بند زدن

معنی کلمه بند زدن در لغت نامه دهخدا

بند زدن. [ ب َ زَ دَ ] ( مص مرکب ) متصل کردن قطعات ظرفهای شکسته. آوند شکسته را با پاره های آهن یا روی پیوند کردن. وصل کردن تکه های جداشده کاسه و بشقاب. ( فرهنگ فارسی معین ). دو پاره شکسته سفال یا ظرف چوبین یا چینی را با آهن باریک بیکدیگر پیوستن. لگام و فش کردن ظرف چوبین یا سفالین شکسته. ( یادداشت بخط مؤلف ). بَش زدن ( در تداول اهالی خراسان ). || بند نهادن. ( آنندراج ) :
شاید که می وفانریزد
بر شیشه دل زدیم بندی.علی خراسانی ( از آنندراج ).

معنی کلمه بند زدن در فرهنگ معین

(بَ. زَ دَ )(مص م . ) ظرف های شکسته را پیوند زدن .

معنی کلمه بند زدن در فرهنگ فارسی

( مصدر ) متصل کردن قطعات ظرفهای شکسته آوند شکسته را با پارههای آهن یا روی پیوند کردن وصل کردن تکه های جدا شد. کاسه و بشقاب .

معنی کلمه بند زدن در ویکی واژه

ظرف‌های شکسته را پیوند زدن.

جملاتی از کاربرد کلمه بند زدن

همانا که گروهی از احمقان و مغروران گویند که اگر عذاب القبر باشد، ما از این ایمنیم که ما را هیچ علاقتی نیست و هستی و نیست آن نزدیک ما یکی است و این دعوی محال باشد و تا نیازماید بنداند اگر چنان است که هر چه وی را هست جمله دزد ببرد و هر قبول که وی را هست به دیگری شود از اقران وی و هر مرید که وی را باشداز وی بگردد و وی را مذمت کند، از آن دردل وی هیچ اثری نکند و همچنان باشد که مال دیگری بدزدند و قبول دیگری باطل شود، آنگاه این دعوی وی راست بود و باشد که گوید که من بر این صفتم و مغرور بود تا بند زدند و از وی برنگردند، بنداند پس باید که مال از خویشتن جدا کند و از قبول بگریزد و خود را بیازماید، آنگاه اعتماد کند که بسیار کس بود که پنداشت که وی با زن و کنیزک هیچ علاقتی ندارد، چون طلاق داد و بفروخت، آتش عشق که در دل وی پوشیده بود پدیدار آمد و دیوانه و سوخته گشت.
فیلیپ لوتر گفت که پس از عمل نیروهای امنیتی «در اقدامی شوکه‌آور درحالی‌که آرش صادقی هنوز بیهوش بود به او دستبند و پابند زدند» و برخلاف توصیه پزشکان به بخش دیگری منتقل کردند: «سپس ناحیه اطراف تخت او را مسدود کردند که منجر به عدم دسترسی پرسنل بیمارستان به او برای معاینات پس از عمل و اعتراض کارکنان شد».