شترسوار

معنی کلمه شترسوار در لغت نامه دهخدا

شترسوار. [ ش ُ ت ُ س َ ] ( ص مرکب ) که بر شتر نشیند. راکب شتر. اشترسوار. آنکه بر شتر سوار گردد. ( ناظم الاطباء ): رَکوب و راکِب ؛ شترسوار. ( منتهی الارب ). که شتر مرکب دارد :
ناگه سیهی شترسواری
بگذشت بر او چو تند ماری.نظامی.شترسواری گفتش ای درویش کجا میروی. ( گلستان سعدی ). رَکب و رَکبَة؛ شترسواران. ( منتهی الارب ). و رجوع به اشترسوار شود.

معنی کلمه شترسوار در فرهنگ فارسی

( صفت ) آن که بر شتر سوار گردد .

جملاتی از کاربرد کلمه شترسوار

آنجا چو رسید از کناری بیرون آمد شترسواری
عجز جز زیر پاکجا تازد سایه آخر شترسوار نبود
مه اشترسوار من که شد رخش فلک پستش خوش آن رهرو که در قید مهار مهر دل بستش
جمعی که پاس محملشان داشت جبرئیل گشتند بی‌عماری و محمل، شترسوار
همه زار گردند و اشترسوار در این دشت با گوش بی گوشوار
وز بعد مهد عصمت ما را شترسواری بی محمل و عماری
بانگ رحیل غلغله در کاروان فکند شد بانوان پردۀ عصمت شترسوار
شاهِ شترسوار چو لشکرکشی کند باشد پیادهٔ عقبِ لشکر آفتاب