بتوسط

معنی کلمه بتوسط در لغت نامه دهخدا

بتوسط. [ ب ِ ت َ وَس ْ س ُ ] ( مرکب ) بواسطه ٔ. به میانجی گری. ( ناظم الاطباء ). به وسیله ٔ. به کمک. و رجوع به توسط شود.

معنی کلمه بتوسط در فرهنگ فارسی

بواسطه بمیانجیگری

جملاتی از کاربرد کلمه بتوسط

(خداوند) علم تاویل وصی رسول‌الله است، و مدققان دعوت استخراجی کرده‌اند ازین سه نام: یکی علی، و دیگر حق، و سه دیگروصی. و گفتند: حساب دو حرف «حق» بحساب جمل با هر دو حرف برابر است با حساب نام خداوند تاویل،. وحساب سه (حرف وصی) با هرسه حرف و با نام نیز برابر است با حساب نام خداوند تاویل و این سطر لطیفست. وچو زوال اشتباه بحق است، آنگاه تاویل است آنچ اشتباه بدو زایل شود. پس نتیجه برهانی ازین دو مقدمه آن آید که تاویل حقست. و تاویل باز بردن سخن باشد باول او، و اول همه موجودات ابداعست کو بعقل متحدست، و موید همه رسولان عقلست. «پس» واجب آید دانستن که ابداع حقست که سخن بتاویل از عقل پذرفتست بتوسط انبیا علیهم‌السلام.
این همه تفوق اورا بچه رسید؟ بدانکه معقولات را بشناخت و بتوسط معقولات خدای را بشناخت و خدای را بچه شناخت؟ بدانکه خود را بشناخت:
حمد و شکر و سپاس مر آن پادشاهی را که عالم عود و معاد را بتوسط ملائکهٔ کروبی و روحانی در وجود آورد و عالم کون و فساد را بتوسط آن عالم هست گردانید و بیاراست به امر و نهی انبیاء و اولیاء نگاه داشت به شمشیر و قلم ملوک و ورزاء.
و حکم اردوهای سپاه بتوسط عالیجاه نور محمدخان بود لاغیر.
اما الله تبارک و تعالی بحکمت بالغه چون خواست که درین عالم معادن و نبات و حیوان پدید آرد ستارگان را بیافرید خاصه مر آفتاب و ماه را و کون و فساد اینها بحرکات ایشان بازبست و خاصیت آفتاب آن است که چیز ها را بعکس گرم کند چون برابر باشد و بمیانجی گرمی برکشد یعنی جذب کند، آب را ببرابری گرم میکرد و بتوسط گرمی جذب بمدتی دراز تا زمین را یک ربع برهنه شد بسبب بسیاری بخار که ازین ربع صاعد گشت و ببالا بر رفت و طبع آب آن است که روا بود که سنگ شود چنانکه ببعض جایها معهود است و برأی العین دیده میشود پس کوهها پدیدار آمد از آب بتابش آفتاب، و زمین از آنچه بود درین پارهٔ بلندتر شد و آب ازو فرو دوید و خشک شد برین مثال که دیده می آید پس این را ربع مکشوف خوانند بدین سبب و ربع مسکون خوانند بدانکه حیوانات را بر وی مسکن است.
آخر سخن این است که سرکرده دویرین باید از صاحب کار صاین قلعه و گروس واوریاد متخلف نباشد بل که خدمتکار و فرمانبر والا باشد. پیرغلام قدیمی قابل هستم که بعد از آن که زین العابدین خان خدمت شما برسد اگر خدا نخواسته خوب ندانید و نامرغوب دانید، تابع رأی مبارک شما بشوم؛ در حضرت ولیعهد روحی فداه هر طور خواهش شماست عرضه چی باشم، اما هرگاه ان شاءالله خوب دانستید بسیار شکرگزار میشوم از درگاه خدا و چاکران شما که زحمت و خدمت چندین ساله او را در غزوات روس و روم و محاربات گرمسیر و سفرهای یزد و کرمان و هرات و خراسان دیدیم، کمتر سفری بود که ولیعهد مرحوم بروند او ملتزم رکاب نباشد و همیشه طوری دلسوزی و خدمت میکرد که از او راضی میشدند. ولیعهد روحی فداه هم پارسال از جنگهای هزاره و اویماقات از این راضی بودند و از حضرت قلی خان مرحوم شاکی. علی ای حال حاصل وجود چاکران پیر و امثال این حقیر همین است که خدمت و زحمت این گونه نوکرها را بشما و سایر آقازادگان خود عرض کنم باخبر باشید و هر که در راه والد بزرگوارتان جعل الله مثواه زحمتی کشیده پاداش آن را در نظر داشته باشید هباء منثورا نشود اشهد بالله که هر عرضی در باب اولاد نجفقلی خان کرده باشم از آن رهگذر بوده جهه دیگر نداشته. پسرهاش که اینجا هستند عرضی جز استدعای قلیل تفاوت از مقرری و مستمری خود ندارند، ان شاءالله بعد از ورود شهر روانه خواهم نمود. آقابیگ هرگاه میگوید دعواهائی که دارم بعداز ولیعهد مرحوم بهم رسیده، البته عرض او را باید پذیرفت، اما هرگاه همان دعواها باشد که هزار بار بشاهنشاه روح العالمین فداه عرض شده و ولیعهد طاب ثراه در میان بوده و مکرر در تبریز و کنار حوض باغ شمال اجمال گروسی و کرانی شده و اجلاس فضلا و علما بعمل آمده، دوباره از سر گرفتن لازم نیست، عارف و عامی و شاه و گدا معترفند که از ولیعهد مرحوم عادل تری در این عهود و ازمان بوجود نیامده. هرگاه آقابیگ بگوید که عرض خودم را در حیات آن بزرگوار نکرده ام، دروغ بدانید و اگر بگوید بتوسط فلانی حق مرا پامال فرمودند، این تهمت را بوالد مغفور خود نپسندید. بخدا که برای خاطر هیچ آفریده حتی برادر و فرزند خود چشم از یک پوش بی حساب نمیپوشید، از امثال پیرغلام عرض کردن است قبول و انکار با خدام سرکار است، امر کم مطاع.
در خدمت شاهزاده آزاده محمد میرزا و حکم سنگرهای دور قلعه بتوسط اخوی محمدرضا خان لاغیر؛ در خدمت امیرزاده قهرمان میرزا و محل یورش در وسط سنگرها معین شد که مقابل فوج روس بود و هجده توپ بزرگ قلعه کوب در پشت سر آن سنگر جا داده بودند که از سه طرف برج و باره را خراب کند و شقاقی و تبریزی هم در راست و چپ روس بکار خندق انباشتن اشتغال داشتند و سنگر حسین پاشا سرهنگ مراغه بجائی رسید که ده قدم بدروازه ماند و سنگر تبریزی و مراغه کنار خندق بود. در زیر خندق با طپانچه و تفنگ و سرنیزه و کارد جنگ می کردند ودر توی خندق باشمخال و تفنگ و شبانروزی دو هزار و سه هزار خروار خاک و چوب و علف سنگ تا همه جا میرفت. از ۲۰ ربیع الاول تا امروز هم در تهدید و ترغیب خلق اطراف مضایقه نشد. کم کم یاغی های کوچک مثل: عشق آبادی، رادکانی بغمجی، ارداکی، اخلمدی بزور تدبیر و شمشیر، رعیت شدند تا آقایان دره جز هم کلا وارد اردو گردیدند و بخدمت کوشیدند و قلعه رادکان خاب و قلعه دره جز محمدآباد نام ساخلو نشین شد.
به میرزا صالح حکم کرده ایم که از آن طرف هم به سخت گیری رفتار نشود و امیر نظام خاطرجمعی بسیار در این باب نوشته بود. اسمعیل بیک که آمد ایلچی اصراری در باب مس تجار ولایات خودشان کرده که همراهان شجاع السلطن در اردکان تاخت کرده اند، قدری از آن بکاظم خان سوادکوهی رسیده که در حیات نیست و باقی نزد حسین خان زنبورکچی است که بالفعل در دارالخلافه طهران است؛ باید آن ارجمند اگر صلاح داند قبل از ورود ما این کار را در خاک پای اقدس همایون بگذراند و اگر تعجیل را مصلحت نداند ایلچی را بتوسط میرزا صالح چندان اطمینان و آرام بدهد که ما خود ان شاءالله بخاک بوس دربار اشرف اعلی سرافراز شویم.
فرزندی محمد بداند: که صاحت مهربان ابوالفتح خان دام اجلاله بتوسط نورچشمی محمدصادق خواهش فرموده بودند که با من در خلوت مکالمه نمایند. آن فرزند از خدم کثیرالسعادت صاحبی استدعا نماید که فردا شب قدمی رنجه فرمایند. اطاق خلوت حاضر؛ کرسی و بخاری موجود است. نظر را بگو: