معنی کلمه بازرنگی در لغت نامه دهخدا
سپاهی ز استخر بی مر ببرد
بشد ساخته تا کند جنگ کرد
چو شاه اردشیراندر آمد به تنگ
پذیره شدش کرد بی مر به جنگ.( از جلد هفتم شاهنامه ).بنا بر مسطورات فارسنامه یکی از عشایر شبانکاره «رم البازنجان » بوده که همان بازرنگی است و مسعودی در مروج الذهب آنجا که طوایف کرد را برمی شمارد نام مادنجان را ذکر کرده است. در التنبیه و الاشراف هم هنگام شمردن عشایر کرد، نخست عشیره بازنجان را نام میبرد. ( کرد و پیوستگی نژادی و تاریخی او ص 167 و 169 ). درآغاز قرن سوم میلادی... شهر استخر بدست گوچیهر از سلسله بازرنگیان افتاد، ( ویکاندر کلمه وازرَنگ را عنوان امرای پارس میداند. ساسان با زنی از خانواده بازرنگی که نامش ظاهراً «دینگ » بوده وصلت کرد. ( ایران در زمان ساسانیان ص 106 ).