بفرمائید

معنی کلمه بفرمائید در ویکی واژه

(محترمانه): بخورید، میل نمایید. در تعارفات داخل شوید، قابلی ندارد، اول شما وارد شوید.

جملاتی از کاربرد کلمه بفرمائید

چندی است این حکایت را شنیده بودم، باور نمی کردم، این روزها از مخدومی حاجی میر شاهمدد پرسیدم و از احمد نیز شهادت طلبیدم، تفصیلی گفت، چندان با قول حاجی منافات نداشت. تنخواه به نور چشمی آقا حسین ندادن، فهمیدم چرا حق با جناب شماست، ولی حبس تنخواه خوش نیست. نوعی که عرض کردم البته عمل کنید که صلاح دنیا و آخرت طرفین این است. خدمات را بفرمائید.احمد را در ارادت بالاستحقاق نسبت به شما پنجاه ساله نایب خود دیدم از او راضی شدم، خدا از هر دو راضی باد.
نواب خسرو میرزا را با وصف آن رفتار که بگریبادوف شد نوعی اعزاز نمودند که به هیچ شاهزاده فرنگستان نشده بود، تلافی آن را ان شاءالله تعالی شما باین ایلچی که آمده است بفرمائید؛ آدم بسیار خلیق صادقی است، مفسد وبد ذات و متفرعین نیست؛ بخصوصه با شما طوری معتقد و مخلص شده که فوق آن ممکن نیست؛ البته کاغذ و تعارف سرکار در راه ها باو برسد بسیار بجاست. اگر فرمانی بسرافرازی او یا محمدحسین خان که او ببیند صادر شود و بداند که مراحم شاهنشاهی شامل حال اوست نورا علی نور خواهد بود.
و مخفی نماند که صفت زهد، یکی از منازل راه دین، و بالاترین مقامات سالکین است پروردگار عالم جل شانه در کتاب کریم خود می فرماید: «ولا تمدن عینیک الی ما متعنا به أزواجا منهم زهرة الحیوة الدنیا لنفتنهم فیه» خلاصه معنی آنکه «چشم مدار به سوی آنچه ما داده ایم، از زینتهای زندگانی دنیا به بعضی از اصناف مردم تا امتحان نمائیم ایشان را و آزمایش کنیم» و دیگر می فرماید: «و من کان یرید حرث الدنیا نؤته منها وما له فی الاخرة من نصیب» یعنی «هر که حاصل دنیا را بخواهد ما به او می دهیم، و دیگر در خانه آخرت نصیبی از برای او نیست» و از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم مروی است که «هر که داخل صبح شود و فکر او کار دنیا، و همت او مقصور بر دنیا باشد، خدا بر او کار را مضطرب و متفرق می سازد و شغل او را پراکنده می کند و فقر او احتیاج او را در مقابل او می دارد و از دنیا زیادتر از آنچه از برای او مقدر شده است به او نمی رساند و هر که داخل صبح شود و فکر و همت او امر آخرت باشد، خدا امر او را جمع می سازد و شغل او را از برای او محافظت می کند و دل او را غنی و بی نیاز می گرداند و دنیا را ذلیل و خوار به نزد او می آورد» و فرمود که «هر بنده را دیدید که خدا به او خاموشی و زهد در دنیا عطا فرموده است به او تقرب جوئید که به او القای حکمت و دانائی از مبادی فیاضه می شود» و نیز فرمود که «هر که خواهد خدا علمی به او دهد بی آنکه درس بخواند، و هدایت کند بی آنکه راهنمائی با او باشد، پس در دنیا زهد کند و از دنیا قطع علاقه نماید» و نیز از آن حضرت مروی است که فرمود: «دل از دنیا بردار تا خدا تو را دوست دارد و دل از آنچه در دست مردم است بردار، تا تو را دوست دارند» و نیز از آن حضرت مروی است که «زود باشد که بعد از من طایفه ای بیایند که پادشاهی از برای ایشان مستقر نباشد مگر به قتل و تجبر، و غنی از برای ایشان حاصل نگردد مگر به بخل و دلتنگی، و محبت به یکدیگر هم نرسانند مگر به متابعت هوا و هوس؛ آگاه باشید که هر که آن زمان را دریابد و به فقر صبر کند و حال آنکه قدرت بر فراهم آوردن مال داشته باشد، و بر دشمنی مردم با او صبر کند با وجود آنکه قدرت بر محبت ایشان داشته باشد، و بر ذلت و خواری صبر نماید با وجود اینکه بر اخذ کردن عزت قادر باشد، و این همه را به جهت خدا کرده باشد خدای تعالی ثواب پنجاه صدیق به او کرامت فرماید» و فرمود که «هرگاه نور داخل دل شود سینه گشاده و وسیع می گردد عرض کردند که نشانی از برای این هست؟ فرمود: بلی، پهلو تهی کردن از سرای غرور، و رو آوردن به خانه بهجت و سرور، و مستعد مرگ شدن پیش از رسیدن آن» روزی فرمود که «از خدا شرم کنید همچنان که باید؛ عرض کردند که ما شرم می کنیم از خدا؛ فرمود: پس چرا می سازید چیزی را که در آن مسکن نمی کنید؟ یعنی زاید بر سکنای شما است و چرا جمع می کنید چیزی را که نمی خورید» جماعتی بر آن حضرت وارد شدند و عرض کردند که «ما از اهل ایمانیم حضرت فرمود علامت ایمان شما چیست؟ عرض نمودند که چون بلائی به ما رو داد صبر می کنیم و چون نعمتی به ما رسید شکر می نمائیم و راضی هستیم به قضای الهی و دشمنان خود را به مصیبتی که به ایشان رسد شماتت نمی کنیم حضرت فرمود: هرگاه چنین هستید پس جمع مکنید چیزی را که نمی خورید و بنا نکنید آنچه را که در آن ساکن نمی شوید و بر چیزی که عاقبت باید گذاشت و رفت دل مبندید و رشک و حسد بر یکدیگر مبرید» مروی است که «روزی بعضی از زنان آن حضرت از بسیاری گرسنگی که از آن حضرت مشاهده نمود به گریه آمد و عرض کرد: یا رسول الله آیا از خدا نمی طلبی که تو را طعامی فرستد؟ فرمود به آن خدائی که جان من در قبضه قدرت اوست که اگر از خدای خود مسئلت کنم که کوههای دنیا را طلا کرده و هر جا که روم با من روانه کند، هر آینه می کند و لیکن من اختیار کردم گرسنگی دنیا را بر سیری آن و فقر دنیا را بر غنای آن و حزن و اندوه آن را بر فرح و شادمانی آن به درستی که دنیا سزاوار محمد و آل محمد علیه السلام نیست و خدا از برای پیغمبران أولوالعزم راضی نشد مگر صبر بر ناخوشیهای دنیا، و کناره کردن از لذات آن پس از برای من راضی نشد مگر اینکه تکلیف کرد مرا به آنچه بر ایشان تکلیف کرده و گفت: «فاصبر کما صبر أولوا العزم من الرسل» یعنی «صبر کن همچنان که اولوا العزم از پیغمبران صبر کردند» به خدا قسم که چاره ای بجز اطاعت او ندارم و به خدا قسم که صبر می کنم به قدر توانائی و طاقت خود همچنان که ایشان صبر کردند» و فرمود که «پیغمبران پیش از من بودند که بعضی از ایشان به فقر مبتلا شدند، به نحوی که بجز عبائی نیافتند و بعضی مبتلا به شپش شدند، و این را دوست تر داشتند از اینکه خدا دنیا را به ایشان عطا نماید» و فرمود که «ایمان بنده کامل نیست تا آنکه گمنامی را دوست تر از شناسائی و شهرت داشته باشد و کم چیزی را دوست تر از بسیاری مال داشتن داشته باشد» و از آن حضرت مروی است که «پروردگار به من فرمود که اگر خواهی سنگهای مکه را از برای تو طلا کنم؟ عرض کردم: خداوندا می خواهم که یک روز گرسنه باشم و یک روز سیر، تا در روز گرسنگی تو را بخوانم و تضرع کنم و در روز سیری حمد و سپاس تو را به جا آورم» و مروی است که «آن حضرت روزی با جبرئیل از مکه بیرون آمد، به کوه صفا بالا رفتند، آن حضرت به جبرئیل علیه السلام فرمود که به خدائی که مرا به حق مبعوث کرده است که در این شام از برای آل محمد نه کف گندم برشته ای است نه قدری آرد جو هنوز سخن آن حضرت تمام نشده بود که ناگاه از آسمان صدا و زلزله عظیمی ظاهر شد، به نحوی که حضرت ترسیدند فرمود که مگر قیامت برپا شد؟ جبرئیل عرض کرد که یا رسول الله این صدای شهپر اسرافیل است که بر تو نازل می شود پس اسرافیل آمد و عرض کرد که خدای تعالی سخن تو را شنید، مرا با همه کلیدهای روی زمین به نزد تو فرستاد و مرا امر فرمود که آنها را به خدمت تو بیاورم و به تو عرض کنم که چنانچه خواهی همه کوههای خطه تهامه را از برای تو زمرد و یاقوت و طلا و نقره کنم؟ «فان شئت نبیا ملکا و ان شئت نبیا عبدا» پس اگر خواهی پیغمبری باش پادشاه و اگر خواهی پیغمبری باش بنده» پس حضرت فرمود که جبرئیل اشاره کرد که تواضع و فروتنی کن از برای خدا حضرت فرمود: می خواهم پیغمبری باشم بنده و پادشاهی را نمی خواهم» حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلم گفت که «خدای تعالی فرمود: بهترین و پرنفع ترین دوستان من در نزد من مردی است سبکبار، که از نماز خود لذت بیابد و عبادت پروردگار خود را نیکو به جا آورد و در میان مردم گمنام باشد و روزی به قدر کفاف و قناعت به او برسد و بر این صبر کند و چون مرگ بر او وارد شود هم میراث او کم باشد و هم گریه کنندگان بر او» «روزی آن حضرت با جمعی از اصحاب به شتر چرانی گذشتند، شخصی به نزد او فرستادند و شیر طلبیدند آن شخص گفت: شیری که در ظرف دارم از برای شام قبیله است و آنچه در پستانهای شتر است به جهت صبح فردای ایشان است حضرت فرمود: خداوندا مال و اولاد این مرد را زیاد کن و گذشتند و به شبانی رسیدند، کسی را نزد او فرستاد شیر خواستند آن شبان آنچه شیر در پستانهای گوسفندان بود دوشید و با آنچه در ظروف خود داشت جمع کرده با گوسفندی به خدمت حضرت فرستاد و گفت: این قلیلی بود که فرستاد، چنانچه بفرمائید از این بیش می فرستم حضرت او را دعا کرد و فرمود: خداوندا به قدر کفاف و قناعت به او روزی کن کسی عرض کرد: یا رسول الله آن شخص که فرموده تو را رد نمود دعائی کردی که اکثر ما طالب آن هستیم و آن را که خدمت گذاری کرد، دعائی فرمودید که همه از آن کراهت داریم؟ حضرت فرمود: چیز کمی که با آن کفایت و قناعت باشد بهتر است از بسیاری که آدمی را مشغول و گرفتار سازد» حضرت امیرالمومنین علیه السلام فرمود که «مردم سه طایفه اند: زاهد و صابر و راغب اما زاهد، همه غمها و شادیهای دنیا را از دل خود بیرون کرده نه به چیزی که از دنیا به او برسد شاد می شود و نه از چیزی که از دست او بیرون رود محزون می گردد پس او همیشه در استراحت است و اما صابر، دل او دنیا را می خواهد، و طبع او رغبت دارد اما هر وقت از برای او میسر شد خود را از آن نگاه می دارد، چون بدی عاقبت آن را می داند و اگر بر دل او مطلع گردی تعجب خواهی کرد از خودداری و پیش بینی و فروتنی او.
این عیب ندارد. اگر تفقد بفرمائید دلجوئی خواهد شد و بسیار بسیار خوب است.
مسطورات شما کلا مفرح روح است و بشارت فتوح، روح و ریحان و جنه نعیم، لاشک اگر بر وفق علم شما در این مملکت عمل شود، کارها بر حسب مراد خواهد بود، ولیکن غافلید که فراهم کردن اسباب چه قدرها مرارت دارد، خصوصا طاعون پارسال و سفر دو سال نوکر و رعیت، آذربایجان را ضرب کامل زده و قحط و غلای خراسان ملتزمین و رکاب والا را از بضاعت انداخته. حالا که اول بهار است ملبوس و مواجب و چادر و اسقاط دواب باید داد یا جواب. راست بفرمائید ببینم کدام یکی از این دو تا را میدهید؟
گله فرموده بودید که چرا رقیمجات مشفقانه را بعرایض صادقانه جواب نکرده ام؟ مگر خود هنوز ندانسته اید که فرمایشات سرکار همه عین صواب است و مسئله بی جواب. اگر شما ببنده مخلص رقیمه ننویسید و رشحات کلک گهربار را از مخلصان امیدوار دریغ بفرمائید، جای رنجش و گله هست. بر خلاف من که هر چه زحمت ندهم خوب تر است. خوبرویان را شاهدی سزواراست و زشت رویان را مستوری. چهره زشتان چندان که محبوب تر باشد، مرغوب تر افتد. طیب عنبر هر چند مکرر گردد دلکش تر است و بوی سیر هر قدر ضایع تر شود ناخوشتر. اگر من بالمثل خدام مخادیم گرامی را از روایح کریهه پیاز و سیر رنجه و دلگیر نسازم، راحتی برایشان خواسته ام و زحمتی کاسته.
در باب صاین قلعه باید بفرمائید که امیر در تبریز کرده بود؛ ما چون خود رفتنی بودیم عمل او را برهم نزدیم. ماکو را بجهانگیر میرزا داده؛ محمد باقرخان که مرده، قراچه داغ را هم داد و ستد مالیات بسلطان مراد میرزا گذاشته. این ها همه را باید برهم زد انشاالله. اما چون رفتنی هستیم چه لازم که از حالا جار بکشیم. والسلام
و از حاجی و عالیجاه مخدومی بسیار شاکی بوده و چون شاه گفتگوها را محول بورود من فرموده اند هنوز حرفی از این مقولها ه عرض نرسیده؛ باز از زیارت مراجعت نفرموده اندو امیدواریم بفضل خدا امری که خلاف صلاح باشد اتفاق نیفتد. من از مقوله برادری و برابری در باب بابان و حیدرانلو و سبیکی دست برنمی دارم و کورک را هم قبول نمیکنم و ید تصرف را دلیل شرعی میکنم و نارضائی ضدین که عبدالله پاشا و محمود پاشا باشند عذر قرار میدهم و اول وهله چون قاسم آقا همه جا نیک گوئی نکرده و ازین سیاق ها حرف خواهم زد، بل که بر سر این که حاجی هم آن جا بماند ایستادگی میکنم و بر سر این که هرچه عالیجاه مخدومی کرده صلاح هر دو دولت بوده نهایت پاداری خواهم کرد و ثابت میکنم و صلاح نمیدانم که حالا که وزیر از ماها شاکی شده حاجی را از آن جا بردارند. باید آدم وزیر از طهران خایب و خاسر مراجعت کند و سرو کار ان شاءالله تعالی بدر خانه نایب السلطنة بیفتد، بعد ذلک اگر حاجی را برمی دارند نه بردارند؛ و صد هزار منت بر سر وزیر بگذارند. علی العجاله در باب برداشتن حاجی و قبول کورک تامل بفرمائید تا خبر من از طهران برسد و شاه مراجعت کند و گفتگو با آدم وزیر شود و چیزی بفهمم و بدانم چه باید کرد؟ والسلام