معنی کلمات حرف "ب" - صفحه 3
- بزرگ سال
- برونشیت
- برونسو
- برهوت
- برهم آمیختن
- بیسیک
- بیشتر شدن
- بیشرف
- بیصدا
- بیمیلی
- بیدستان
- بازخیز
- بازسازی حرکت
- بازنشانی
- بازگرفتن
- بازیگر اصلی زن
- بومهن
- بگو مگو
- بگونیا
- باب دندان
- باب شدن
- بابابزرگ
- بابالا
- بابانی
- بابك
- باتمان
- باج بگیر
- باج خانه
- باجناق
- باد موافق
- باد نشسته
- باد گرانی
- باد گرفته
- بادامزمینی
- بادبر
- بادبند
- بادتند
- بادخیز
- باددار
- بازتابه
- بازتدفین
- بازخانه
- بازخرید
- بازخورد منفی
- بازداشتنی
- بازدن
- بازده کاتد
- بازرجان
- باشلی
- باشماق
- باشمشیر
- باشهامت
- باصریها
- باغ شیرین
- بافت آواربنیاد
- بافتآسیبشناسی
- بافراست
- بالنسبه
- بالنتیجه
- بالماسکه
- بالروگ
- بالتبع
- بالاسری
- بالارس
- بالاتفاق
- بالابالا
- بالا تنه
- باد بودن
- باد بالارو
- باد ارد
- باحورا
- باحجاب
- باحال
- باایمان
- باانصاف
- بااطلاع
- بائوباب
- بارآوری
- بار قندخونی
- بار سطحی
- بار رزمی
- بار دستی
- بار بستر
- بادی بیلدینگ
- بادگشت
- بادکند
- بادپناه
- بارزیت
- بارداری ناخواسته
- بارخانه
- بارحه
- بارانداز
- بازآورده
- برتاختن
- بربریت
- برانگیزش
- با آب و رنگ
- بادسرد
- بادرفت
- باد عقیم
- باد جستی
- باآبرو
- با هم آمدن
- باد دره
- بانوی زمین
- بانمک
- باند پرواز
- باند بسامد
- بامزد
- بامحبت
- بالگردنشین
- بال پایه
- بال محدود
- بارمایه
- بارنگ
- بارونت
- بارونها
- باري
- بارکاس
- بارکد
- بارگنج
- بارگیری مجدد
- بارین
- بارفیکس
- بارشو
- بارش شهاب
- بارسنجی
- باده گساری
- باده پخته
- بادغر
- بادزده
- باد مسیر
- بازار داشتن
- بازاریابی اجتماعی
- باسلیقه
- باسری
- باستاناخترشناس
- باستانشناختی
- باستان نامه
- بازیگر مکمل مرد
- بازیگر مکمل زن
- بازی چوگان
- بازگو کردن
- بازچیدن
- بازپیوندخواه
- بازسازی بافت
- بازسازی استخوان
- بازبان
- باسمه ای
- بازی مساوی
- بازو گشادن
- بازنمایی تصویر
- بازسازی تصویر
- برادر خوانده
- برادرانه
- بحران صرعی
- بتفاریق
- ببم
- بایقوش
- بایدر
- باگذشت
- باکوره
- باکله
- باکلان کوتوله
- باکتریولوژی
- باکارا
- باپیر
- باوله
- باورکردنی
- باوجدان
- باواسط
- باهیبت
- باهار
- بال 2
- باقیمانده شنوایی
- باقوت
- باقلوا
- بافکار
- بافه
- بافضیلت
- بازوکا
- برد سیر
- برخي
- برخورددهنده
- برخه
- برج سازی
- برج آرامگاهی
- برترین بازیکن
- برتری هوایی
- برانکار
- برافزا
- برادر اندر
- برآوردنی
- برآسودن
- برآخت
- بر در نشسته
- بر خرک
- بر باد رفتن
- بدگواری
- بدکند