باسطه

معنی کلمه باسطه در لغت نامه دهخدا

( باسطة ) باسطة. [ س ِ طَ ] ( ع ص ، اِ ) تأنیث باسط. رجوع به باسط شود. || مسافت دور. و منه : سرنا عقبة باسطة؛ ای بعیدة. ( از اقرب الموارد ). || عقبة باسطة؛ عقبه ای که از آن بر دو منزل آب باشد. و یقال رکیة باسطة؛ مضادة مصنوعة کانهم جعلوها معرفة ای قامة و بسطة. ( منتهی الارب ). || عضلات باسطه ؛ نوعی از عضلات که سینه را برافرازد تا اندرون سینه فراخ شود تا این اندامهای دم زدن اندر وی گشاده گردد و هوای خوش و خنک را اندر وی کشد، و عضله های باسطه دوازده است از سوی راست وچپ نهاده از هرسوی شش عضله. ( ذخیره خوارزمشاهی ).

جملاتی از کاربرد کلمه باسطه

ای محمد ثمره ارادت ایشان امروز صحبت و مرافقت و نظر تو و فردا زلفت و قربت و وصلت ما، اینست که ربّ العالمین گفت: «أُولئِکَ لَهُمْ جَنَّاتُ عَدْنٍ» اولئک هم اصحاب الجنّة فی رغد العیش و سعادة الجدّ و کمال الرّند یلبسون حلل الوصلة و یتوّجون بتیجان القربة و یحلّون بحلّی المباسطه یتّکئون علی ارائک الرّوح یشمّون ریاح الانس یقیمون فی حجال الزّلفة یسقون شراب المحبّة یأخذون بید الرّأفة ما یتحفّهم الحق من غیر واسطة یسقیهم شرابا طهورا یطهّر قلوبهم عن محبة کلّ مخلوق نعم الثّواب ثوابهم و نعمت الدّار دارهم و نعم الجار جارهم و نعم الرّبّ ربّهم.
آلباسطه ۱۱۲۵٬۹۱ کیلومتر مربع مساحت دارد. آلباسطه از واژه عربی البسیط به معنی ساده، گسترده و دشت گرفته شده است. اعراب اولین کسانی بودند که در دوره طولانی حکومت در اسپانیا این نام را بر این شهر نهادند.