به جا آوردن
معنی کلمه به جا آوردن در ویکی واژه
انجام دادن.
جملاتی از کاربرد کلمه به جا آوردن
و اما فواید آخرتی آن، سه نوع است: اول اینکه صرف خود نماید از برای به جا آوردن عبادات، و قوت یافتن بر طاعات، و ستر عورت، و جهاد و حج و امثال اینها.
و بعد از آن در خصوص هفت عضو خود که چشم و زبان و گوش و دست و پا و شکم و فرج است به نفس خود سفارش کند و وصیت نماید و آنها را به او سپارد، زیرا آنها رعایا و خدمتکاران نفسند در تجارت، و بدون آنها تجارت نفس صورت نمی گیرد پس سفارش کند آن را به محافظت آنها از معاصی که به آنها تعلق دارد و به کار بردن آنها در آنچه از برای آن خلق شده اند و سفارش بلیغ نماید به نفس خود در خصوص به جا آوردن طاعاتی که هر شبانه روزی باید کرد و اینها همه سفارش و عهدی است که هر روز با نفس باید کرد و لیکن بعد از آنکه به کثرت شرط و مراقبه، عملی عادت آن شد یا به ترک معصیتی عادت کرد که دیگر مظنه ترک آن عادت یا ارتکاب آن معصیت در حق آن نمی رود احتیاج به سفارش و شرط در آن عمل نیست.
پیش از نیابت سلطنت اولین اقدام ناصرالملک برای ایجاد تفاهم بین شاه و مجلس این بود که شاه و شاهزادگان بلافاصله در مجلس حضور یابند و برای حفظ مشروعیت و صیانت از قانون اساسی سوگند وفاداری به مشروطیت یاد کنند. محمدعلی شاه از این پیشنهاد ناصرالملک استقبال کرد و قرار شد مجلس روزی برای سوگند شاه و شاهزادگان تعیین کند؛ لذا شاه و شاهزادگان در روز نوزده آبان ۱۲۸۶ در مجلس حضور یافتند و این سوگند را به جا آوردند.
پس از آزادسازی خرمشهر رزمندگان ایرانی در اولین اقدام، در مسجد جامع خرمشهر نماز شکر به جا آوردند. با انتشار خبر این پیروزی در سطح کشور موجی از شادی و سرور سراسر ایران را فراگرفت، به طوری که مردم در سرتاسر کشور به خیابانها رفته و به شادی و پخش شیرینی پرداختند.
شکر عزت هرقدر باشد به جا آوردنیست بوسه داد اول رکاب آنکسکه بر مرکب نشست
و از آنچه مذکورشد ظاهر شد که اگر علاج قطع وساوس و خواطر بالمره ممکن باشد نمی شود مگر با به جا آوردن سه امر:
گر زر و گر خاک ما را بردنیست امر فرمانده به جا آوردنیست
از استاد لی لا ثمری بافتن را آموخت. دستگاه بافت وسیله تازهای برای بیان نقشهایش بود. بومهایش را میبافت و به جای دیوار بر تن میزد. جدا از جذابیتهای این کار، قدمت آن برایش مقدسش میکرد. از استاد نسرین کیهان تاریخ و اسطوره بافتن را آموخت. نخست، بافتن برایش قدم زدن در جهان خیال و رؤیا بود. اما با یادگیری پیشینه آن، مانند به جا آوردن مراسم آیینی، جهانی از اسطورهها و ریشهها را به رویش گشود.
ضد این صفت، اهتمام داشتن در قضاء حوائج مسلمین، و سعی در اعانت و برآوردن مهمات ایشان است و این، از صفات شریفه، و ثواب به جا آوردن آن بی حد و نهایت است.
و آن عبارت است از بیرون رفتن از اطاعت پروردگار و عبادت او و ضد آن، طاعت کردن و به جا آوردن انواع عباداتی است که در شریعت مقدسه وارد شده است.
نهم: آن که به شانه کند برای چشم مردمان، نه برای به جا آوردن سنت.
در ظهر، حسین و یارانش نماز ظهر را به صورت نماز خُوف به جا آوردند. بعد از ظهر، سپاهیان حسین، به شدت تحت محاصره قرار گرفتند. سربازان حسین پیش رویش کشته میشدند و کشتار هاشمیان نیز که تا آن لحظه وارد میدان جنگ نشده بودند، شروع شد. اولین فرد هاشمی که کشته شد، علیاکبر، پسر حسین، بود. سپس پسران مسلم بن عقیل، پسران عبدالله بن جعفر، پسران عقیل و قاسم بن حسن کشته شدند. حسین جسم بیجان قاسم را به خیمههایش برد و در کنار دیگر قربانیان قرار داد.
اول: افکاری که محرک آدمی بر عملی، و موجب رغبت بر آن عمل، و اراده آن فعل می شود و آن بر دو قسم است: زیرا که آن فعلی که محرک آدمی بر به جا آوردن آن می شود یا فعل خیراست یا فعل بد.
همچنان که خدای تعالی در وصف جماعتی می فرماید: «یدعون ربهم خوفا و طمعا» یعنی «پروردگار خود را می خوانند با ترس و امید» حضرت امیرالمومنین علیه السلام به یکی از اولاد خود فرمودند که «ای فرزند چنان از خدا بترس که همچنین دانی که اگر طاعات همه اهل زمین را کرده باشی از تو قبول نخواهد کرد و چنان به خدا امیدوار باش که چنان دانی که اگر گناهان همه اهل زمین را کرده باشی تو را خواهد آمرزید» حارث بن مغیره گوید: به حضرت صادق علیه السلام عرض کردم که «در وصیت لقمان چه بود؟ فرمودند که چیزهای عجیبه در آن بود، و عجیب تر از همه آنکه به پسر خود وصیت کرده بود که چنان از خدا بترس که اگر طاعت ثقلین را با خود ببری چنان دانی که تو را عذاب خواهد کرد و چنان امیدوار به او باش که اگر گناهان ثقلین را با خود ببری چنان دانی که تو را رحم خواهد نمود و بعد از آن، حضرت فرمودند که: پدرم می گفت که هیچ بنده مومنی نیست مگر آنکه در دل او دو نور است: یکی نور خوف، و یکی نور امید، که هر کدام را وزن کنی از دیگری زیادتر نیست» راز آنچه گفتیم ظاهر شد که: از برای سه کس صفت رجا افضل و اصلح است از صفت خوف: یکی کسی که واجبات خود را به جا آورد و از محرمات اجتناب کند، و لیکن نفس او در به جا آوردن مستحبات، و صرف عمر در طاعات کسل باشد و چنین شخصی باید امید وصول به آنچه خدا وعده فرموده از برای مقربین، در درجات علیین داشته باشد، تا نشاطی در خاطر او حاصل شده و او را بر جمیع اعمال صالحه وا بدارد.
تعالیم ابوالحسن شاذلی با مبانی سنت اول انطباق دارد. غایت و موضوع اصلی در مبانی عرفانی شاذلیه معرفت الهی است. تعالیم شاذلیه بیشتر مبتنی بر انجام معاملات و به جا آوردن آدابی است که سالک را به معرفت و توحید میرساند. این تعالیم کاملاً با احکام شریعت موافق است و روحیه بی اعتنایی به دنیا را در میان آنان ترویج میکند. اوراد و اذکار در معاملات آنان نقش مهمی داشتهاست. به رغم ترویج مشی زاهدانه در میان شاذلیه تعالیم آنها موجب نمیشد که آنها راه انزوا در پیش گیرند و خود را از جامعه و قشرها مردم متمایز سازند یا با پوشیدن لباسهایی خاص خود را نشان دار سازند. آنها مانند دیگران در فعالیتهای اجتماعی شرکت میکردند و هر یک متناسب با توانایی و علاقه خود پیشه و حرفهای را برمیگزیدند.