بغیه

معنی کلمه بغیه در لغت نامه دهخدا

( بغیة ) بغیة. [ ب ِ / ب ُ غی ی َ ] ( ع مص ) رجوع به بَغی شود. ( ناظم الاطباء ) ( منتهی الارب ).
بغیة. [ ب ِ / ب ُغ ْ ی َ ] ( ع اِ ) حاجت و مطلوب. ( از منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ). حاجت. ( محمودبن عمر ) : و به بغیة و مطلوب و مقصود خود فیروز و محفوظ باد. ( تاریخ قم ص 10 ).
بغیة. [ ب َ غی ی َ ] ( ع اِ ) مطلوب و حاجت. ( منتهی الارب ). || گمشده ای که آنرا جویند. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). || طلایه. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( مهذب الاسماء ). ج ، بغایا.
بغیة. [ ب ُغ ْ /ب ِغ ْ ی َ ] ( ع مص ) بَغْی. بُغَی. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ) ( ناظم الاطباء ). رجوع به مصادر مذکور شود.

معنی کلمه بغیه در فرهنگ معین

(بُ غّ یَ ) [ ع . بغیة ] ( اِ. ) آرزو، خواهش .

معنی کلمه بغیه در فرهنگ فارسی

مطلوب، مورددلخواه، گمشده ایی که درجستجویش باشند
( اسم ) آرزو خواهش دلخواه .

معنی کلمه بغیه در ویکی واژه

بغیة
آرزو، خواهش.

جملاتی از کاربرد کلمه بغیه

قد قیل بمن یراک یوما بشراک بغیهة النعیم
عفروا من ترب باب بغیه وجهی مدا فهی زادت لطفها عندی من الماء المعین
وَ لَوْ بَسَطَ اللَّهُ الرِّزْقَ لِعِبادِهِ لَبَغَوْا فِی الْأَرْضِ، ای لو جعلهم اللَّه اغنیاء لطغوا و بغوا بعضهم علی بعض. قال ابن عباس: بغیهم طلبهم منزلة بعد منزلة و مرکبا بعد مرکب و ملبسا بعد ملبس و قیل معناه: لتراموا الی افساد الارض بان لا یحتاج بعضهم الی بعض فلا یتعاونوا قال شقیق بن ابراهیم: معنی الآیة لو رزق اللَّه العباد من غیر کسب و تفرغوا عن المعاش و الکسب لطغوا و بغوا و سعوا فی الارض فسادا، و لکن شغلهم بالکسب و المعاش رحمة منه و امتنانا، وَ لکِنْ یُنَزِّلُ بِقَدَرٍ ما یَشاءُ، یوصل الرزق الی من یشاء کما یشاء بالقدر الذی یعلم مصلحته فیه.
وَ إِنَّا لَصادِقُونَ فی الاخبار عن التحریم و عن بغیهم. اینست تفصیل محرمات بوحی قرآن، هم آنکه محرم است بر مسلمانان، و هم آنکه محرم است بر جهودان. و مصطفی (ص) فرا مشرکان عرب گفت که: تفصیل محرمات بآن پیغام که بمن دادند، و بآن وحی قرآن که بمن گزاردند همین است. کافران او را تکذیب کردند و گفتند: فانک لم تصب.
وَ لا یَأْتُونَکَ بِمَثَلٍ... حسن گفت این آیت متّصل است بآیت پیش، تقدیره: رتّلناه ترتیلا لکیلا یأتوک بمثل ای شبهة فی ابطال امرک. «الّا» اجبنا عنک و «جِئْناکَ بِالْحَقِّ» الّذی یدحض شبهة اهل الجهل و یبطل کلام اهل الزّیغ «وَ أَحْسَنَ تَفْسِیراً» من مثلهم. میگوید قرآن که بترتیل و ترسیل فرو فرستادیم بمدّت بیست سال پراکنده نه بیک دفعه، آن را بود تا ایشان هیچ شبهت در ابطال کار تو و جستن عیب تو نیارند، که نه ما آن را جوابی آریم براستی و بسزا جوابی که خصم را فروشکند و شبهت وی تباه کند و باطل وی پیدا کند. «وَ أَحْسَنَ تَفْسِیراً» یعنی ممّا یلتمسه و یبغیه الخصم، فاختصر لدلالة الکلام علیه. جوابی نیکو تفسیرتر از آن که تو خود درخواهی، یا خصم می‌درخواهد. و اگر ما قرآن بیک دفعه فرو فرستادیمی این معنی حاصل نیامدی. و شبهت ایشان آن بود که گفتند: لو کان القرآن حقّا لانزل علیه جملة واحدة کما انزلت التوریة علی موسی جملة واحدة. فبیّن اللَّه تعالی انّ ذلک لیس بشبهة و لکن لِنُثَبِّتَ بِهِ فُؤادَکَ وَ رَتَّلْناهُ تَرْتِیلًا. وَ لا یَأْتُونَکَ بِمَثَلٍ، هذا کقوله: انْظُرْ کَیْفَ ضَرَبُوا لَکَ الْأَمْثالَ، و ضرب الامثال هو طلب الاشباه لقصد نقض الشّی‌ء. و سمّی اللَّه تعالی ما یوردون من الشّبه مثلا و سمّی ما یدفع به الشّبهة حقّا، و التّفسیر هو تبیین التّأویل، و الفسر فی اللّغة الکشف، معنی تفسیر از طریق لغت ایضاح است و تبیین، یقال فسّرت الحدیث ای اوضحته و بیّنته. و اشتقاق آن از تفسره است، و هی نظر الطّبیب فی البول لاستخراج الدّاء و العلّة، فکذلک المفسّر ینظر فی الایة لاستخراج الحکم و المعانی و این قول ضعیف است از بهر آنکه تفسره لفظی رومی است و تفسیر لفظی عربی است، و لفظ عربی از لفظ رومی مشتقّ نباشد. و قول درست آنست که تفسیر در اصل تفسیر بوده و فا بر سین مقدّم کردند، چنان که در لغت گویند جذب جبذ، عمیق معیق، صاعقة صاقعه و آنچه بدین ماند.
و قیل بغیه استخفافه بالفقراء و ازدراؤه بسائرهم و منع حقوق فی ماله. و قیل بغیه حسده علی موسی بالنّبوّة و علی هارون بالحبورة. و قال ل: موسی لک النّبوة و ل: هارون الحبورة و لست فی شی‌ء من ذلک، و قیل: بغیه انّ ما آتاه اللَّه من المال اضافه الی نفسه و علمه و حیلته لا الی فضل ربّه قالَ إِنَّما أُوتِیتُهُ عَلی‌ عِلْمٍ عِنْدِی.