بی غرض

معنی کلمه بی غرض در لغت نامه دهخدا

بی غرض. [ غ َ رَ ] ( ص مرکب ) ( از: بی + غرض ) عاری از غرض. ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ). بی قصد خاص. رجوع به غرض شود : سلطان سخن او بی غرض شناخت. ( ترجمه تاریخ یمینی ص 435 ).
بعد از دعانصیحت درویش بی غرض
نیکت بود چو نیک تأمل کنی در آن.سعدی.سخن بی غرض از بنده مخلص بشنو
ای که منظور بزرگان حقیقت بینی.حافظ. || صادق. خالص. ( ناظم الاطباء ).
- بی غرض و مرض ؛ بدون قصد و سوء نیت.
|| بی پروا. ( آنندراج ).

معنی کلمه بی غرض در فرهنگ عمید

آن که قصد و طمع و خواهشی ندارد.

معنی کلمه بی غرض در فرهنگ فارسی

( صفت ) عاری از غرض بیطمع .

معنی کلمه بی غرض در ویکی واژه

disinteressato

جملاتی از کاربرد کلمه بی غرض

زین خسان بی سببی چند مشقت یابی زین خران بی غرضی چند تحکم بینی
سر چه می پیچی و گردن چه کشی از تسلیم طرفه پندی دهمت بی غرض از ما بشنو
از نوفلیان چو بی غرض ماند لختی ز فراق در مرض ماند
تا حرف بی غرض نبود، نیست کارگر؛ باشد چو سنگ، بر دم تیغ زبان غرض
بی غرض گوید سخن اعلی از آن قدرش بود ورنه باقدر سخن سنجان چه مقدار آورد
هم باده های ناب وصال تو بی غرض هم زخم های تیغ فراق تو بی سبب
لیک میلی که بی غرض باشد نی در او علت و مرض باشد
از من و تو هرکه بدان در گذشت هیچکسی بی غرضی وا نگشت
در رحمت به روی هر دو جهان بی غرض بی سبب گشاده تویی
نگاه بی غرض با حسن در یک پیرهن باشد حجاب چشم مجنون پرده محمل نمی گردد