بیوسیدن

معنی کلمه بیوسیدن در لغت نامه دهخدا

بیوسیدن. [ ب َ دَ ] ( مص ) ( از: بیوس + َیدن مصدری ) امید داشتن. ( برهان ) ( ناظم الاطباء ). انتظار بردن. انتظار. چشم داشتن. چشمداشت. توقع. ترصد. امید داشتن. أمل. تأمیل. ( یادداشت مؤلف ). تأمیل. ( مجمل اللغة ) :
که بیوسد ز زهر طعم شکر
نکند میل بی هنر به هنر .عنصری.چه آن کز وی بیوسد مهربانی
چه آن کز کور جویددیده بانی.( ویس و رامین ).چو تو مهر برادر راندانی
من از تو چون بیوسم مهربانی.( ویس و رامین ).ای دل ز فلک چرا بیوسی آزرم
هم با دم سرد ساز و با گریه گرم.انوری.خدای تعالی ایمن کند ویرا از آنچه می ترسد و بدهد آنچه می بیوسند. ( کیمیای سعادت ). چون اعتماد بر فضل خدای تعالی است. داند که از جائی که نبیوسد رساند. و اگر نرساند از آن بود که خیرت وی در آن بود. ( کیمیای سعادت ). || امیدوار گردیدن. امید بستن. || طمع کردن. ( برهان ) ( ناظم الاطباء ). طمع داشتن. طمع بردن. ( یادداشت مؤلف ). || چاپلوس بودن. ( برهان ) ( ناظم الاطباء ). و رجوع به بیوس شود.

معنی کلمه بیوسیدن در فرهنگ معین

(بَ دَ ) (مص م . ) ۱ - انتظار داشتن . ۲ - چشم داشتن . ۳ - طمع داشتن .

معنی کلمه بیوسیدن در فرهنگ عمید

۱. امید داشتن.
۲. توقع داشتن: نکند میل بی هنر به هنر / که بیوسد ز زهر طعم شکر؟ (عنصری: ۳۶۶ ).

معنی کلمه بیوسیدن در فرهنگ فارسی

امیدداشتن، پیوسیدن، توقع داشتن، چاپلوسی کردن
( مصدر ) ۱ - انتظار داشتن ۲ - توقع داشتن ۳ - طمع داشتن .

معنی کلمه بیوسیدن در ویکی واژه

انتظار داشتن.
چشم داشتن.
طمع داشتن.

جملاتی از کاربرد کلمه بیوسیدن

از میدان زهد میدان تجرید زاید. قوله تعالی: «و لا تمدن عینیک». تجرید در سه چیزست: در تن و دل و سر. تجرید نفس طریق قرایانست. و تجرید دل طریق صوفیانست، و تجرید سر طریق عارفانست. تجرید نفس سه چیزست: دنیا طلب ناکردن، و بر فایت تأسف ناخوردن، و آنچه بود نهفتن. و تجرید دل سه چیزست: آنچه نیست نبیوسیدن، و آنچه هست قیمت نانهادن، و بترک آن نترسیدن. و تجرید سر سه چیز است: بر اسباب نیارامیدن، و در راه حق نشان خود ندیدن، و از حق بجز از حق باز ناگشتن.
الَّذِینَ یَصُدُّونَ عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ ایشان که می‌بر گردانیدند از راه خدای وَ یَبْغُونَها عِوَجاً و آن را عیب میجستند و در آن کجی می‌بیوسیدند وَ هُمْ بِالْآخِرَةِ کافِرُونَ (۴۵) و ایشان بروز رستاخیز کافران.
فَأَذَّنَ مُؤَذِّنٌ بَیْنَهُمْ قیل هو صاحب الصور. تا ایشان درین سخن باشند منادی ندا کند بآواز بلند: أَنْ لَعْنَةُ اللَّهِ عَلَی الظَّالِمِینَ ای الکافرین، که لعنت خدا بر کافران. آن گه اعمال خبیثه ایشان را وصف کرد: الَّذِینَ یَصُدُّونَ عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ ایشان که از دین اسلام باز گشتند، و دیگران را می‌باز گردانیدند، یَبْغُونَها ای: و یبغون لها عوجا، و از راه راست خداوند کژی می‌بیوسیدند، و از آن کژی میجستند. کژی در چیزی دیدنی چون چوب و دیوار عوج است بفتح عین، و در چیزی نادیدنی چون سخن و پیمان عوج است بکسر عین.
وَ الْبَغْیَ بِغَیْرِ الْحَقِّ بغی نامی است دو چیز را: بیداد جستن را و حسد بردن را، اما آنچه بیداد است و افزونی جستن، آنست که گفت: وَ لَوْ بَسَطَ اللَّهُ الرِّزْقَ لِعِبادِهِ لَبَغَوْا فِی الْأَرْضِ، إِنَّ قارُونَ کانَ مِنْ قَوْمِ مُوسی‌ فَبَغی‌ عَلَیْهِمْ، إِذا هُمْ یَبْغُونَ فِی الْأَرْضِ بِغَیْرِ الْحَقِّ، بَغی‌ بَعْضُنا عَلی‌ بَعْضٍ، وَ یَنْهی‌ عَنِ الْفَحْشاءِ وَ الْمُنْکَرِ وَ الْبَغْیِ، وَ الْإِثْمَ وَ الْبَغْیَ بِغَیْرِ الْحَقِّ این همه بمعنی بیداد است و افزونی جستن بچیزی که آدمی را آن نرسد، یا بدلیری باری بر خود نهادن که با آن نتاود، یا کاری در گرفتن که علم آن نداند، یا خود را بی‌کردار چیزی بیوسیدن که آن نیرزد، و گذاره حق خود طلب کردن از گفت یا کرد که وی را نرسد و نسزد.
از میدان توکل میدان لجأ زاید. قوله تعالی: «و ظنوا ان لا ملجأ من اللّه الاالیه». لجاء باز پناهیدنست بیکجا، و آن سه رکنست. لجاء زبانست، و لجاء دل، و لجاء جان. لجاء زبان اعتذارست، و لجاء دل افتقارست، و لجاء جان اضطرارست. معنی اضطرار استنشاقست. توکل کار بوی سپردنست، و لجاء خود را بوی سپردنست، توکل از وی بیوسیدن، و لجاء ویرا بیوسیدن؛ متوکل بعطا آرام گیرد، و خداوند لجاء بوی آرام گیرد؛ و در راه لجاء حجاب نیست، و سود آنرا حساب نیست. هر کجا لجاء نیست، حقیقت او را مایه نیست. و لجاء پیرایه درست کارانست، و حلقه در حق بدست جویندگانست.
وَ قالَ الَّذِینَ لا یَرْجُونَ لِقاءَنا و گفتند ایشان که از دیدار ما نمی‌ترسیدند و آن را نمی‌بیوسیدند لَوْ لا أُنْزِلَ عَلَیْنَا الْمَلائِکَةُ چرا بر ما فریشتگان فرو نفرستیدند به پیغام، أَوْ نَری‌ رَبَّنا یا ما خدای خود چرا نه بینیم، لَقَدِ اسْتَکْبَرُوا فِی أَنْفُسِهِمْ در خویشتن بزرگ‌منشی آوردند و گردن‌کشی، وَ عَتَوْا عُتُوًّا کَبِیراً. (۲۱) و از اندازه برگذشتند بشوخی بزرگ.
وَ ظَنُّوا و ایشان پنداشتند. أَنَّهُمْ مانِعَتُهُمْ حُصُونُهُمْ مِنَ اللَّهِ که حصارهای ایشان، ایشان را نگهدارد از خدای. فَأَتاهُمُ اللَّهُ مِنْ حَیْثُ لَمْ یَحْتَسِبُوا تا آمد بایشان کار و فرمان خدای از آنجا که نبیوسیدند و نپنداشتند. وَ قَذَفَ فِی قُلُوبِهِمُ الرُّعْبَ و در دلهای ایشان افکند ترس. یُخْرِبُونَ بُیُوتَهُمْ خانه‌های خویش تهی میکردند و می‌فرو گذاشتند. بِأَیْدِیهِمْ وَ أَیْدِی الْمُؤْمِنِینَ بدستهای خویش و دستهای گرویدگان. فَاعْتَبِرُوا یا أُولِی الْأَبْصارِ (۲) شگفتی را پند گیرید ای زیرکان.