بضاعت مزجات

معنی کلمه بضاعت مزجات در فرهنگ معین

( ~ مُ ) [ ع . ] (اِمر. ) سرمایة کم .

معنی کلمه بضاعت مزجات در ویکی واژه

سرمایة کم.

جملاتی از کاربرد کلمه بضاعت مزجات

نه قدرتی، که فرستم بضاعت مزجات نه قوتی که کنم رخش سیر جولانی
اگر خواهی پیرایه بکارت ازاین مخدرات بستانم و برهنه شان با شما خوابانم، پیر سور آن صور بر خواند و این غرر در ر برفشاند هر یک در مقام تحیر بماند و در ترفع آن درجات هر یک از بضاعت مزجات خود خجل شد و از دهشت آن حالت و شدت آن مقالت وجل گشت.
این است کلافۀ مفتقرت این است بضاعت مزجاتم