بدقلق

معنی کلمه بدقلق در لغت نامه دهخدا

بدقلق. [ ب َق َ ل ِ / ق ِ ل ِ ] ( ص مرکب ) بدخو. بدخلق. شموس. مقابل خوش قلق. در آدمی و اسب و دیگر ستور سواری مستعمل است. ( از یادداشت مؤلف ). بدادا. و رجوع به قلق شود.

معنی کلمه بدقلق در فرهنگ معین

( ~. ق ِ لِ ) [ فا - تر. ] (ص مر. ) بهانه گیر، بدسلوک .

معنی کلمه بدقلق در فرهنگ عمید

بدخو، بدادا.

معنی کلمه بدقلق در فرهنگ فارسی

( صفت )بد ادا بد عادت .

معنی کلمه بدقلق در ویکی واژه

بهانه گیر، بدسلوک.

جملاتی از کاربرد کلمه بدقلق

ماشاءالله ایرانمنش از کرمان راهی پایتخت می‌شود تا ارث پدری‌اش، آپارتمان شمارهٔ ۱۳ را بفروشد و کارگاه تراشکاری کارفرمای خود را در زادگاهش خریداری و با دختر محبوبش ازدواج کند؛ اما آپارتمان به دلیل وجود ساکنان مجتمع که آدم‌های بدقلقی هستند فروش نمی‌رود.