معنی کلمه برغست در لغت نامه دهخدا
همیشه تا نبود خوید سرخ چون گلنار
همیشه تا نبود سبز لاله چون برغست.؟ ( از فرهنگ اسدی ).- برغست خائیدن ؛ جویدن برغست. ژاژ خائیدن :
بسان ماده خر خایید برغست.سوزنی.- || به علامت تیزی شهوت و اشتها دندانهابهم زدن چنانکه ماده خر.
- || ژاژ خائیدن. هرزه دراییدن. یافه سراییدن. ( یادداشت دهخدا ) :
رودکی استاد شاعران جهان بود
صدیک از او توئی کسایی برگست
خاک کف پای رودکی نسزی تو
هم نشوی کوشه او چه خائی برغست.کسائی.بر این قوافی گر سوزنی نه ای شاعر
خدای داند تا چند خایدی برغست.سوزنی ( از آنندراج ).مؤلف گوید بیت دوم کسائی ظاهراً:
هم بسزی لوشه چو... و لوشه صورتی از لبیشه و لویشه باشد.
بیت اول نسخه فرهنگ اسدی نخجوانی در برگست شاهد می آورد این است :
رودکی از قطب شاعران جهان بود
شد ز یکی آرزو کسائی پرگست
که مصراع دوم ظاهراً «شد ز یکی آرزو کسائی پرگست » باشد و گمان می کنم حدس من صائب باشد چه صاحب فرهنگ اسدی قید «که بیشتر خر خورد را» برای روشن کردن معنی بیت خود در استشهاد به این شعر می آورد یعنی چون هرزه درائی و برغست خائی و دعوی همالی رودکی کنی درصورتی که خاک پای او را هم نسزی و سزاوار لویشه باشی.