بی خیال

آسمان آبی خیال، آوازِ قو، باد، باغ سبز، برجِ سکوت، تابستان سرد، تنهایی تلخ، جادهٔ نمناک، چشم اسفندیار، چنگار، دیروز امروز فردا، روح، رؤیاها، سال اسب، شبانه‌ها، میراث، وسوسهٔ سیب (چاپ اول ۱۴۰۱ نشر واژه‌های کاغذی)، داستان بلند روزگارِ رفته و و (هوشی در مکتب‌های هنری از دوران باستان تا دوران مدرن

دل ز سودای کسی بی غم مباد بی خیالت خاطرم خرم مباد

گفتم: شبی خیال تو نزدیک من رسید؟ گفت: اوحدی، به خواب توان دیدن این خیال

ز فکر مرغ چمن نیست غنچه فارغبال سری که بر سر زانوست، بی خیالی نیست

بی خیال روی او نقشی نبیند چشم ما بی هوای عشق او در کوه سنگی هست نیست

خنده ای کن که بی خیال لبت درد خسرو ندید دارویی

دل بی خیال طایر شهپر بریده است بی فکر روح پای به دامن کشیده است

ترا که نیست خیالی به خواب رو صائب من آن نیم که مرا بی خیال خواب آید

به هر حالی که می باشم نباشم بی خیال تو وگر بی تو دمی بودم پشیمانم به جان تو

می زند بر گردنش محراب شمشیر از دو رو بی خیال ابرویش هر کس که طاعت می کند

دمی وصال تو از هر چه در جهان خوشتر شبی خیال تو از ملک جاودان خوشتر