به‌خط

معنی کلمه به‌خط در فرهنگستان زبان و ادب

{in-line, inline direction} [ژئوفیزیک] راستای موازی با خطوط گیرنده در لرزه نگاری سه بعدی

معنی کلمه به‌خط در ویکی واژه

راستای موازی با خطوط گیرنده در لرزه‌نگاری سه‌بعدی.

جملاتی از کاربرد کلمه به‌خط

سردر ورودی برج مدور دارای قاب و تاقی هلالی‌شکل بوده که درگاه را احاطه کرده و در بالا و زیر تاق هلالی، کتیبه‌ای به‌خط کوفی با نقوش پیچیده‌ای از آجر و کاشی‌های فیروزه‌ای به‌چشم می‌خورد.
زخم‌ها در هنگام بروز، مستعد عفونت هستند (اگرچه عفونت به ندرت در اتیولوژی زخم‌های دیابتی دخالت دارد). این جراحت‌ها معمولاً به دلیل زخم‌های اولیه، التهاب، عفونت یا شرایط دارویی ایجاد می‌شوند که سلامتی را به‌خطر می‌اندازند. به‌طور کلی افرادی با سابقه دیابت بیش از ۱۰ سال، جنس مذکر (مردها)، عوارض قلبی‌عروقی، عوارض کلیوی، بیشتر از دیگر بیماران دیابتی، در معرض خطر زخم پای دیابتی می‌باشند. دیگر دلایل ایجاد این زخم‌ها شامل عفونت ثانویه (باکتری، قارچ یا ویروس) و ضعف شدید بیمار می‌باشند.[نیازمند منبع]
از جمله دستورها این بود که نوافل خود را به‌نحو نماز جعفر طیار بخواند؛ او در وقتی چنین حالی پیدا کرد که به‌هر جا نگاه می‌کرد، سید جمال می‌دید، و ما هرچه خواستیم به او بفهمانیم این معنای حقیقت وجود نیست… نشد و این رؤیت را دلیل بر آن می‌گرفت که در عالم وجود حجت خدا، سیدجمال است؛ و پس از خارج شدن از این حال برای او شک و تردید پیدا شد که آیا سیر و سلوک حق است یا باطل؟ و روزی که در وادی‌السلام رفته بوده‌است در مکاشفه‌ای می‌بیند که بقیةالله ارواحنا فداه کاغذی به او دادند که در پشت آن کاغذ به‌خط سبز نوشته‌است: «أنا الحجة بن الحسن». خودش این مکاشفه را تعبیر به بطلان سیر و سلوک خود نمود…
بی‌قدت سرو خدنگی‌ست به پهلوی چمن به‌خطت سبزه همان برسرگلشن تیغ است
اما به خون ناحق دلیر مباش و خون هیچ مسلمان حلال مدار، الا خون صعلوکان و دزدان و نباشان و خون کسی که در شریعت خون وی ریختن واجب شود، که بلای دو جهان به خون ناحق باز بسته باشد؛ اول در قیامت مکافات آن بیابی و اندرین جهان زشت نام گردی و هیچ کهتر بر تو ایمن نباشد و اومید خدمت‌گاران از تو منقطع گردد و خلق از تو نفور شوند و به دل دشمن تو باشند و همه مکافاتی در آن جهان به خون ناحق باشد، که من در کتاب‌ها خوانده‌ام و به تجربه معلوم کرده که مکافات بدی هم درین جهان به مردم رسد. پس اگر این کس را طالع نیک افتاده باشد ناچار به اولاد او برسد؛ پس الله الله بر خود و فرزندان خود ببخشای و خون ناحق مریز، اما به خون حق که صلاحی در آن بسته باشد تقصیر مکن، که آن تقصیر فساد کار تو گردد، چنانک از جد من شمس‌المعالی حکایت کنند که وی مردی بود سخت قتال، گناه هیچ‌کس عفو نتوانستی کردن که مردی بد بود و از بدی او لشکر برو کینه‌ور گشتند و با عم من فلک‌المعالی یکی شدند؛ وی بیامد و پدر خویش شمس‌المعالی را بگرفت به ضرورت، که لشکر گفتند که: اگر تو درین کار با ما یکی نباشی ما این ملک به بیگانه دهیم. چون دانست که ملک از خاندان ایشان بخواهد شد به ضرورت از جهت ملک این کار بکرد و او را بگرفتند و بند کردند و در مهدی نهادند و موکلان بر وی گماشتند و او را به قلعهٔ جناشک فرستادند و از جملهٔ موکلان مردی بود نام او عبدالله جماره و در آن راه که با وی همی‌رفتند شمس المعالی این مرد را گفت: یا عبدالله، هیچ دانی این کار که کرد و این تدبیر چون بود که بدین بزرگی شغلی برفت و من نتوانستم دانست؟ عبدالله گفت: این کار فلان و فلان کرده است، بر پنج سفهسالار نام برد که این شغل بکردند و لشکر را بفریفتند و در میان این شغل من بودم که عبدالله‌ام و همه را من سوگند دادم و بدین جایگاه رسانیدم و لکن تو این کار را از من مبین، از خود بین، که ترا این شغل از کشتن بسیار افتاد نه از گشتن لشکر. شمس‌المعالی گفت: تو غلطی، مرا این شغل از مردم ناکشتن افتاد، اگر این شغل بر عقل رفتی ترا و این پنج کس را می‌ببایست و اگر چنین کردمی کار من به صلاح بودی و من به سلامت بودمی و این بدان گفتم تا در آن می‌باید کرد تقصیر نکنی و آنچ نگزیرد سخت نگیری و نیز هرگز خادم کردن عادت نکنی، که این برابر خون کردنست، از بهر شهوت خویش نسل مسلمانی از جهان منقطع کنی بزرگ‌تر بیدادی نباشد، اگر خادم باید خود خادم کرده بیابی و بزه او بر گردن یکی دیگر باشد و تن خود را ازین گناه بازداشته باشی. اما در حدیث کارزار کردن چنانک فرمودم چنان باش و بر خویشتن مبخشای، که تا تن خویش خوردنی سگان نکنی نام خویش را نام شیران نتوانی کرد، {بدان که هر روزی بزاید روزی بمیرد، چه جانور سه نوع است: ناطق حی، ناطق میت، حی میت، یعنی فرشتگان و آدمیان و وحوش و طیور و در کتابی خوانده‌ام از آنِ پارسیان به‌خط پهلوی که زردشت را گفتند جانور چند نوع است؟ هم برین گونه جواب داد، گفت زیانی گویا و زیانی گویا میرا و زیانی میرا. پس معلوم شد که همه زنده بمیرد و کس پیش از اجل نمیرد، پس کارزار از اعتقاد باید کردن و کوشا بودن تا نام و نان حاصل آید، در حدیث مرگ و مردن امیرالمؤمنین علی بن ابی‌طالب علیه السلام گوید: مت {بوم} الذی ولدت، من آن روز مردم که بزادم و هر گه که از حدیثی به حدیث دیگر روم بسیار بگویم ولکن گفته‌اند: بسیاردان بسیارگو باشد؛ آمدم با سر سخن: بدان که نام و نان به دست آید و چون به دست آوردی جهد آن کن که مال جمع کنی و نگاه می‌داری و خرج به موجب می‌کنی.
در کتیبه‌های لوزی و کاشی‌کاری شدهٔ آرامگاه، بیست رباعی از خیام به خط تعلیق به‌خط مرتضی عبدالرسولی در ۱۳۳۹ ش نگاشته‌است. که تحت نظارت طراح و معمار بنا، مهندس سیحون انجام شده و نمونه‌ای منحصر به فرد از کاربرد خط تعلیق در کتیبه‌نگاری بناها به‌شمار می‌رود. خط تعلیق هر چند امروزه فراموش شده اما نخستین خط ایرانی است و در روزگار خیام در میان کاتبان کاربرد فراوانی داشت.
آنی یک رقصنده جوان ازبکی-آمریکایی‌تبار از ساحل برایتون، یک منطقه روسوفونی (روسی‌زبان) در شهر نیویورک است. رئیس او که تا حدودی به زبان روسی مسلط است، او را با مشتریان روسی‌زبان آشنا می‌کند. او پس از ملاقات با وانیا، پسر یک الیگارشی روسی، درگیر عشقی شده که منجر به فرار آنها می‌شود. ازدواج افسانه‌ای آنها با مخالفت والدین این مرد زمانی که آنها به نیویورک سفر می‌کنند تا ازدواج بین این دو را برهم زنند، به‌خطر می‌افتد.
به‌خطایی که نبوده است به چیز نکشم دست ز فرزند عزیز
از کتیبهٔ گچبری‌شدهٔ داخل سردابه احتمال می‌رود گنبد کبود به‌عنوان یک برج مقبره ساخته شده‌باشد؛ به‌همین دلیل این گنبد به قبر مادر هلاکوخان نیز شهرت یافته‌است. کلماتی همچون «الله»، «والحمد» و … با فرم‌های مختلف به‌خط کوفی و به روش‌های استامبی از عناصر تزیینی نقش‌بسته بر دیواره‌های سردابهٔ برج می‌باشند.
ای پسر، بدان و آگاه باش که اگر منجم باشی جهد کن تا بیشتر در رنج علم ریاضی بری، که علم احکام علمی وافر‌ست، داد او به‌تمامی دادن نتوان بی‌خطا‌یی، زیرا که هیچ‌کس چنان مصیب نبود که بر وی خطایی نرود، اما به‌همه حال ثمرت نجوم احکام‌ است، چون تقویم کردن، فایده از تقویم احکام است، پس چون از احکام نمی‌گزیرد جهد کن تا اصولش نکو بدانی و بر مقومی قادر باشی، که اصل حکم آنگاه درست شود که تقویم سیارگان راست شود و طالع درست شود و نگر که بر طالع تخمینی اعتماد نکنی الا به استقصا، نخست به حساب و نمودارت ممهد، چون به حساب و نمودارات راست آید آنگاه حکمی که از آنجا کنی راست آید و به هر حکمی که کنی مولود‌ی و ضمیر‌ی بگیر، تا از حالات کواکب آگاه بگردی و از طالع و از خانهٔ طالع و از قمر و از برج قمر و خداوند برج قمر و از مزاج بروج‌ها و از مزاج کواکب که در هر برجی تا کی باشد و چون باشد و از خداوند خانهٔ حاجت و آنکه از وی ماه برگشته باشد و از کواکب که ماه بدو خواهد پیوست و آن کواکب که مستولی بود به درجهٔ طالع و خانهٔ آن کواکب که مستولی بود به درجهٔ سیر کواکب و آن کواکب که ثابته به سیر بدو رسند یا او از درجهٔ سیر و صعود و در مظلمه و درجهٔ آثار مضار و از درجهٔ محترق که درجهٔ آفتاب بود، صاعد و هابط او هیچ غافل مباش و از سهم‌ها اثنی عشرات و زیجات و ارباب مثلثات و حد و صورت و شرف و هبوط و خانهٔ وبال و فرح و آفت و اوج و حضیض و آنگاه بنگر در حالات قمر و کواکب‌، چون اقبال خیر و شر و نظر و مقارنهٔ اتصال و انصراف، بعید النور، بعید التصال، خالی السیر، و حشی فعل، جمع و منع و {ردالنور، دفع التدبیر،} دفع قوت، {دفع الطبیعه، انتکاف، اعتراض}، مکافات، قبول، تشریف، و تعریف، اجتماعی و استقبالی، معرفة و هیلاج و کدخداه و عطیت دادن و کم کردن و زیادت کردن عمر، راندن به سیر‌ها، ازین همه آگاه کردی آنگاه سخن گویی، تا حکم تو راست آید. حکم از تقویم معتمد کن، چنانک حل آن تقویم زیجی کرده باشند که به‌خط معروف‌ست و بودود با وساط آن نگاه کرده باشند و مجموعه و موسوطه وی نیکو دیده و مکرر کرده و اندر تعدیل‌های وی تأمل کن و با این همه احتزاز کن از سهو و غلط تا خطایی نیفتد و چون این همه اعتماد کرده باشی باید که گویی که هر حکم که من کرده‌ام چنین خواهد بود و اگر بر آن قول معتمد نباشی هیچ اصابت نیفتد و مسئلهٔ که بر سند ضمیری هر چه گویی توان گفت، چنانک بیشتر حکم تو راست آید؛ اما به حدیث مولودها من از استاد خویش چنان شنیدم که مولود مردم نه آن است به حقیقت که از مادر جدا شود، اصلی طالع ورع است وقت مسقط النطفه آن طالع که آب مرد در رحم زن افتد و قبول کند آن طالع مولود اصلی است، نیک و بد همه بدان پیوسته، اما آن ساعت که از مادر جدا می‌شود آن طالع را تحویل صغری خوانند و بر سر مردم آن گذرد که در طالع مسقط النطفه بود و دلیل این سخن خبر رسول است، صلی‌الله علیه و علی آله و سلم، که چنین گفته است: السعید من سعد فی بطن امه و الشقی من شقی فی بطن امه و سعید این سخن ازینجا گفته است که من ترا گفتم، اما ترا در طالع زرع سخنی نیست، که آن را نه ببالاء چون توی بافته‌اند، اما این که از طالع تحویل کبری گویی بر طریق استادان گذشته گوی و نگاه دار و اندر هر حکمی که کنی چنانک پیش از این فرمودم اگر وقتی مسأله‌ای پرسند اول به طالع وقت نگر و به صاحب و پس به قمر و برج قمر و خداوندش و بدان کوکب که قمر بدو خواهد پیوست و بدان کوکب که قمر از بازگشت است و بدان کوکب که در طالع یابی یا در وتدی و اگر نه وتد پیش از کوکبی نیکو که مستولی گشت و شهادت که‌را بیشترست سخن از آن کوکب گوی، تا مصیب باشی. آنچ شرط احکام‌ست اندکی گفتیم، اکنون اگر مهندس و مسّاح باشی در حساب قادر باش، زینهار یک‌ساعت بی‌تکرار حساب نباشی، که علم حساب علمی وحشی است؛ پس اگر زمینی پیمایی زوایا را بشناس و شکل‌های مختلف الاضلاع را خوار مدار و نگویی که: این یک مساحت بکنم و باقی به تخمین، که در مساحت تفاوت بسیار افتد و جهد کن تا زوایا را نیک بشناسی، که استاد من پیوسته مرا گفتی که: هان تا از زاویا غافل نباشی در حساب مساحت، که بسیار ذوات الاضلاع بوَد که در وی زاویهٔ قوسی بود، برین مثال: یا برین مثال: و بسیار جای بود که منفرج ماند و اینجا تفاوت بسیار افتد و اگر شکلی بود که بر تو مشکل بود مساحت آن به تخمین مکن، یک نیمه را مثلث کن یا مربع، که هیچ شکل نبود که برین گونه نتوان کردن و آن‌وقت هر یک را جدا بنمای تا راست آید و اگر هم‌چنین درین باب سخن گویم بسیار بتوان گفت، اما کتاب از حال خود بگردد و ازین قدر گفتن ناگزیر بود، از آنک سخن نجومی گفته بودم، خواستم که ازین باب نیز سخنی چند بگویم، تا از هر علمی ای پسر بهره‌مند باشی.
چنان‌که محققان نشان داده‌اند، در این الواح خطاهای دستوری وجود دارد و زبان پراشتباه به کار رفته در آنها مانند کتبیبه‌های متأخر هخامنشی است، یعنی زمانی که کاتبان دیگر نمی‌توانستند متن‌های درست به‌خط میخی باستانی فارسی باستان تحریر کنند. از این رو، به نظر می‌رسد این دو لوح اصالت نداشته باشند. به نظر می‌رسد متن این لوح‌ها نشان از ساختگی بودن آنهاست. در هر دو لوح، اریامنه و آرشام «شاه بزرگ و شاه شاهان» خوانده شده‌اند، که بر پایهٔ آگاهی‌های موجود چنین القابی دربارهٔ این دو نمی‌توانسته‌است به کار رود.
به‌خطا خواست‌ز چین مشک سیه‌، مشک‌فروش که ز چین سر زلف تو همی باید خواست
به سرِ تو که به‌ من بنده مُهنّا نرسید صِلَت تو که به‌خط پار مرا بود برات
اثری از سلطان ابراهیم میرزا صفوی در موزه خط و کتابت میرعماد از مجموعه کاخ‌موزه‌های سعدآباد با این مشخصات موجود است: قطعه خط دورو، بخشی از یک مرقع، به‌خط نستعلیق، قلم خوش، ۳ دانگ به شیوه میرعلی هروی، نگارش موربی و چلیپایی و رنگین نویسی، تزئین متن رنگین‌نویسی با نقوش تشعیری، حواشی مجدول الوان و حاشیه تشعیر، مکتب تزئین صفوی، رقم ابراهیم، محمد حسین، قرن ۱۰ ه‍. ق، ابعاد ۵/۳۷ × ۵/۲۴، ش. ر (گ/م: ۳۹۰)، ش. ا (۳۶۰۸ – ۱۹۶۳).
در خط میخی هخامنشی نام او آمده‌است و چنان‌که محققان نشان داده‌اند، در این الواح خطاهای دستوری وجود دارد و زبان پراشتباهِ به‌کاررفته در آنها مانند کتیبه‌های متأخر هخامنشی است؛ یعنی زمانی که کاتبان دیگر نمی‌توانستند متن‌های درست به‌خط میخی باستانی فارسی باستان تحریر کنند.
بوذری افزون بر خوشنویسی، طبع شعر نیز داشت و از در آواز نیز استاد بود و دارای صدایی گرم و دلنشین بود. او بجز کتابت‌های بسیار، کتیبه‌های آرامگاه سعدی، شاه‌خلیل‌الله در یزد و کتیبۀ رو به تهران دروازه قرآن شیراز (به‌خطّ ثلث) را از خود به‌یادگار گذاشته است.