ساعتی بر پشت گیری تا آسایشی یابم، همانا زودتر بمقصد رسیم. خر منقاد شد. شگال بر پشتِ او جست و میرفت تا بنزدیکی آن بیشه رسید. خر از دور نگاه کرد، گرگی را دید، با خود گفت: ع، تأتِی الخُطُوبَ وَ أَنتَ عَنهَا نَائِمٌ ؛ ای نفسِ حریص، بپایِ خود استقبالِ مرگ میکنی و بدستِ خویش در شباک هلاک می‌آویزی؟
مرغهای جان آید در شباک تن افتد در بلا شود پخته زانکه بی بلا خام است
بسا شباکه نشستم ز شام تا گه بام به نوک خامه نمودم ز خواجه دفع خطر
رمح او کز انامل عدل است هفت اندام ظلم را شباک
درما فکنده دانهٔ از مهر خویشتن تا کاینات جمع شود در شباک ما
بجان پاک تو ای خواجه احمد شباک که همچو جان توام بانو پاک از دل پاک
نور روی یوسفی وقت عبور می‌فتادی در شباک هر قصور
از خلیل آن بحر نور تابناک می دمیدندی چو عنبر از شباک
در خطهٔ ری بس شباکه بود در باغ صبا خورد و خواب من
تابی ز آفتاب بخاک آمد از شباک خود بودی آفتاب چو شد پرده منکشف